کد خبر: ۱۱۲۵۳۴
تاریخ انتشار:۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۰:۴۹
در سایه فانوس، در روشنای آگاهی؛
احمد عامری و رنجی که روشنایی آورد!
شوشان ـ  لفته منصوری :

در هر سرزمینی، گاه مردی می‌روید نه از دل خاک، که از زخم‌هایش؛ مردی که فانوس به دست، به‌جای راه رفتن، راه می‌سازد. احمد عامری یکی از آنان بود.

او فقط معلم نبود، یک جریان تربیتی بود. عصاره‌ای از آگاهی، رنج، عدالت‌خواهی و مهربانی. در زمانه‌ای که آموزش، خود قربانی سیاست و تبعیض بود، عامری به آموزش معنا داد. معنایی برخاسته از درد و تجربه.

از نخستین سال‌های کودکی، فارسی را با تازیانه آموخت. ترس را تجربه کرد، تبعیض را چشید، اما نایستاد. درس خواند، نه برای نمره، که برای برابری. برای آنکه روزی دیگر کودکی از تحقیر نلرزد.

در جهانی که پیشرفت را در صعود شخصی می‌فهمند، او ماند. میان روستاها، خاک، شلتوک، گوسفند، و لبخندهای خاک‌خورده. به شرکت نفت "نه" گفت، به ریاست "نه"، به رفاه بی‌دردسر "نه". چون به آموزش "آری" گفته بود؛ آری‌ای از اعماق ایمان مدنی‌اش.

عامری باور داشت مدرسه، پادگان نیست. از توده گمنام دانش‌آموزان، انسان‌هایی مستقل و آزاد می‌ساخت. دخترها را چون سرمایه‌های آینده می‌دید. با آنان از شوهرداری، مادری، و کرامت حرف می‌زد. برای او تربیت، آغاز آزادی بود.

در روزگاری که فریادها بی‌اثر شده‌اند، او با سکوت و عمل فریاد کشید. جزوه و کتاب را در کیسه‌اش می‌گذاشت و تا دورترین دهات می‌رفت. تا شب. تا جایی که حتی نفسش به شماره افتاد، اما آرمانش نه.

او از در که بیرونش کردند، از پنجره برگشت. از پنجره که راندند، از «سوراخ برق» وارد شد. این استعاره، تمثیل شخصیت اوست: مردی نفوذناپذیر به یأس، و تسلیم‌ناشدنی در برابر سدها.

از او انتقاد کردند، او را تحقیر کردند، حتی متهم به مارکسیست بودنش کردند، اما هرگز از حقیقت خود نگشت. عامری نه شرق بود، نه غرب؛ بلکه عمق بود. ریشه‌ای در خاک مردم. تنیده در تار و پود محرومیت، اما سربلند در افق آموزش.

آنچه او ساخت، نه فقط مدرسه، که نهاد آگاهی بود. نهاد اعتماد، نهاد تحول. او معلمی نبود که کتاب داد، معلمی بود که راه داد. الگوی بهمن‌بیگی را آرزو کرد، و در سکوت، آن را در خوزستان جان داد.

احمد عامری از آن مردانی است که شاید نامشان در تیترهای رسمی ندرخشد، اما در حافظه‌ جمعی مردم، روشن و زنده‌اند. مردانی که با دست خالی، اما دل پُر، مدرسه ساختند، انسان پروراندند و چراغ آگاهی را در دل تاریکی روشن نگه داشتند. نسل‌های آینده، هر جا که فانوسی در کلاس روستایی روشن شود یا معلمی با عشق تدریس کند، بی‌تردید، نام او را زمزمه خواهند کرد؛ مردی که نشان داد یک انسان متعهد، می‌تواند امید را از دل خاک، از دل رنج، برویاند.