شوشان ـ محسن جرفی :
«ابا احلام»؛ معلمی که از خاک برخاست و به افلاک پیوست
پنجشنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، اهواز در غمِ مردی سوگوار نشست که عمرش را وقف شکفتنِ جوانه های دانش کرد. استاد احمد عامری، معروف به «ابا احلام»، چهره یی بی بدیل در عرصه ی آموزش و نیکوکاری، در سکوتِ همیشگی آرمید. او نه تنها معلم، که پدری معنوی برای نسل هایی بود که زیر سایه ی مهربانی اش بالیدند.
از جاده های خاکی تا قله های امید: مسیر یک معلم
کلاسِ درس او مرز نمی شناخت. از مدارس فرسوده ی کوت عبدالله و ملاشیه تا روستاهای دورافتاده ی خسرج، شادگان وجای جای مناطق استان ، ردپای مهربانی اش را می شد در دفترهای کهنه ی دانش آموزان جستجو کرد. ماشینش همیشه پر از کتاب بود، نه برای نمایش، بلکه برای بذرپاشیِ دانایی. میگفت: «هر کودکی، نقشه یی است برای ساختن جهانی نو؛ تنها کافیست به او قلمی به جای سنگ بدهی.»
مکتبِ ابا احلام: آموزش، هنرِ انسان سازی
در نگاه او، معلمی تنها انتقال دانش نبود؛ آفرینشِ امید بود. در بحبوحه ی سیل ۹۸، وقتی آب ها همه چیز را میبرد، او کتابها را بر دوش گرفت. در روزهای سخت کرونا، به جای ترس، صلابتِ دانایی را توزیع می کرد. به دانش آموزان مناطق محروم می آموخت که فقر جغرافیا نیست، ذهنیت است. در کنار اساتیدی چون مرحوم دکتر بهاءالدین حزبئی، نه سخنران که شنونده یی خستگی ناپذیر بود. فلسفه اش ساده و عمیق بود: «معلم واقعی کسی است که اشکها را به آینه تبدیل کند تا هر کودک، توانایی هایش را ببیند.»
خیری بی آلایش: میراثی از مهر و فروتنی
او به دنبال نام نبود؛ دنبال اثرگذاریِ ماندگار بود. در سکوتِ روستاها، زیر سقف های شکسته ی مدارس، نه به عنوان خیر، که به سان پدری دلسوز حضور می یافت. حتی در ساده ترین هدایایش—یک دفتر، یک مداد—احترام به کرامت انسانی موج میزد. در ایام سخت، به جای ترحم، توانمندسازی را انتخاب میکرد. می گفت: «هدیه ی واقعی به کودکان محروم، نه نان است، نه پول؛ اعتمادبه نفس است.»
امروز اهواز ، پدری را از دست داد که امنِ همه بود. مردی با جذبه یی سحرآمیز که در نگاهش گرمای آفتاب جنوب و عمقِ تاریخ این سرزمین نهفته بود. او رفت، اما میراثش در خطوطِ دفترهای دانش آموزان، در زمزمه ی کتابخانه های روستایی، و در نگاهِ معلمانی باقی است که راهش را ادامه میدهند.
یادش گرامی، راهش هموار، و نامش در تاریخِ آموزش این سرزمین جاودان باد!