سلام -عملیات بدر بود وما در قرارگاهی در نزدیکی خط خستگی روز گذشته مان را به بادهای سرد هور می سپردیم .هوا سرد بود و باد برخواسته از هور تا مغز استخوانمان را می سوزاند و ما مجبور بودیم که با هر پتو چند نفری سر کنیم شب طولانی بود و برای گذران ان هر کس چیزی می گفت .غرش توپخانه و کاتیوشای خودی و دشمن لحظه ای قطع نمی شد امیر عاشق تیم قرمز پایتخت بود همه چیزی گفتند نوبت به امیر رسید ارام سرش را از زیر پتو بیرون اورد و لحظه ای همه خاموش شدند این سکوت را تنها صدای قبضه های مختلف بود که می شکست ما که نمی دانستیم چرا او چیزی نمی گوید انتظار ازارمان می داد ناگهان گلوله ای سهمگین بر سر سنگر خورد و صدایش تمام سنگر را لرزاند انوقت بود که فریاد امیر همه را به خود اورد که ...ناصر ممد خانی و بچه ها تا دقایقی هر وقت گلوله ای به زمین می خورد فریاد می زدند ..ناصر ممدخانی. روحش شاد و یادش همیشه در دل ملت ایران زنده و جاوید باد....