شوشان ـ دکتر علی مرعشی : واقعا یکی از عوامل موثر در اینکه کشور ما همه آنچه که پتانسیل دارد به دست نمیآورد، فرهنگ تعارف و مداهنه و تطهیر گذشتگان است.
من با آنکه کمتر در فرهنگ منحط غربی چیز قابلی می یابم اما انصاف آن است که اگر بنا باشد چیزی از این جماعت بیاموزیم همانا سخن بی تعارف است. منظورم بیان بدون لکنت اشکالات پیشینیان است. ما عادت کرده ایم یعنی عادتمان داده اند که هر مسئولی که دوره اش گذشت ولو مثل مغول به داشته های تحت اختیار خود حمله کرده باشد، پرونده اش را میبندیم و از او به نیکی یاد میکنیم و تطهیرش میکنیم کانه خیلی فداکاری فرموده که مدتی رئیس ما و فعال مایشاء بوده و هر ویرانگری که خواسته کرده و هر ستمی که خواسته مرتکب شده. رسم است دیگر باید بیاوریمش بنشانیمش بالای مجلس و از او تقدیر کنیم و دسته گل بدهیم و خدماتش را ارج بنهیم.
البته بر منکرش لعنت که قدر خوبیها را دانستن چیز خوبی است. منظور قدرنشناسی و نمک نشناسی نیست. اما در روایت داریم که تخلقوا باخلاق الله. یعنی اخلاقتان را مانند خدا کنید. خداوند خوبی ها را ده برابر پاداش میدهد اما بدیها را نیز دستکم یک برابر جزا میدهد به ویژه آنجا که پای حق الناس در میان باشد که گذشتی در کار نیست.
ای بابا حالا یک بنده خدایی مدتی مسئول بوده خدمت کرده دوتا هم اشتباه کرده، مگر خدا ستار العیوب نیست؟ چرا خدا ستار العیوب است و بدگویی از دیگران را دوست نمیدارد اما خودش فرموده لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم. یعنی خداوند آشکار گفتن بدیها را دوست ندارد مگر در جایی که ظلم شده باشد. خلاصه هر قاعده ای استثنایی دارد.
چرا عرض میکنم آیین های تکریم مسئولین گذشته از عوامل عقب افتادگی ماست؟ زیرا مسئول فعلی نگاه میکند میبیند نفر قبلی و نفرات قبلی هر چه ستم کرده اند و امکانات مملکت را هدر داده اند و حق و ناحق کرده اند و ویرانه تحویل داده اند باز هم قدر میبینند و برصدر مینشینند. خب مگر مسئول فعلی سرش درد میکند که بیاید برای احقاق حق و اصلاح امور خون دل بخورد. خراب کردن همیشه آسانتر از درست کردن است. حالا که خراب کردن هم در خلال فرهنگ تعارف بعدا اسمش میشود فداکاری بگذار ما هم...
خیر عزیزان مملکت ما زمانی از مشکلات فعلی رها میشود که هر مسئولی پس از تحویل پستش ضمن تقدیر از خدمات احتمالی وی تحت حساب کشی قرار گیرد تا پاسخگوی ترک فعل ها و سوءاستفاده ها و بی قانونی های خود باشد. طوری که اولا هرکسی جرات نکند بخاطر "درد منزلت" مسئول شود و ثانیا اگر هم شد جرات نکند خودکامگی و باندبازی و جناح بازی کند.