شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۶۵۹
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۱ - ۲۰:۰۶
مأموریت غیرممکن
شوشان - محمد مالی :
در حالی‌که جامعه ایرانی به شدت ملتهب و عصبانی است و عقلا و مصلحان در پی ترسیم راهکارهایی برای برون‌رفت از وضعیت فعلی، برخی تریبون‌داران که خود از بانیان وضع موجود و نارضایتی اجتماعی ایجاد شده در جوانان کشور هستند، همچنان بر مواضع دوقطبی‌ساز خود اصرار می‌ورزند.
یکی از این افراد محمدصالح هاشمی گلپایگانی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر است که در چند سال گذشته از عمر فعالیت این ستاد هر از چند گاهی با بیان برخی نظرات افراطی، موجب برانگیختن واکنش‌های گسترده منفی در سطح جامعه شده است. یکی‌دیگر حسن عباسی است، خطیبی که تریبون‌های مختلفی در اختیار دارد و هر بار با بیان سخنی به جای افروختن چراغی، آتشی در دامنی انداخته و جانی را سوخته است. و البته دو فرد یاد شده به عنوان نمونه‌هایی که در سال‌های اخیر پُررنگ شده‌اند، مورد بررسی هستند و دیگرانی نیز وجود دارند که با استفاده از دوربین، قلم، رسانه، میکروفن و یا میز خطابه و تریبون، کارکردی تفرقه‌افکنانه دارند که نشانه وجود یک جریان تریبون‌دارِ تندرو در متن جامعه ایرانی است. جریانی که مواضع اخیر آن‌ها در قالب حسن عباسی و هاشمی‌گلپایگانی به نحوی بوده است که موجب شده از سوی «مهدی فضائلی» عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب «خسارت‌بار» خوانده و با تأکید بیان شود که رهبری «در گذشته چنین مواضع و نظراتی را نفی کرده‌اند».
حقیقت آن است که امروز بخش مهم و تأثیرگذار جامعه ایرانی، متولدین دهه هشتاد و نود می‌باشند. نسل‌هایی که از اراده و قدرت تغییرات اجتماعی و فرهنگیِ سترگ و ژرفی برخوردارند. روشن است که با نسل دهه هشتاد و نود نمی‌توان با زبان تحکم و مونولوگ سخن گفت، یا آن‌ها را با صدور دستورالعمل و بخشنامه به پذیرش نظم و هنجارهای مورد نظر سیستم، متقاعد نمود. این نسل پُرشور، اهل دیالوگ و منطق است. از این رو در برابر هر گونه تحکم و صغیرپنداری، مقابله به مثل خواهد کرد. نسلی فاقد مرجعیت فکری و در پی آزادی‌های فردی و اجتماعی. یک چالش فرهنگی که می‌تواند فرصتی برای بازآفرینی «ایرانی نوین» باشد و موجب ارتقاء باورها، پالایش ارزش‌ها و تولید یک جهانِ روزآمدِ بومی در مواجهه با فرهنگ غربی و نسخه‌های بیرونی. 
در این میانه؛ تفکرات متحجرانه، انسدادی و منجمد که به فیلتر اعتیاد دارند و شیفته لجاجت و مقاومت در برابر هر اندازه اصلاح هستند، سمّ مهلکی است که می‌تواند منجر به ایجاد دوقطبی و شورش نسل دهه هشتاد و نود علیه هنجارهای مستقر شود و نهایتاً به دوری و جدایی بسیاری از جوانان از نهاد دین و انقلاب انجامد. 
از این‌روست که به شدت باور داریم، باید نگران غایتِ راهی بود که برخی کنشگران ایرانی رادیکال مانند هاشمی گلپایگانی و حسن عباسی می‌روند.
 مگر نه این است که سیاست کلی و راهبردی نظام در برخورد با مردم ایران و خاصه نوجوانان و جوانان، جذب حداکثری و دفع حداقلی عنوان شده است، پس چرا علی‌رغم تاکیدات بالادستی، شاهد بروز و ظهور نواهای تفرقه‌افکنانه از برخی محافل جریان‌ساز و موثر هستیم؟
 چرا با خوانش‌ها و برداشت‌های افراطی برخورد نمی‌شود؟ 
چرا بودجه‌های عظیمی برای ترویج نگاه‌های التقاطی غیرسازنده و مخرب که یا مروج خرافه و حواشی شبهه‌دینی هستند و یا سویه سیاسی و بهتر است بگوییم جناحی دارند، اختصاص می‌یابد؟ 
چرا خطبای تفرقه‌انداز در برابر هر گونه نقد و پیگرد، مصون هستند؟ 
چرا تندورهای داخلی که پادوهای جریان خشونت‌گرا بوده و با هراس‌افکنی از مولفه‌های ناامنی اجتماعی در جامعه ایرانی به شمار می‌روند، مسئولیت دو قطبی شدن جامعه و ریزش جوانان از بدنه کشور و ناامیدی و یأس نخبگان به آینده را در پی جاری شدن فکر مسموم خود در جامعه را نمی‌پذیرند؟ و صدها چرا و پرسش بی‌پاسخ مانده دیگر که نتیجه مماشات با نفرت‌پراکنی از تریبون‌هاست.
امروز کفِ خیابان با همه سوءاستفاده‌ای که جریان معاند کرد، با همه فتنه‌انگیزی تلخی که کفتارهای تجزیه‌طلب و گرگ‌های منافق مرتکب شدند، با همه ظلم‌ها و تلخی‌هایی که در یک ماه گذشته بر کام عموم جامعه روا شد؛ حاکی از یک پیام روشن است که هر اندیشه تفرقه‌افکنی که موجب رنجش و نارضایتی بخشی از ایران پیوسته، همبسته و متحد شود، یا نفوذ است، یا خیانت است و یا جهالت. در هر صورت حتی یک درصد تسامح در راستای حفظ آرامش و ثبات ایران عزیز، پذیرفته نیست. 
باید با مردم گفت‌وگو کرد، نه آن‌که موجب رنجش و عصبانیت آن‌ها شد یا با مرزبندی‌های غیرواقعی، به بخشی از مردم یا نسل‌ها و یا طبقات، حسّی قبولاند که انگاری آن‌ها از ما نیستند! و یا باید برای «از ما شدن»، سلیقه و علاقه بی‌ضرر خود را دور بریزند!
همه بدانند؛ امنیت و ثبات ایران امروز، مرهون صدها هزار شهید، ده‌ها هزار جانباز و آزاده و ایثارگری است که با بذل خون و جان خویش، نگذاشتند ایران، ایرانستان شود. نخواستند برای اولین بار در 500 سال گذشته، هجوم بیگانه به جدایی بخشی از ایران منتهی شود. و البته که جدایی «حتماً فقط» فیزیکی نیست. اگر سخنی، قلمی و قدمی، به جدایی، دلخوری، مهاجرت یا انفعال یک ایرانی بیانجامد، فعالیتی غیرملّی و ضد ایرانی صورت داده است. هر کس هم دانسته یا نادانسته در مسیر تفرقه‌اندازی و یا تولید نارضایتی در میان احاد جامعه ایرانی است بداند این یک «مأموریت غیرممکن» است! ایران فقط. همین.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار