شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۷۱۸۱
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۱۰
نگاهی به رمان نادرشاه و دختر کولی
این رمان حکایتی از داستان کولیان در ایران است. از بهرام تا نادرشاه افشار و شاهان قاجار، نادرشاه دل به دختری کولی می‌بندد و برای وصل او تا هند می‌رود.

شوشان - لفته منصوری:

آثار نوشتاری مربوط به کولی‌ها

رمان نادرشاه و دختر کولی (مروارید، چاپ دوم، تابستان 1398)، اثر علیرضا حسن‌زاده، متولد 1350 رشت، دکترای انسان‌شناسی از دانشگاه گوته‌ی فرانکفورت و صاحب آثاری چون افسانه زندگان (باز، 1381)؛ زن و فرهنگ (نی، 1382)؛ مردم‌شناسی ایرانی (افکار، 1387)؛ خوراک و فرهنگ (مهرنامگ، 1387)؛ ترجمه‌ی مردم‌شناسی ورزش (افکار، 1387)؛ موقعیت آیینی و موقعیت هنجاری (انتشارات دانشگاه آمستردام، 2013)؛ رمان تهران، آدم‌ها و کلاغ‌ها (کتاب‌سرای نیک، 1396)؛ و آثار دیگر و نیز رمان‌های تراژدی خریت و شب‌های قونیه که به زودی منتشر خواهد شد. 

ضمن پاس‌داشت و بزرگ‌داشت آثار علمی گران‌سنگ و پرارزش 60  سال اخیر که به موضوع کولی‌ها پرداخته‌اند از جمله مهم‌ترین آنها: یحیی ذکاء، کولی و زندگی او (هنرهای زیبای کشور، 1337)؛ عبدالوهاب قائم مقامی، کولی‌ها کیستند و کجایی هستند (مجله ارمغان، 1339)؛ عبدالحسین زرین‌کوب، لولیان در نه شرقی، نه غربی، انسانی (امیرکبیر، 1353)؛ نصراله پورافکاری، کولی‌ها: ریشه، زمین اصلی و مسیر حرکت (دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، 1355)؛ بهرام فره‌وشی، غربتی‌ها (کولی‌ها)، براساس تحقیقی در دهه 1350، (جهانگیر، 1386)؛ و آثاری که بعد از انقلاب اسلامی منتشر شده است از قبیل: سید احمد طباطبایی، زط=جات=کولی‌ها (مجله آینده، 1366)؛ مجله مقام موسیقیایی، کولی‌ها از منظر تأثیری که بر موسیقی گذاشته‌اند (شماره 29، 1383)؛ موسی سیادت، کولیان در گذر تاریخ (قم، ناشر نویسنده، 1385)؛ و مهم‌ترین تحقیق در باره‌ی کولی‌ها که توسط ایرج افشار سیستانی با‌عنوان کولی‌ها؛ پژوهشی در زمینه‌ی زندگی کولیان ایران و جهان که توسط انتشارات روزنه در سال 1377 منتشر گردید؛ باید تأکید کنم که علیرضا حسن‌زاده در رمان نادرشاه و دختر کولی به «کولی‌ها» ادای دین کرده و به‌واسطه‌ی آنها «عشق» را ستوده است.

این کتاب که در طول 10 سال (شروع 9 اسفند 1387 – فرانکفورت؛ پایان 12 فروردین 1397 - تهران) نوشته شده است؛ اثری متفاوت و از منظری دیگرگون به این جماعت که به‌قول نظامی: 

شش‌هزار اوستاد دستان‌ساز / مطرب و پای‌کوب و لعبت‌باز
گرد کرد از سواد هر شهری / داد هر بقعه را از آن بهری
تا به هر جا که رخت‌کش باشند / خلق را خوش کنند و خوش باشند
خوانش این کتاب را به علاقمندان به عرفان اسلامی – ایرانی و رمان رئالیسم جادویی توصیه می‌کنم.

 در قسمت‌های آینده این نوشتار، به تجزیه و تحلیل رمان نادرشاه و دختر کولی بر مبنای سبک رئالیسم جادویی خواهم پرداخت. 

شکست روایت‌های بزرگ و بقای روایت عشق علیرضا حسن‌زاده رمان را با خواب آغاز می‌کند، ما با رمانی قصه‌گو مواجه هستیم؛ داستان خطی ندارد و حوادث در خواب و بیداری اتفاق می‌افتد. این رمان مملو از دوگانه‌های خواب و بیداری، واقعیت و خیال، تاریخ و افسانه، عشق و شمشیر و بر بستری از یک داستان تودرتو و پیچیده و پر رمز و راز در ستایش مفهوم عشق و با نماد کولی نوشته شده است. انتشارات مروارید توضیح زیر را در باره رمان، پشت جلد کتاب نادرشاه و دختر کولی نوشته است: 

 «سرزمین کولیان کجاست؟ کولیان چون باد به همه‌جا می روند و اسیر خاک و خانه نمی‌شوند.

 کولیان از هند به ایران می‌آیند. از گذشته می‌دانند ، رازهای آینده را فاش می‌کنند ، قصه می‌گویند و با آوازی بهاری، غبار غم‌ها را که چون برگ‌های پاییزی بر سر و روی شهرها ریخته و در جان مردم خانه کرده است، از دل‌ها پاک می‌کنند. 

این رمان حکایتی از داستان کولیان در ایران است. از بهرام تا نادرشاه افشار و شاهان قاجار، نادرشاه دل به دختری کولی می‌بندد و برای وصل او تا هند می‌رود. 

آن که به کولی دل می بازد، میان رفتن و ماندن یا میان عشق و جنگ یکی را می‌باید انتخاب کند. 

فتح هند یا فتح قلب دختری که از او می‌خواهد همه چیز را رها کرده و با او به همه جای جهان سفر کند، دختر کولی می‌گوید : عاشق اسیر خاک و خانه نمی‌شود.

اما او بر سر دوراهی مانده است.» 

قبل از بررسی و تجزیه و تحلیل رمان بر اساس سبک رئالیسم جادویی، در این قسمت به دال مرکزی این رمان می‌پردازم.

 «عشق» آنگونه که حسن‌زاده آن را سبکبالی و سفر و همراه باد شدن، بیان می‌کند و تا حدودی از عرفان شیعی مایه می‌گیرد، آیا می‌تواند نسخه‌ی شفابخش تلقی گردد؟ آیا گفتمان عشق در جامعه‌ی امروز ایرانی قابل تجویز است؟ نسبت روایت عشق با روایت‌های بزرگ نظیر روایت دین، روایت ناسیونالیسم، روایت لیبرالیسم و دیگر کلان‌روایت‌ها چیست؟ اساساً در بحران‌ها و گسست‌ها یک راه‌حل فردی می‌تواند الهام‌بخش و تحرک‌آفرین و نویدبخش گردد؟ 

بدون اینکه بخواهم در این موضوع دغدغه‌های جامعه‌شناسانه خود را بیان بکنم در ادامه، این پرسش حیرت‌آور را مطرح می‌کنم که چگونه قله‌های بلند و ستبر ادبیات عاشقانه این سرزمین در عصر مولانا و سعدی و حافظ بر شانه‌ی شکست‌های زمانه‌ی این ملت پدید آمدند؟ 

مولانا که در سال 604 هجری در بلخ دیده به جهان گشود و هفت ساله بود که زادبومش مورد تهاجم چنگیزخان مغول قرار گرفت و ناگزیر به همراه پدر و مادر خود در اناطولی (ترکیه) رحل اقامت گُزیند و ذلت و خواری را با تمام وجود بچشد، ببینید که چه نسخه‌ای برای عالَم و آدم می‌پیچد:

شاد باش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علت‌های ما 

ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما

اگر زمانه‌ی مولانا را بررسی کنیم و لشکرکشی‌های سلطان محمد خوازمشاه در ماوراء‌النهر و ترکستان تا سرزمین تاتار و خراسان و ماوراء‌النهر از بلخ تا سمرقند و خوارزم تا نیشابور و تقریباً کل سرزمین‌های مرکزی ایران را که به تصرف در آورده بودند و از هیچ چیز فروگذاری نکردند و در تمام شهرها و روستاها کُشت و کُشتار راه انداختند و حمام خون راه انداختند و از کُشته‌های پشته ساختند، مولانا سرخوشانه می‌سراید: 

ماییم که از باده‌ی بی‌جام خوشیم / هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما / ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
عصاره 66 سال عمر مولانا جلال الدین بلخی در چکاچک شمشیرها و آتش و خون در این بیت خلاصه می‌شود که: 

هرکه را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
و بعد در برابر عشق تعریف عشق درمی‌ماند و می‌گوید:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم، خجل باشم از آن

سعدی هم که مقارن مولانا در اوایل سده‌ی هفتم هجری در شیراز چشم به جهان گشود و در زمانی که سراسر ایران از هرطرف مورد ترک تازی و هجوم مغولان قرار داشت، که هرکس و هرچیز را پیش روی می‌دیدند؛ بی‌رحمانه نابود می‌کردند. 

او در طفولیت، عبدالله پدر خود را از دست داد و دوره‌ی جوانی را در زادگاهش گذراند اما به‌خاطر بی ثباتی سیاسی حاکم بر جامعه ناچار راهی بغداد شد:

سعدیا حب وطن گرچه حدیثی‌ست صحیح / نتوان مُرد به‌سختی که من اینجا زادم
 اما او در میان این شکست‌ها‌ و تحقیرها خرم دل غنیمت شمار است: 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح / تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست

حافظ هم متأخر از این دو شاعر بلندآوازه در 727 هجری چشم به جهان گشود و زمانه‌ای پر محنت و رنجی را تجربه کرد.

 شما ببینید فقط در فاصله‌ی سال‌های 739 تا 745 قمری حکومت فارس 8 بار دست به دست شد. در زمانی که حافظ جوانی بیست ساله بود؛ درگیری‌های ایلی 3 تن از 4 فرزند ذکور محمود شاه ایجو را به کام مرگ فرستاد.

 او در این شرایط بسیار تلخ صدای خوش‌تر از عشق نمی‌شنود: 
از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر / یادگاری که در این گنبد دوّار بماند.
و این‌چنین باده‌به‌دست به طرب می‌سراید: 
ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم / ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما
به‌راستی چگونه این دوام تاریخی تحقق یافت و از درون آتش و خون این قله‌های رفیع و پرشکوه هنر و ادب شکوفا گردید. بدون تردید روایت عشق روایت حیرت‌انگیز و فسون‌ساز است. 

ردپای سبک رئالیسم جادوئی در نادرشاه و دختر کولی
علیرضا حسن‌زاده، رمان نادرشاه و دختر کولی را به سبک رئالیسم جادویی نوشته است.

 رخدادهای این رمان در جنوب ایران در «پریوار»؛ روستایی بین بوشهر و شیراز اتفاق می‌افتد.

 همان‌گونه که رمان ترس و لرزِ غلامحسین ساعدی در روستایی در جنوب ایران و در حاشیه خلیج فارس – بدون آنکه نامی از روستا ببرد – روایت می‌شود. یا مکانِ رمان اهل غرق منیرو روانی‌پور در جفره‌ی بوشهر است. 

رئالیسم جادویی مکتبی ادبی با قواعد و اصول مستقل و عام نیست؛ بلکه شاخه‌ای از رئالیسم است که با روش و تکنیکی نوین به ارائه داستان می‌پردازد و برای نخستین بار توسط نویسندگان آمریکای جنوبی به جهانیان عرضه شده است. 

این نوع رئالیسم که پس از آمریکای لاتین، در میان کشورهای جهان سوم نیز رواج گسترده‌ای داشته است، به کندوکاو در باورها و اعتقادات بومی و اسطوره‌ای که به‌نوعی با واقعیت‌های روزمره و عینی ادغام شده‌اند، می‌پردازد. 

در داستان‌هایی که به این شیوه نگارش می‌یابند، عناصر واقعی در کنار عناصر رؤیاگونه، سحرآمیز و اسطوره‌ای به‌نحوی قرار می‌گیرند که خواننده تمایزی میان آنها نمی‌بیند و همه را موضوعاتی واقعی و طبیعی می‌پندارد. 

جنوب ایران از لحاظ اقلیمی و مسائل سیاسی اجتماعی بی شباهت به کشورهای آمریکای لاتین نبود؛ درنتیجه اکثر نویسندگان این ناحیه به پیروی از نویسندگان آمریکای لاتین، باورهای محلی خود را وارد داستان‌نویسی کردند و از مسائل سیاسی منطقه‌ی خود سخن به میان آوردند.

ورود استعمار انگلیس به منطقه‌ی جنوب و وجود باورهای بومی در جنوب باعث شد رئالیسم جادویی در این منطقه بسیار بیشتر از مناطق دیگر مورد استقبال واقع شود.

 این سبک داستانی که اعتلای خود را مدیون گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی است، در میان داستان‌نویسان جنوب ایران با استقبال گسترده‌ای روبرو شد. 

در ایران غلامحسین ساعدی در مجموعه‌ی داستانی ترس و لرز، منیرو روانی‌پور در رمان اهل غرق، شهرنوش پارسی‌پور در رمان طوبا و معنای شب، محمود دولت‌آبادی در رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده و رضا براهنی در رمان رازهای سرزمین من؛ به‌سبک رئالیسم جادویی طبع‌آزمایی کرده‌اند.  

بی‌دلیل نیست که رئالیسم جادویی را به دنیای دیوانه‌ها تشبیه کرده‌اند؛ زیرا دنیای یک فرد دیوانه هم همین دنیای واقعی است، فقط با زنجیره‌ی عقل و منطق نگاه، بررسی و جمع‌بندی نمی‌شود. 

خورخه لوئیس بورخس آنجا که دیدگاه خود را در باره‌ی واقعیت بیان می‌کند؛ درواقع رئالیسم جادویی را اینگونه تعریف می‌کند: «هزارتویی می‌بینم که از هزارتوهایی تشکیل شده، هزارتویی گسترده و پُر پیچ‌وخم که گذشته و آینده را در بر‌می‌گیرد و به‌نوعی ستارگان را نیز شامل می‌شود.»   

جنوب رازآلود است. جنوب پر از شگفتی‌های بی‌پایان است. جنوب در هزارتوهای پیچیده‌ای تنیده شده است. جنوب سرزمین تضادها است.

 بر بستر جنوب آب و صحرا، باد و باران، فقر و غنا جاری و ساری است. در ژرفای جنوب سنت و مدرنیته هم‌آغوش‌اند. 

جنوب را نمی‌توان در مقیاس شمال و شرق و غرب یافت. گویی اول جنوب را کشف کردند و بعد سه جهت دیگر را یافتند! و به‌درستی و شایستگی علیرضا حسن‌زاده رئالیسم جادویی و خاستگاه جنوبی آن را برای نادرشاه و دختر کولی انتخاب کرده تا مفهوم آزادی و رهایی و عشق را بیان کند؛ در دنیای که مملو از ایسم‌ها و ایدئولوژی‌ها شده است. او به جنگ کلان روایت‌ها رفته است.

رئالیسم جادویی یک واکنش جنوبی است. یک اعتراض به قدرت و به هر استعماری از کهنه و نو.

حسن‌زاده در این کتاب عشق را ستوده است. عرفان را تجویز کرده است. بدون آنکه در دام تغزل‌های رمانتیک گرفتار آید.

بدون آنکه این استعاره‌ی مفهومی را دستمایه‌ی لودگی‌های بیهوده کند. او کار خود را با خمیرمایه‌ای از سنت‌ شیعی و عرفان ایرانی ممزوج کرده است. 

تجزیه و تحلیل رمان نادرشاه و دختر کولی بر اساس مولفه‌های رئالیسم جادویی

در این قسمت به بررسی رمان نادرشاه و دختر کولیِ علیرضا حسن‌زاده بر اساس مولفه‌های رئالیسم جادویی خواهم پرداخت.

این رمان را بر اساس هفت شاخص شامل تخیل و حوادث شگفت‌انگیز، دوگانگی‌ و تقابل‌های موجود، رمزگرایی و نمادپردازی، توصیف دقیق جزئیات، شخصیت و شخصیت‌پردازی، لحن راوی و توصیف‌های سوررئالیستی و اکسپرسیونیستی در داستان خواهم پرداخت.  

1- تخیل و حوادث شگفت‌انگیز در رمان نادرشاه و دختر کولی: 

عنصر تخیل به‌عنوان اصلی‌ترین ویژگی، هم در زندگی مردم جنوب و هم در ساختار رئالیسم جادویی جاری و ساری است.

 «تخیل در این آثار، یعنی شکاف بین علت و معلول عقلی، اتفاقات، شخصیت‌ها یا هر چیز دیگری که با نظام‌های این‌جهانی قابل توجیه نباشد.»   واژه‌ی جادویی هم در رئالیسم جادویی در اصل به معنی همان تخیل است و اغلب روح، معجزات و استعدادهای خارق‌العاده و نماهای عجیب و غریب و حالات غیرطبیعی و رؤیاها و خلسه‌های عارفانه را شامل می‌شود. 

در نادرشاه و دختر کولی، یک متن واقعی تاریخی در میان چند متن تخیلی پنهان شده است. اینها با ایجاد رابطه‌های تودرتو و پیچیده، ذهن خواننده را درگیر خود می‌کند و همین درگیری ذهن است که متن رئالیسم جادویی این رمان را در نظر خواننده جذاب و خواندنی می‌کند. 

علیرضا حسن‌زاده با حذف مرز میان واقعیت و تخیل خواننده را در حالتی بین شک و یقین قرار می‌دهد و این برزخ لذت‌بخش را بدین منظور تدارک دیده است که دنیای جدید و مسائل جدیدی را برای خواننده‌اش بیافریند. 

نخستین نشانه‌ای که از تخیل و حوادث شگفت‌انگیز در نادرشاه و دختر کولی به چشم می‌خورد، خوابی است که هر شب می‌دید و اساساً اولین فصل کتاب را با عنوان «رؤیای کولی» معرفی می‌کند. 

«هر شب خواب می‌دید در گوشه‌ای از خانه نشسته است و ناگهان از کوچه، صدای زیبای زنی از دور به گوش می‌رسد؛ صدایی که زیباتر از آن را در عمرش نشنیده بود. همراه با آن آواز زیبا، نغمه‌ی دلنشین چند ساز هم به گوشش می‌رسید. 

با خود فکر می‌کرد، بدون شک، آن صدا باید به زنی بسیار زیبا تعلق داشته باشد، صدایی که مثل نسیم می‌آمد و مثل ابریشم لطیف بود و شبیه گل‌های بهاری عطر خوش‌بوترین باغ‌های دنیا را داشت.»  
 
2- دوگانگی و تقابل‌های موجود در رمان نادرشاه و دختر کولی:

«یکی از مهمترین ویژگی‌های داستان‌هایی که به‌شیوه رئالیسم جادویی نوشته شده‌اند، زیستِ هم‌زمان عناصر متضاد در بستر داستان است. 

نویسندگانی که به این شیوه می‌نویسند صحنه‌های ناهمگون و ناساز را در قالب تقابل صحنه‌های روستایی و شهری، غربی و بومی، واقعی و تخیلی، طبیعی و مافوق‌الطبیعه به‌طور درهم تنیده و پیوند خورده در آثارشان می‌گنجانند.»  

تقابل شمشیر و عشق: «کسی با شمشیر نمی‌تواند تقدیر را عوض کند و تنها این عشق است که قدرت تغییر تقدیر را دارد اما شاه قجر این حرف‌ها را نمی‌فهمید.»  

تقابل رؤیا و بیداری: «مرد کولی گفت: چون میان رؤیا و بیداری و میان عشق و جنگ سرگردان هستی اما نگران نباش قلبت به تو راه را نشان می‌دهد.»   

بیشترین نمود دوگانگی در رمان نادرشاه و دختر کولی حضور عناصر فراطبیعی و فراواقعی و درهم‌آمیختن آنها با واقعیت‌هایی است که در زندگی مردمان داستان جریان دارد.

این عناصر فراواقعی و تخیلی آن‌چنان در ذهن و روان آدم‌های داستان نهادینه شده است که تعارض و تناقض درونی و بیرونی‌اش را با واقعیت و مفاهیم ملموس از دست می‌دهد و به‌نوع دیگری از واقعیت که در منطق داستان پذیرفتنی است، مبدل می‌شود.

3- رمزگرایی و نمادپردازی در رمان نادرشاه و دختر کولی:

عنصر رمز و راز یکی از عناصر چیره بر رئالیسم جادویی است و مقصود از رمز تعبیری است که معنا و مفهومی متفاوت با ظاهر آن دارد و این معنا و مفهوم با تأمل در جوانب گوناگون لفظ شیء یا رخداد کشف می‌شود.

 رمزها و نمادها دارای ویژگی‌هایی مانند؛ ابهام، غیر مشروح بودن، عدم صراحت و غیر مستقیم بودن هستند. 

در داستان‌های رئالیسم جادویی هر نماد، به‌نوعی مدلول اشاره دارد بنابراین خواننده را به معنای پنهانی در لایه‌های متن هدایت می‌کنند و متن عرصه کشف را برای مخاطب باز می‌کند. نقش یک عنصر برجسته می‌شود و مخاطب به لایه‌های زیرین متن راهنمایی می‌شود. 

حسن‌زاده از استعاره‌های مختلفی چون باد، اژده‌ها، افعی، ماه، پرندگان، ستاره دنباله‌دار، آسمان، دریا، درخت، گیاه و ... در رمان خود استفاده کرده است. 

«آسمان پر از پرندگانی بود که از بال‌های سیاه‌شان نوری مثل نور ماه می‌تابید.»   

این استعاره کنایه از آمیختگی خیر و شر حکایت می‌کند که در عرفان ایرانی و اسلامی ریشه دارد. 

4- توصیف دقیق جزئیات در رمان نادرشاه و دختر کولی: 

نویسندگان رئالیسم جادویی مانند نویسندگان رئالیسم به توصیف دقیق و جزئی زندگی می‌پردازند.

 «این توصیفات یک دنیای داستانی می‌سازد که هم به پیشبرد داستان کمک می‌کند هم باعث می‌شود خواننده، داستان را به‌راحتی درک کند و با آن ارتباط برقرار کند.»  

علیرضا حسن‌زاده در بیان جزئیات رمان خود نه تنها فروگذاری نکرده بلکه به‌درستی از این مولفه در پیشبرد رمانش بهره برده است. به‌عنوان مثال در توصیف جبهه‌ی نخجوان می‌نویسد:

«در جبهه نخجوان، سربازان ایران منتظر نیروهای تازه نفس بودند. چند روز طول کشید تا آن‌ها به جبهه‌ی نخجوان رسیدند.

آن‌جا دشتی بزرگ و وسیع بود که در یک سو سربازان ایرانی به صف ایستاده بودند و در سوی دیگر سربازان روس. آن‌ها هر دو منتظر آغاز حمله‌ای بزرگ بودند.

لوله‌ی تفنگ‌ها و توپ‌ها به سمت هم نشانه رفته بود. غروب بود و بادی سرد می‌وزید. دانه‌های برف از آسمان بر زمین فرود می‌آمد و روی لباس و کلاه سربازان می‌نشست.

از حریر سفیدی که اندام خسته‌ی سربازان را می‌پوشاند، بوی مرگ می‌آمد و شعله‌های ترس و هیجانی فروخفته در آن سرمای استخوان‌سوز از چشم آنان زبانه می‌کشید.»

 اشاره به این گونه جزئیات ملموس در رمان یکی از مولفه‌های رئالیسم جادویی است که حسن زاده به دقت به آن پرداخته است. در حالی که در گزارش‌های شتاب‌زده و عجولانه این صحنه‌ها وجود ندارند.

5- شخصیت و شخصیت‌پردازی در رمان نادرشاه و دختر کولی: 

هر نویسنده با توجه به ایده‌هایی که در نظر دارد، شخصیت‌های مختلفی را برای داستانش می‌آفریند و با جان دادن به آن‌ها داستان زندگی‌شان را روایت می‌کند. 

«عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه بر مدار آن می‌چرخد، تمام عوامل دیگر، عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب می‌کنند.»   

در داستان‌های رئالیسم جادوئی از آنجا که دارای دو نمای واقعی و خیالی هستند، بنابراین بسته به هر کدام از نماها شخصیت‌های متفاوتی به‌کار گرفته می‌شود.

مانند نادر در رمان نادرشاه و دختر کولی که بین دو دنیای واقعی و تخیلی در گذار است.

با این توصیفات نویسنده باید شگردی بیندیشد تا این شخصیت‌ها بتوانند قابلیت‌های خود را به تماشا بگذارند و در انتقال از یک جهان به جهان دیگر، مخاطب را شگفت‌زده نکند.

آنچه در این‌جا بیش از همه به‌یاری نویسنده می‌آید لحن راوی است که به‌روایت داستان می‌پردازد.

به نظر می‌رسد حسن‌زاده به‌خوبی توانسته است از شخصیت‌های رمانش استفاده کند و خواننده را با آن‌ها مأنوس کند. 

6- لحن راوی در رمان نادرشاه و دختر کولی: 

«لحن در نمایی تنگ‌تر عبارت است از سبک بیان یک شخصیت و در نمایی بازتر عبارت است از سبکی که یک قصه نویس برای ارائه‌ی شخصیت‌هایش در جامه‌ی زبان انتخاب می‌کند، و از آن‌جا که هر نوع زبانی در ما، نوع خاص از تأثر را ایجاد می‌کند، می‌توان گفت که لحن عبارت است از چکیده‌ی روانی سبک.»

«در واقع هدف نویسنده از نوشتن، از طریق لحن به گوش خواننده می‌رسد.

لحن راوی در داستان‌های رئالیسم جادویی کاربردی اساسی دارد؛ چراکه نویسنده‌ی متبحر می‌تواند با یاری لحن راوی، تماس پدیده‌های غیر ملموس و باورهای شخصی و گاهی بی اساس خود، آن‌ها را در نظر خواننده حقیقی جلوه دهد.»   

لحن در نادرشاه و دختر کولی به‌خوبی توانسته است در خدمت باورپذیری فضای آمیخته با فراواقعیت داستان قرار گیرد.

به‌عنوان مثال در گفتگوی زن کولی و نادر از صفحه 59 تا 62 حسن‌زاده توانسته است خواننده را بدون توضیح و برهان قانع کند و این اقناع و باورپذیری در جای‌جای کتاب دیده می‌شود. 

7- توصیف‌های سوررئالیستی و اکسپرسیونیستی در رمان نادرشاه و دختر کولی: 
«ارتباط سوررئالیسم با دنیای ذهنی وهم و خیال و ارائه تجریدی و نمادین واقعیت‌ها به‌وسیله‌ی اکسپرسیونیسم، عواملی است که این دو را به رئالیسم جادویی مرتبط می‌سازد. منتقدین برآنند که در داستان‌های رئالیسم جادوئی در کنار دیگر مولفه‌های آن، ته‌مایه‌ای از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی در روایت وجود دارد.»   

حسن‌زاده در برخی از فرازهای رمان نادرشاه و دختر کولی از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی نیز بهره برده است.

 این نوع توصیفات در خدمت بازسازی فضاهای فراواقعی و ذهنی هستند و بیش و کم در آثاری که به شیوه‌ی رئالیسم جادویی نوشته می‌شوند، وجود دارند. به برخی از این توصیفات اشاره می‌شود: 
«روی صورت‌شان لبخندی شیرین بود و جوری ساز می‌زدند که انگار صدای آن آهنگ و ساز از اعماق وجودشان می‌آمد، نه از سازی چوبی که در دست داشتند. گویی ساز به عضوی از بدن‌شان تبدیل شده بود. مثل دست، پا، چشم، زبان یا قلب‌شان.» 


«در میان کولی‌ها چشمش به دختری زیبا افتاد؛ دختری با گیسوانی بلند و سیاه مثل آبشار، صورتی سپید و گرد چون ماه و چشم‌هایی به رنگ دریا. نسیمی وزید و عطر گیسوانش را که شبیه بوی گل‌های وحشی صحرا بود، به مشامش رساند.»  
سخن پایانی: 
علیرضا حسن زاده در رمان نادر شاه و دختر کولی نه‌تنها به گفتمان عشق و آیین کولی‌گری ادای دین کرده است.

بلکه به‌نحوی به ادبیات اقلیمی جنوب نیز احترام گذاشته و این رمان را در ظرف پریوار بوشهر و اقلیم جنوب به منصه ظهور رسانده است.

مناطق جنوبی ایران، حوزه‌ی همسازی ناهمسازها است. در یک‌سو دریایی که انتهای آن را با حس بصری نمی‌توان تعیین کرد و در سویی دیگر صحراهای سوزانی که از نبودن آب و باران، سبزینه‌ای جز سراب ندارند؛ با مردمانی که به‌رغم قرار گرفتن در گلوگاه رفت و آمدهای جهانی، برخورد با ملیت‌های گوناگون بشری و برخورداری از ثروت‌های عظیم ملی، از نظر معیشتی همچنان در همان حالت نیازهای اولیه باقی مانده‌اند.

شاید هدف حسن‌زاده به‌زعم میرعابدینی در پرداختن به اقلیم جنوب در این رمان: «هدف نویسنده‌ی اقلیم‌گرا، نه ارائه‌ی گزارشی انتقادی از وضع زیست بومیان، بلکه رازواره کردن منطقه با راه‌گشایی به درون باورهای افسانه‌ای آن‌هاست.

منطقه‌ی ناشناخته‌ی جغرافیایی به منطقه‌ای در ذهن بدل می‌شود و زمان و مکان رنگی ماوراء الطبیعی می‌یابند.»

به عنوان یک جنوبی این رویکرد دکتر علیرضا حسن‌زاده را ستایش می‌کنم و تلاش گران‌سنگ او را در رمان نادرشاه و دختر کولی ارج می‌نهم. 
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار