شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۰۴۶
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۰:۴۸
شوشان - دکتر لفته منصوری :
مهدی ما، اول خردادماه به پادگان آموزشی سربازی اعزام شد. چه ولوله و اضطرابی داشتیم. از ۹۷ سال پیش که قانون نظام‌وظیفه اجباری تصویب‌شده است؛ همواره دوران سربازی یکی از سخت‌ترین و ترسناک‌ترین دوران زندگی پسران و خانواده‌هایشان بوده و هست. نگویید: ای‌بابا «سربازی هم سربازی قدیم!» که نه پدر و مادری بدرقه‌مان می‌کرد! نه زاد و توشه‌ای همراه می‌بردیم! و هر شش ماه یک‌بار شاید دو، سه روزی به ما مرخصی می‌دادند! خوب اگر این‌طور است و سربازی سخت و اضطراب‌آور نیست؛ چرا ۲۱ میلیون نفر معادل یک‌چهارم جمعیت ایران مشمول، غایب یا فراری داریم؟![۱]

روزهای پایانی اردیبهشت که تدارکات سربازی مهدی را مهیا می‌کردیم، از خریدن ساک دستی و قفل کلیدش تا مواد خوراکی و پوشاک را مادر به عهده داشت؛ و چه پیش‌بینی‌های امنیتی که جیبی بر شورت سرباز بدوزند و زنجیر ببندند که پول‌هایش را ندزدند! پختن کلوچه محلی برای سرباز که جزء آیین‌های محلی عرب‌های خوزستان است که در توشه سرباز می گذارند و رولت خرما که به عهده‌ی اُم‌مبین زن خوش‌سلیقه‌ی همسایه بود. مادر مهدی ۱۳۵ گلوله‌ی خرما با هسته‌ی گردو و آغشته با پودر نارگیل و پانزده‌تا اضافه، برای قوت ۴۵ روز دوره‌ی آموزشی در ساک گذاشت و خوراکی‌های دیگر که با لباس‌ها، وزن ساک دستی را به ۲۵ کیلو افزایش داد؛ آن‌قدر این ساک سنگین شد که هنگامی‌که به مرکز آموزش شهدای وظیفه نداجا سیرجان رسیدند و آن‌ها را این‌طرف و آن‌طرف دواندند، مهدی از سنگینی ساک کلافه شده بود.

اول خرداد حوزه نظام‌وظیفه اهواز غلغله شده بود! همه پسران به شکل مادرانشان شده بودند! انگار هیچ‌کس شبیه پدرش نبود! چشم‌های مادران قرمز، اما اشکی نمی‌بینی، انگار همه باهم عهد کرده بودند که بدون اشک بگریند! دانه‌های تسبیح چکه می‌کرد! قرآن‌های کوچک در دست‌ها فشرده می‌شد! و لب‌ها، دائم ذکر و ورد می‌خواند! پسران نمی‌توانستند از مغناطیس آغوش مادر که منبع عشق اوست، دور شوند! حتی اگر می‌خواستند لافی بزنند که مامانی نیستند! یا روی پای خود ایستاده‌اند و مردی شده‌اند! صورت پسران زرد شده بود! آب دهان خود را مرتب قورت می‌دادند! چشم‌هایشان به پدر و مادر و به اتوبوس‌هایی که منتظر بودند تا آن‌ها را به پادگان آموزشی ببرند، دوخته‌شده بود! دقایقی انتظار و نگاه‌های ممتد که پسران را تا رسیدن به جایگاه اتوبوس‌ها تعقیب می‌کرد. اتوبوس‌ها حرکت کردند و دست‌های پسران که به علامت خداحافظی از پشت شیشه‌ی اتوبوس‌ها تکان می‌خورد و بوسه‌های سمبلیک که با دست‌های پدران و مادران نثار فرزندانشان می‌شد. حالا اشک مادران که پشت سد پلک‌ها جمع شده بود، سرازیر گشت! برخی هلهله می‌گفتند و شیرینی پخش می‌کردند! و هروله‌ای که پشت اتوبوس‌ها به راه افتاد، بین صفا و مروه‌ای که دور بود! پسران رفتند، فرورفته در خویش و از دنیای واقعی و مجازی به درون پادگان‌ها پا گذاشتند. دنیای متفاوتی که همواره در خیال خود تصورش می‌کردند! اما نه به این سختی! نه به این زمختی! شاید پسران نازپرورده و به‌اصطلاح امروزی‌ها نازک‌نارنجی و تیتیش مامانی شده باشند. شاید هم این آمادگی را خانواده‌ها برای فرزندانشان ایجاد نکرده باشند. شاید پسران باید متحول شوند! یا که سربازی تغییر کند!

در حال حاضر خدمت وظیفه عمومی در ۷۰ کشور دنیا ازجمله: استرالیا، بلژیک، کانادا، هند، ایرلند، ژاپن، اردن، قرقیزستان، مالزی، هلند، زلاندنو، عمان، پاکستان، قطر، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی، امارات متحده عربی، آمریکا و ... حذف شده است. در ۱۳ کشور ازجمله: آرژانتین، اندونزی و ... خدمت وظیفه داوطلبی است. در ۲۶ کشور ازجمله: اتریش، برزیل، بلغارستان، چک، دانمارک، آلمان، فنلاند، فرانسه، مجارستان، ایتالیا، نروژ، لهستان، پرتغال، اسپانیا، سوئد، اکراین از پرسنل وظیفه در خدمات غیرنظامی استفاده می‌شود. در ۵ کشور از سربازان وظیفه در قسمت‌های غیر رزمی استفاده می‌گردد که شامل: کرواسی، یوگسلاوی، بوسنی و هرزگوین، روسیه و سوئیس می‌باشد.[۲]

بحث‌وجدل پیرامون خدمت سربازی اجباری در کشور ما از زمان رضاخان تاکنون هیچ‌گاه فروکش نکرده و اخیراً مخالفت‌ها با سربازی اجباری بیشتر از زبان نمایندگان مجلس شنیده می‌شود. صریح‌ترین و قابل‌توجه‌ترین اظهارنظر، این بود که یکی از نمایندگان مجلس، سربازی را کارخانه دشمن‌سازی برای نظام دانسته و افزوده که سربازی دومین عامل تأخیر در ازدواج بوده و این قانون موجب شده که سه میلیون سرباز غایب و فراری در کشور وجود دارد و در جامعه‌ای که قانون منطبق با واقعیت نباشد، شهروندان مجرم تلقی می‌شوند.[۳]

نهاد سربازی بیش از نُه دهه در ایران قدمت دارد. در سال ۱۳۰۴ قانون نظام اجباری از تصویب مجلس شورای ملی گذشت. رضاخان وزیر جنگ برای تصویب قانون نظام‌وظیفه اجباری به آیت‌الله سید حسن مدرس متوسل شد و چند شب متوالیاً به دیدار او می‌رفت و از وی ملتمسانه درخواست می‌کرد تا به هر نحوی که صلاح می‌داند این قانون را از تصویب مجلس بگذراند.[۴]

این در حالی است که نگاه به سربازی بعد از جنگ جهانی و به‌کارگیری سلاح‌های کارآمد و از همه مهم‌تر سلاح هسته‌ای، تغییر کرد. به‌کارگیری نیروی حرفه‌ای و ارتشی که متکی به سلاح‌های پیشرفته باشد جایگزین ارتش متکی به نیروی انسانی شده است؛ چون شکل جنگ‌ها تغییر کرده است.

مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در گزارشی الگوهای مختلف سربازی را موردبررسی قرار داده است. در این گزارش مهم‌ترین مزایای الگوی سربازی حرفه‌ای را برشمرده است که عبارت‌اند از:
افزایش کارآمدی نیروهای مسلح به دلیل تخصصی شدن خدمت، انگیزه بالای سربازان به دلیل اختیاری شدن خدمت، استفاده از فناوری‌های نوین، کاهش ریسک امنیتی – دفاعی، کاهش هزینه‌های اقتصادی دولت، کاهش تخلفاتی مانند فرار از خدمت و غیبت و غیره، افزایش همبستگی سازمانی، کاهش تلفات انسانی. البته این نوع سیستم معایبی هم دارد که برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: محروم ماندن از نیروهای مردمی و داوطلب، ضعف فرهنگ‌سازی امنیت و دفاع در تربیت جوانان و جامعه‌پذیری آنان.[۵]

اگر در جاده‌ای سربازی کوله به پشت دیدید، ترمز بگیرید و او را به مقصدش برسانید؛ مطمئن باشید که او هرگز این لطف شمارا فراموش نخواهد کرد.

از اهواز تا سیرجان دومین شهر استان کرمان، شهر سنگ‌آهن و پسته، ۹۱۷ کیلومتر است. برای ما که نه دنبال سنگ‌آهن و نه پسته‌اش بودیم؛ مقصدْ، بزرگ‌ترین و تنها مرکز آموزشی سربازان (ناویان) وظیفه نیروی دریایی در کشور بود؛ و بدین ترتیب برای اولین بار به شهری کهن در غرب استان کرمان و بر سر تقاطع محورهای مواصلاتی تهران – بندرعباس و کرمان – شیراز با آب و هوایی معتدل‌تر و مناسب‌تری نسبت به سایر شهرهای اقلیم نیمه کویری ایران؛ پا گذاشتیم.

من، مادرم، همسرم و برادرم حاج فاضل به دیدار مهدی رفتیم. بعد از ۱۲ ساعت رانندگی و اگر حاج فاضل و اسپرسوها و سرعت‌های غیرمجازش و سبقت‌های نابجایش که 5 نمره منفی نصیبم کرد، نبود؛ سفر بر ما آسان و سریع نمی‌گذشت. جز نیم ساعت برای ناهار توقف نکردیم و قبل از غروب آفتاب، نماز ظهر و عصر را در مأمور سرای شرکت برق منطقه‌ای کرمان در سیرجان به‌جا آوردیم.

وقتی‌که برای گرفتن کلید واحد اقامتی به پُست ۱۳۲ کیلوولت سیرجان رفتیم، مأمور پست از ما پرسید برای اقامت به سیرجان آمدید یا عبوری می‌گذرید؟ وقتی گفتیم مقصدمان سیرجان است، خوشحال شد. گویی از اینکه همکاران شرکت‌های برق از سیرجان برقی عبور می‌کنند، ناخرسند است و این گواه روشنی بر میهمان‌نوازی سیرجانی هست که دوست دارند، میهمانان در شهرشان سیر و سیاحت کنند.

و این سفر بعد از آش پشت پای سرباز و آیین‌ها و مناسک و نذرونیازهای مادرانه و تلفن‌های روزانه و شبانه و غربت‌های راز ورزانه برای تجدیددیداری و شارژ روحیه‌ای که نه بعد از ۲۰ روز که گویی پس از ماه‌ها تحقق یافت.

همبستگی عاطفی عمیق و پایدار در میان اعضای خانواده‌های ایرانی و روابط صمیمانه میان فرزندان و والدین زمینه‌ساز پیدایش خرده‌فرهنگ عاطفی ویژه‌ای گردیده است. در همین رابطه خدمت نظام‌وظیفه در مقام عمل نوعی جدایی و دوری از کانون خانواده را فراهم می‌کند و ازلحاظ عاطفی، والدین و همچنین فرزندان احساس آسیب‌پذیری می‌کنند. خرده‌فرهنگ دیگری که در جامعه‌ی ایرانی شیوع دارد نوع نگرش خاص به خدمت نظام‌وظیفه و سربازی در عرف اجتماع است به‌نحوی‌که سربازی را دوره‌ای سخت و ضمناً با موقعیتی ضعیف در نیروهای مسلح تلقی می‌کنند. اصطلاح «آش‌خور» که در عرف جامعه و همچنین نیروهای مسلح معروف است، نمودی از این نگاه و رویکرد به خدمت سربازی و سربازان وظیفه است.

و از لالایی (تنومیة) عرب خوزستانی «دِلِلّول یمَّه یالولد یبني دِلِلول / عدوَّک علیل او ساچِن (ساکن) الچول / یبني أنا لا ارید مِن جِدرَک غموس / و لا ارید من جیبک افلوس / رِدْتَک أنا هیبة و ناموس»[۱] تا دو بیتی سیرجانی «به قربون تفنگ پر یراقت / بیایم پادگان گیرم سراغت / دلم از دوریت آروم نداره / به قربون چشای مست زاغت»[7]، ۲۵ سال راه طولانی کودکی، نوجوانی، جوانی تا اعزام به سربازی طی شده است؛ اما می‌بینید این ترانه‌ها در ادبیات اقوام و پاره فرهنگ‌های ایرانی چنان به هم نزدیک‌اند، گویی که در آغوش یکدیگرند.

وقتی سرباز از درب پادگان بیرون می‌آید و مادر، او را در آغوش می‌کشد و به او می‌گوید: ز «اسطور» اومدم «فریون» میرُم / «میون دو»[8] اومدم سیرجون میرم / بسی شهر و دیار کانه[9] گشتم / غزالی چون غزال خود ندیدم.[10] و سرباز می‌گوید: به خط کِردن تراشیدن سر من / لباس ارتشی کِردن بِرِ[11] من / لباس ارتشی وَر[12] من گشاده / دل مادر برای من کبابه.[13] و باز سرباز، عشق خود را به مادر فریاد می‌کند و در اینجا مهدی که دو خواهر بزرگ‌تر از خودش دارد: سر کوه بلند آهو برابر / دو چشم غرق خون بهر مادر / همه میگن تو داری جفت خواهر / کدوم خواهر بگیره جای مادر.[14] و این گفتگوی عاشقانه‌ی مادر – پسری ادامه می‌یابد: به قربون قد و بالای بلندت / به قربون تفنگ پُر فشنگت / شنیدم گود نیریز[15] مشق داری / بشم بلبل بیام در سیل[16] مشقت.[17]

در سیرجان به این‌گونه ترانه‌ها «شرمه» یا «غریبی» می‌گویند. این ترانه‌ها مبین احساسات پاک، دل صاف، افکار سالم و تخیلات ساده مردمانی هستند که بدون توجه به قواعد شعری حرف دل‌شان را زده‌اند؛ بدون اینکه از خود نام و نشانی بر جای بگذارند.[18]

جنبه‌ی اکراه آمیز رویارویی با قدرت و درک اجبار و ناگزیری آن را می‌توان در اشاره‌هایی که به «خدمت نظام‌وظیفه» در گویش و ادبیات عامیانه مردم سیرجان شده، دریافت. جدایی از خانواده و دلدار و اشاره به‌تنهایی و سختی‌های ناشی از خدمت سربازی، همه بیانگر این جنبه از نگاه به قدرت است.

به مهدی ۳۴ ساعت مرخصی دادند. مادر، لباس‌هایش را شست و زیر تیغ آفتاب کویر آویخت. مهدی، صورت خود را اصلاح کرد و دوش گرفت و همه غذاهایی که دوست داشت، مادر با موادی که از اهواز با خود برده بود، برای او و ما پخت. خاطرات مهدی از این ۲۰ روز چون کتابی قطور بود. تلفن همراه او را با خود برده بودیم تا بتواند با دوستان و آشنایان صحبت کند و ارتباط تصویری بگیرد که در روز اول آن‌قدر صحبت کرد که گیج شد و حالش به هم خورد.

انبان غذای مهدی را تجهیز کردیم و او را در فرجام ساعت‌های مرخصی به پادگان بازگرداندیم. با شور و شعفی و بهجت و سروری که هرگز تجربه نکرده بود.

صبح روز بعد، راه اهواز را پیمودیم. لختی در امامزاده اسماعیل در ۳۵ کیلومتری جاده فسا - شیراز توقف کردیم که بارگاه و زائرسرایی در دو طبقه با زیربنای ۷ هزار مترمربع و مشتمل بر ۱۰۰ اتاق داشت و بعد در شهر زیبای شیراز به زیارت احمد بن موسی (ع) شاه‌چراغ رفتیم و در خروجی شیراز به سمت اهواز در پارکی توقف کردیم و ناهار خوردیم.

مسیر برگشت ۳ ساعت بیشتر از مسیر رفت طول کشید، برای توقف‌های زیارتی و استراحتی و بدون جریمه رانندگی که لابد ظهر و گرم است و پلیس مسئولیت چندانی برای حفظ نظم جاده‌ها و جان مسافران ندارد! و تلفن‌های که مهدی از تلفنخانه پادگان مکرر می‌زد که از سلامتی ما اطمینان حاصل کند.

این گزارش را به همه مادران سربازان ایران تقدیم می‌کنم، همانانی که مام فرزندان و مام میهن[19] هستند.




اهواز - چهارشنبه ۲۵ خردادماه ۱۴۰۱

کانال تلگرامی من: https://t.me/LaftehMansoori

پانوشت :
[۱] - خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، سردار تقی مهری معاون وظیفه عمومی ناجا، (شنبه / ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ / ۱۹: ۲۵)، غیبت مشمولان متأهل بخشیده شد، لینک خبر: https://www.isna.ir/news/1401021006817

[۲] - علیزاده، احمد و همکاران (۱۳۸۲)، مطالعه موردی تجربه چهار کشور در مورد حرفه‌ای کردن ارتش با تأکید بر نظام‌وظیفه، تهران: دفتر مطالعات سیاسی، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، ص ۳۶۱.

[۳] - مصاحبه ابوالفضل ترابی، ۱۴۰۰/۱/۱۳؛ صنعتی، سید مهدی (۱۴۰۰)، بررسی میزان انطباق خدمت سربازی با شرع و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه علمی – حقوقی قانون یار، دوره پنجم، شماره ۱۷، ص ۲۵۶.

[۴] - عاقلی، باقر (۱۳۷۹)، رضاشاه و قشون متحدالشکل، چاپ دوم، تهران: نشر نارمک، ص ۲۳۶.

[۵] - ترابی، یوسف و همکاران (۱۳۹۲)، الگوهای سربازی آینده در جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی (گروه مطالعات امنیتی - دفاعی)، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، صص ۲۵-۲۴.

[6] - لالای لالای ای پسرم، ای فرزندم لالایی / که دشمنت بیمار است و سر به بیابان‌ها زده (بیمار در اینجا ناشی از ترس وجود فرزند ذکور شجاع و باشهامت) / من نه چشم به دیگ غذایت دوخته‌ام / و نه چشم به پول جیبت / تو را تنها خیمه‌ای برای حفظ من و ترساندن دشمن می‌خواهم. ترجمه از دکتر عبدالجلیل فردوس پناه.

[7] - مؤید محسنی، مهری (۱۳۹۲)، مضامین ترانه‌های محلی؛ مطالعه موردی ترانه‌های سیرجان، فرهنگ مردم ایران، شماره ۳۲، ص ۱۸۷.

[8] - اسطور، فریون و میاندوآب از آبادی‌های قدیمی سیرجان است.

[9] - کهنه.

[10] - همان، ص ۱۹۰.

[11] - تنِ من.

[12] - برای.

[13] - مؤید محسنی، مهری (۱۳۸۱)، گویش مردم سیرجان، کرمان: مرکز کرمان شناسی، ص ۶۴۴.

[14] - مؤید محسنی (۱۳۹۲)، ص ۱۸۹.

[15] - شهرستان نیریز.

[16] - تماشا.

[17] - مؤید محسنی (۱۳۸۱)، ص ۶۴۴.

[18] - مؤید محسنی (۱۳۹۲)، صص ۱۸۵-۱۸۴.

[19] - «مادر گرامی گوهری است که در کارگاه آفرینش خدای مهربان، همتایی ندارد. ازاین‌روست که هر چیز گران‌مایه را اگر بخواهند از راه همانندی، بزرگ بشمارند و عزیز بدارند، به مام یا مادر مانند می‌کنند.» برگرفته از درس هشتم «همزیستی با مامِ میهن» درس‌نامه آموزشی ادبیات فارسی کلاس نهم.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار