شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۰۷۰۳
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۹
شوشان ـ مجتبی حلالی :

در باب معنایی جود، گفته می شود؛ مال را مال خدا داند و سائل را بنده خدا و خود را نیز واسطه ای در این میان باور کند.  اگرچه پول و مال آن دُر گرانبهایی است که در نهایت همه تلاش ها و اهداف کاری و روزانه مان بدنبالش بوده و هستیم و چه بهتر که در صورت ظرفیت و لیاقت؛ و در صورت عنایت و الطاف الهی، روز به روز و لحظه به لحظه بیشتر هم شود. ولیکن ارزشمندتر از پول و درآمد بالا مواردی دیگر هم هست.

شاید بهتر است اینگونه هم به موضوع نگاه کرد، بیاییم! شغل و ماشین و محل سکونت و غیره را از خود حذف کنیم، آری! اکنون ارزش خود واقعی مان چقدر است؟ بی هیچ و فقط خودمان به تنهایی چقدر قیمت داریم؟  طبع انسان کمال گرایی و زیاده خواهی است. واقعیتی است که در جوهره وجودی همه مان هست، ولیکن نه به هر قیمتی. نه به هر طریقی. کما اینکه رقابت خوب است، اما در چارچوب اخلاق و انسانیت و شرف.  با اینحال گاهی برای رسیدن به مراتب بالاتر و ارزشمندتر باید از این دست مادیات گذر کرد. بی شک ماندگارتر است و آرامشی که نصیب انسان می شود، تا مدتها در دل و ذهن باقی می ماند. ناشي از بزرگيِ دل، دلي سرشار از عشق، عشقي عميق و واقعي، واقعيتي ناشي از عشقي بزرگ و الهي؛ و خدايي كه ناظر است بر عشق ها و قلب هاي اينچنين.

چندي پیش فیلمی در فضای اینستاگرام توجهم را جلب کرد. جوانی حدودا 30 ساله نای حرف زدن ندارد و رو به مخاطبش می گوید دو روز است غذا نخورده. در کنارش مردی بالای50 سال که دوره گرد است و آسمان خدا سقف بالای سرش شده، غذایی را که بدستش رسیده به آن جوان می دهد. اینکه در اوج گشنگی و نیاز حاضر شد دیگری را سیر کند، بی شک دل و روح بزرگ می خواهد.

بی شک قیمت آن مرد دوره گرد از خیلی ها که میلیاردها تومان ارزش ملک و حساب بانکی و ماشین شان است بیشتر است. چراکه او فقط همان غذا را داشت و تقدیم کرد، آنچه که تنها دارایی افراد است را یکجا دادن، سخت است و قلب و روح خاص خودش را می خواهد. در محل کارم و در چاپخانه یک سگ سفید از بدو تولد تا کنون حضور دارد که خال های قهوه ای نیز بر بدنش نقش بسته. همیشه در حوالی چاپخانه نشسته و دلیل اینکه از همان کوچکی تا کنون همکاران برایش غذا و آب تدارک می بینند. با من نیز رابطه خوبی دارد. بهنگام رسیدنم دیگر ول کن نیست و پا به پایم حرکت می کند و گاهی از بین دو پاهایم نیز عبور کرده و تقاضای غذا دارد. جمعه غروب بود. مقدار زیادی استخوان مرغ، بال و کتف مهیا کردم و برایش بردم. آنقدر گرسنه بود که اجازه نداد برایش گره را باز کنم و از دستم بسته را کشید و با دست و دهانش پلاستیک را پاره کرد و همه هرچه بود را خورد. لبخند و حرکاتی که معنای تشکر میداد را دریافت می کردم. کنار ماشین نشست و تا هنگام خروج به رسم قدردانی همانجا باقی ماند.

دو سه روزی گذشت و عین هرشب تا وارد خیابان چاپخانه میشدم، دوان دوان می آمد. این شد که تصمیم گرفتم مجددا برایش غذا ببرم و مقداری کتف و بال فراهم کردم. سگها به هیچ وجه اجازه نمیدهند، سگی دیگر وارد محدوده شان شود. سگها بهنگام غذا خوردن نیز بسیار حساسند و اگر کسی مزاحم خوردنشان شود، پارس می کنند احتمالا گاز گرفتن و درگیری هم دارند.

برایش کتف و بالها را روی زمین گذاشتم و کنارش نشستم. نزدیک شد. هنوز شروع به خوردن نکرده بود، که سگی دیگر نزدیک شد. سگی که 6 بچه هم داشت. غذا می خواست، اما جرات نزدیک شدن نداشت. در عین ناباوری سگ سفید و قهوه ای ذره ای از غذا را نخورد و همه اش را به آن سگ مادر داد. در عین گرسنگی غذایش را به سگی دیگر داد. درست در منطقه خودش.
ای کاش می دانستم چنین حرکتی قرار است رخ دهد. و ای کاش می توانستم فیلم آن از خودگذشتگی را تهیه کنم. احتمالا می توانست جهانی هم شود. چنین هم نوع دوستی، چنین حرکتی از سوی یک حیوان بی زبان. خدا می داند چقدر گرسنگی کشیده بود. اما در عین ناباوری سگ مادر و بچه هایش را بر خود ارجح دانست
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار