امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - محمد شریفی :
در روزگاران نه چندان دور، وقتی آسمان از بارش بازمیایستاد و ابرهای بیباران چون زنجیرهایی بر گرده آسمان سنگینی میکردند، مردمان کوهسار و دامنههای زاگرس آیینی کهن برپا میداشتند تا بر خشکسالی فائق آیند. در آبادی ما، کربلایی محمدعلی پس از استخاره و برداشتن سرکتاب، حکم میکرد که کودکان با «هَل هَل کوسه» و خواندن آواز «هار! هار! هارونکی!» از ته دل و با پاکی کودکانه از خدا طلب باران کنند.
ما بچهها، لبیکگویان در کوی و برزن، نم دل را به آسمان میسپردیم و فریاد میزدیم:
«هارهار هارونکی، خدا بزن بارونکی...»
و گاه دعاها مستجاب میشد و باران رحمت از آسمان فرو میریخت، دل کشاورزان و دامداران را شاد میکرد.
امّا اینک روزگار دگرگون شده است؛ در اهواز و خوزستان، مردم طی بیست سال گذشته بارها دعا کردهاند که باران نبارد، چرا که هنوز نم نزده، فاضلابها سرریز میکنند و خانهها زیر آب میروند.
افزون بر بلای ریزگردها، آلودگی فلرهای نفتی و پتروشیمی، آتشزدن نیزارهای توسعه نیشکر، گرمای جهنمی پنجاه و پنج درجه و شرجی بیامان، بلاهای دیگری نیز چون «ناترازی برق» بر سر مردم فرود آمده است.
هر دم و هر ساعت، انگشت مبارک مدیرعامل شرکت توزیع برق خوزستان، ۲۴ ساعته برق شهرها و محلات را قطع میکند و تاریکی را به مردم هدیه میدهد، تا همین نیمهجان باقیمانده مردم بلازده را زهرمار کند.
هر چه فریاد زدیم و هوار کشیدیم، گفتیم: «بابا جان! اوضاع این دیار با سایر استانها فرق دارد!»
اما کو گوش شنوا؟
و تازه، با تعطیل کردن ادارات و صنایع، بلایی بر بلایا افزودهاند تا...
برای برونرفت از این قمر در عقرب، تنها آنچه به عقلم رسید این بود که آیینی نو بنا کنیم:
کودکان را به کوچهها بفرستیم، شمع در دست و فانوس بر سر، با قاشق بر قابلمهها بکوبند و یکصدا بخوانند:
عمو برقی باف، بله...
برق ما را از پشت سد آوردی؟ بله!
عمو برقی باف...
هار هار هارونکی، خدا بزن چراغکی...
این هم ضرری ندارد، کودکان عزیز امتحان کنند!
شاید این بار نه ابرهای آسمان، که دیوانسالاران اداره برق، به مهر آیند و چراغ خانهها دوباره به روشنایی لبخند زنند.
شاید هم زدیم و گرفت...