شوشان - ابراهیم مکوندی(سکوت):
- اندر حکایت رومینا و دختران مظلوم ،بی دفاع و به خون خفته ی سرزمینم!!!
- ابتدا خاطره ایی آموزنده و جالب را در این باب،برایتان نقل می نمایم.سپس از این خاطره،چند نتیجه گیری اساسی را خدمت خوانندگان گرامیم، معروض می دارم.
- آبان ماه نود و دو ،به مناسبتی،از طرف مدیریت محترم یکی از دبیرستان های دخترانه اهواز،به جهت ایراد سخنرانی در رابطه با چگونگی رفتار والدین به خصوص،
پدران با دختران(جلسه ی اولیا و مربیان).دعوت شدم.
لذا پیش از حضور در سالن کنفرانس دبیرستان،چندین کتاب و مقاله ی معتبر را درباره ی موضوع خطابه خویش،مطالعه و به صورت اجمالی،مطالعه و مرور نمودم.
القصه،وقتی پشت تریبون قرار گرفتم.مشاهده نمودم .که بیش صدو پنجاه نفرازاولیا که همگی آنان پدران دانش آموزان بودند.در سالن همایش ،حضور داشتند.
و این نکته ،به مذاقم ،خوش آمد.زیرا که می توانستم خیلی راحت ، بی پرده و بی پروا،با پدران ،ارتباط صمیمی و صادقانه، برقرار نمایم.
ابتدا اسلایدی از نظریه استیون کاوی
(Estiven Kawei)
نظریه ی نود درصد،را برای پدران حاضر درجلسه،پخش نمودم.
وتاکید نمودم که ما انسان ها،بربیش از نود درصد از رفتارها وافعال خویش،می توانیم کنترل داشته باشیم.و فقط ده درصد از اتفاقات و رویدادهای پیش آمده در زندگی ما،غیرقابل پیشگیری هستند.
و بلافاصله پس از پخش این اسلاید (پروجکشن)،
از پدران ،تقاضا نمودم تا نقطه نظر خویش را دراین باره ،بیان نمایند.
لذا از پدران گرامی حاضر در جلسه،خواهش نمودم.که هرکدام که تمایل دارند.در بحث مورد نظر ،مشارکت نمایند.که خوشبختانه اکثریت افراد حاضر درجلسه،اعلام آمادگی نمودند.
یکی از پدران که بعدها ،بیشتر با ایشان ارتباط برقرار نمودم.پشت تریبون رفت.و نظرات خیلی کارشناسانه ایی، را ایراد نمود.
ایشان دارای مدرک کارشناسی ارشد ارتباطات بود.یک نکته بسیار مهم و کلیدی در سخنان ایشان ،برایم بسیار دلنشین بود.ایشان فرمود:من دارای سه دختر نازنین هستم.
و از کودکی ،.کوشیدم تا با دخترانم،مانند دوستی صمیمی و بی ریا باشم.
و از هیچ گونه محبت و نوازشی،برای برقرای ارتباطی تنگاتنگ با دختران عزیزتر از جانم،دریغ ننمودم.
باری،من از تمام دارایی های دنیا،دخترانی دارم که یک تار موی آنان را با تمام املاک،دارایی ها و جواهرات جهان ،معاوضه نخواهم نمود.
آری عزیزانم،ارتباط تنگاتنگ و صمیمی با نوازش و درآغوش کشیدن فرزندانمان ،حلقه ی مفقوده ی این روزگار است!!!
چرا پدران ،فاصله ی عمیقی با فرزندان خود، به ویژه دختران خویش، ایجاد می کنند؟!!!
چرا محبت،عشق واقعی و نوازش پدرانه را از دختران و فرزندانمان دریغ می ورزیم؟!!!
چرا علاج واقعه را قبل از وقوع ،چاره اندیشی نمی کنیم؟!!!
و هزاران چرای دیگر؟!!!
آری عزیزانم،ای پدران و مادران ارجمند و گرامیم.
بیایید; عشق، محبت ، صمیمیت ، علاقه، نوازش پدرانه و مادرانه و روش درست زیستن را با رفاقت و مهربانی برای فرزندان دردانه و عزیزتر از جان خود، بازگو و روشن نماییم.به طور یقین بگویم که همه جوانان و نوجوانان ،علاقه ی عجیبی در گوش ندادن و کم محلی به نصایح پدرانه و مادرانه دارند.
لیکن این امر، به مطالعه ی روان شناختی جوانان و نوجوانان دارد.
اگر سطح فرهنگ کتاب خوانی و شعور فرهنگی یک جامعه ،توسعه یابد.
هیچ گاه سرنوشتی همچون پدر رومینا را برای هیچ فردی،رقم نخواهد زد!!!
اگر دست روزگار ، تقدیر و سرنوشت ،برای ما بد، رقم خورده است.
ابتدا به گذشته ی خودمان نظری بیفکنیم.
و بد نگوییم به مهتاب،اگر تب داریم
دنیا و مشکلاتش همیشه ی روزگار،بوده ،هست وخواهد بود.
برخی پدران ومادران را دیده ام که می خواهند .تقاص تمام بدبختی ها و سیه روزی های خویش را از فرزندان خود،بازپس گیرند.
انگار که این فرزندان معصوم هستند.که عامل و بانی بدبختی و بدسگالی ایشان هستند!!!
-سخن آخر این که در این برهه از تاریخ پرفراز و نشیب این آب و خاک،که بیماری منحوس کرونا،به صورت موذیانه و بی رحمانه ،همه ی هوش ،هواس و اعصاب همگی مردم را بهم ریخته است.!!!
و بسیاری از مردم کشور عزیزمان با مشکلات عدیده ی مالی و معیشتی ،دست و پنجه نرم می کنند.و تلاش می نمایند تا خود و خانواده ی خویش را از چنگال بی رحم فقر و فلاکت،رهایی دهند.
پدران و مادرانی هستند که باسیلی،صورتشان را سرخ،نگاه داشته اند!!!
واین مشکلات و دل مشغولی های یومیه،نباید ما را از نیازهای معنوی و عاطفی فرزندان دلبندمان ،غافل نماید.!!!
باری،...
این نوشتار را بدین علت نگارش نمودم که قلب و روحم از به مسلخ عشق رفتن دختران مظلوم و بی دفاع وطنم
(رومیناها) آزرده خاطر گردیده است. هرچند دراین روزهای سخت و نفس گیر،هرروز،شاهد پرپر شدن و عروج ملکوتی هم وطنان عزیزمان هستیم.
که از پرودگار بی همتا ،برای این عزیزان، طلب آمرزش الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی ،آرزومندم.
لذا برخی رویدادها و ماجراهای رخ داده، روح و جان جامعه را جریحه دار می سازد.
همه می دانیم که مرگ، حق است.
مرگ، در آب و هوای خوش اندیشه،
نشیمن دارد!!!
لذا برخی رویداد هایی که در این ایام،رخ می دهد. سکوتآدمی را می شکند*
خصوصا این حقیر که نویسنده و ژورنالیست هستم.نمی توانم دربرابر بی عدالتی،بی فرهنگی و تحجر، سکوت اختیار نمایم.
و اعتقاد راسخ دارم که:
دنیا جای بدی می گردد، نه بخاطر وجود آدم های بد، بلکه، بخاطر سکوت آدم های خوب !!!
با عرض پوزش از این که اطاله ی کلام شد.
ولی این واقعه ،آنچنان دردناک و ملال آور می باشد.که هرچه بنگارم.
بازهم فکر می کنم که ،کلامم و سخنم ،هنوز،الکن ، ناقص و نارسا می نماید!!!
به هرجهت،این گونه رخدادها،در زمانه ایی که جهان،باسرعت غیرقابل تصوری ،در حال پیشرفت و توسعه یافتگی می باشد.
و کشور عزیز ما نیز،در حال به اصطلاح ،توسعه یافتگی می باشد.
جای بسی درنگ،تامل، تدبر ،تعقل ، تفکر ، اندیشه و خردورزی والبته تاسف فراوان، دارد!!!
به راستی ،...
اگر، پدر بی رحم ، بی عاطفه ، جبار و قسی القلب رومینای ناکام و معصوم،کمی برای نصیحت،مهربانی،نوازش و گوش سپردن به درد دل های دختر معصومش،وقت می گذاشت!!!
و پای حرف های ناگفته تا قیامت آن روان شاد،می نشست .
اگر پدر رومینا،کمی منطق داشت؟!!!
کمی عاطفه داشت؟!!!
هیچ گاه چنین کار قبیح و زشتی را انجام نمی داد.
(برخی از افکار عمومی،می گویند:باید خودمان را بجای پدر رومینا بگذاریم.
و ببینیم در چنین شرایطی ،اگر ما بجای ایشان بودیم.
چگونه با این موضوع و رخداد ،برخورد می نمودیم؟!!!)
اگر پدری برای آبرو و ناموس خود،ارزش قایل است.و اگر ناموس پرست است؟
باید ابتدا فرزندان خویش را راهنمایی کند.و سره از ناسره را به ایشان نشان دهد.
به طور حتم و یقین،محدویت ها و بایدها ونبایدهایی که برای تربیت فرزندان خویش،برمی گزینیم.
اشتباه محض است... اشتباه محض!!!
باید با توجه به رعایت شیونات ایرانی و اسلامی،اجازه دهیم فرزندان ،بخصوص دخترانمان با آزادی عمل بیشتری در جامعه حضور یابند.ولی با راهنمایی و روشن بینانه ،که هشیار باشند.تا فریب انسان های فریبکار و شیاد را نخورند.به هرحال،آیا اگر پدر رومینا،کمی تحمل می نمود.و با انسان های باتجربه و ریش سفیدان منطقه ،مشورت می نمود.
اکنون،شاهد چنین ضایعه ی اسفناک و بی آبرویی محض، برای او و جامعه ی ایرانی و اسلامی،بودیم؟؟؟!!!
درپایان و مانند همیشه ،می گویم:و فریاد می زنم...
ای کسانی که دستتان می رسد...
فکری به حال فرهنگ جامعه نمایید.
فرهنگ و فرهنگ سازی اصولی و منطقی یکی از مهم ترین ارکان و عناصر سازنده ی یک جامعه ی توسعه یافته و پویا ،می باشد.
نگوییم که یک روستایی یا یک بی سواد یا یک انسان معمولی و امی،چگونه فرهنگ را می فهمد!
اتفاقا حلقه ی مفقوده ی فرهنگ در جامعه ی ما،عدم آموزش و ترویج فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی است.
به طور حتم و یقین، عمل قبیحی که پدر رومینا ی معصوم و دیگر پدران این سرزمین، مرتکب می شوند.
انگشت اتهامش و گناه نابخشودنی آن،بر عهده و ذمه ی آنانی است.که موجبات عقب ماندگی ، تحجر و پس رفت جامعه ی امروزی ما را فراهم آورده اند.
آن رانت خوران ،آن مسولین بی درد،آن آقا زاده های اختلاس گر ، آن مدیران یی لیاقتی که فقط به فکر منصب ،جاه طلبی و مال اندوزی هستند.ووو......
و همچنین این حقیر به اصطلاح نویسندههم در پاره ایی از مواقع،مقصر هستم.!!! زیرا که نتوانستم به صورت کامل و قانع کننده ،به فرهنگ سازی بپردازم.
- به طور کلی،همه ما،به طریقی مقصریم...!!!
در دایره قسمت،ما نقطه ی پرگاریم!!!
به امیدروزی که دیگر،هیچ فرزندی بخاطر عشق ورزیدن،به مسلخ عشق نرود.
عشق ورزیدن خوب است.البته صورت اصول و منطقی وبا رعایت شیونات اسلامی و آبروداری برای خانواده،
در مجموع،نباید دراین مقوله ی رخ داده،همگی، انگشت اتهام را به سوی پدر رومینا،بگیریم.
که در واقع،خود روان شاد رومینا هم،بی تقصیر نیست!!!
و همچنین آن،انسان نمایی که ایشان را اغفال نمود.نیز به نظر اینجانب،از همه ی کاراکترهای این رویداد،مقصرتر و گناهکار تر می باشد.
و باید تاوان این گناه نابخشودنی خویش را در این جهان و جهان آخرت،بازپس دهد.
که بخاطر هوا وهوس های نفسانی خویش، سبب ساز اغفال ،بی آبرویی و ازهم پاشیدن یک خانواده را فراهم آورده است.
-(علامات تعجب نیز ،عمدا ،نشانه گذاری گردیده اند).
السلام علی من اتبع الهدا