امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نامۀ سید محمد موسوی خویینیها همچنان در عرصه سیاست پژواک دارد. در تازه ترین موضع گیری مجید انصاری عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز گفته است «این نامه نظر شخصی آقای خویینیهاست نه موضع مجمع روحانیون مبارز».
در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 وقتی غلامحسین کرباسچی دبیر کل حزب «کارگزاران سازندگی»، رییس ستاد انتخاباتی مهدی کروبی دبیر کل حزب «اعتماد ملی» شد نیز در کارگزاران گفتند رفتار کرباسچی موضع کارگزاران نیست؛ دبیر کل فعلا در مرخصی به سر می برد و پس از انتخابات به این قضیه رسیدگی می شود.
وقایع بعد از انتخابات اما چنان کروبی و موسوی را در کنار هم قرار داد که مجال این بررسی فراهم نشد.
در انتخابات 96 نیز مصطفی میرسلیم به عنوان نامزد حزب مؤتلفه وارد صحنه شد اما وقتی شورای مرکزی از رییس خود خواست به نفع ابراهیم رییسی کناره گیری کند پاسخ داد «من قالیباف نیستم تا وقتی بخواهند بیایم و وقتی نخواهند نیایم. من میمانم» و تا آخر هم ماند.
از این نمونه ها فراوان است و نمی توان به درستی نظر داد که دبیر کل یا رییس شورای مرکزی یک تشکل و مشخصا حزب و گروه سیاسی در عرصه سیاست می تواند تصمیم شخصی و موضع جدا بگیرد یا نه و آن را می توان حمل بر اختلاف کرد یا فداکاری دانست تا به تشکل آسیب نرسد اما همین قدر می توان گفت کار جمعی و حزبی در ایران دشوار است و یکی از مشکلات نیز همین است.
همین تازگی ها بود که دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی دربارۀ آقای خاتمی رییس جمهوری اسبق ایران و چهرۀ محوری اصلاحات، نظری داد که موجب رنجش اصلاح طلبان دیگر شد و تنها دو روز بعد سخنگوی کارگزاران عذرخواهی و تأکید کرد خاتمی همچنان چهرۀ محوری است کرد و رابطۀ کرباسچی- مرعشی هم خدشه ندید و توضیح دیگری هم منتشر نشد.
واقعیت این است که موضع حزبی چون باید برآیند نظرات اعضای ارشد باشد معمولا محافظهکارانه است حال آن که افراد مایلاند به صفت فردی رادیکالتر و صریحتر باشند. بیانیه یک تشکل اما نیاز به حک و اصلاح و چکشکاری دارد و همین موضع صریح را به تأخیر میاندازد.
با این حال هر قدر افراد به هم نزدیکتر و همفکرتر باشند این مشکل کم رنگتر می شود. در احزابی مانند کارگزاران یا مجمع افراد به خاطر رفاقت ها و همکاری های قدیمی کنار هم قرار می گیرند ولی در احزابی مثل نهضت آزادی یا مشارکت نوع نگاه و اندیشه سیاسی است که میچربد و به همین خاطر در این طیف اخیر کمتر اعلام می شود نظر شخصی است.
مجید انصاری از چهره های هوادار هاشمی رفسنجانی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و واجد مقام و موضع رسمی است و به طیف میانی مجمع روحانیون تعلق دارد.
موسوی خویینی ها اما در حیات و ممات، منقد مرحوم هاشمی بود و اکنون سمت رسمی و حکومتی ندارد در حالی که در دهۀ اول جمهوری اسلامی، سمت های حساسی چون نایب رییسی مجلس، عضویت در اولین شورای تشخیص مصلحت، نمایندۀ امام در حج ، دادستانی کل کشور و عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی (هر دو با حکم امام) را در کارنامه دارد.
مجمع روحانیون در سابقه حضور در دفتر امام و نزدیکی به ایشان یا رفاقت با مرحوم حاج احمد آقا و حمایت از دولت مهندس موسوی اتفاق نظر داشتند اما در 30 سال بعد در اندازۀ انتقاد از رویکردها متفق القول نبوده اند.
این ماجرا یک وجه دیگر هم دارد. این که موسوی خویینی ها ترجیح داده هزینه های احتمالی به تشکل متبوع بار نشود و از این رو به نام خود امضا کرده نه صفت حزبی کما این که مهدی کروبی هم ترجیح می دهد به صفت شخصی و نه حزبی امضا کند.
در مواردی هم تشکل های سیاسی از فردی حمایت می کنند اما وقتی در قدرت قرار گرفت فاصله می گیرد. در این باره هم اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند اگر نظر حزبی دهد تصور می شود قصد دارد از امکانات عمومی به نفع حزب استفاده کند و بعضی بر این باورند که پس چرا احزاب باید بر روی فرد سرمایه گذاری کنند؟
از منظری تاریخی هم می توان به این قضیه نگریست. این که از دیرباز در ایران افراد کوشیدهاند به گونه ای موضع بگیرند و نظر دهند که امکان تفسیرهای متفاوت و متنوع وجود داشته باشد و یکی از مهم ترین تفاوت های جوامع دموکراتیک با سنتی ها همین است.
ادبیات ما آیینۀ تمام نمای این ویژگی است چنان که قرن هاست بر سر منظور حافظ از پاره ای اصطلاحات بحث می شود و کلمۀ «رند» به همین معنی است یعنی دُم به تله نمی دهد و به تعبیر مولانا «هرکسی از ظن خود شد یار من».
مولانا در جای دیگر هم توصیه می کند:
در بیان این سه کم جُنبان، لبت
از ذهاب و از ذهب و از مذهبت
یعنی دربارۀ سه موضوع با دیگران کمتر صحبت کن: این که به کجاها رفت و آمد داری (ذهاب)، درآمد و داراییات چقدر است (ذَهب) و ایدیولوژی و دیدگاهت چیست (مذهب).
این دو پهلوگویی و ابهام به عرصه های سیاسی هم سرایت کرده و افراد ترجیح می دهند به گونه ای سخن بگویند که قابل تأویل و تفسیر باشد.
به عبارت دیگر مقامات سیاسی مثل مجری های تلویزیونی نه با یک دوربین که با چند دوربین صحبت می کنند.
در دنیای مدرن اما نیاز به این همه ابهام نیست. مواضع هر حزب مشخص است. وزن کشی هم در انتخابات انجام می شود. در انتخابات آزاد وزن هر حزب با تعداد کرسی های آن مشخص می شود. بهترین مثال «برگزیت» یا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپاست که به خاطر آن دولت ها تغییر کردند تا بوریس جانسون کل پروژه را در اختیار گرفت.
وقتی نه امکان وزن کشی احزاب در انتخابات رقابتی فراهم است، نه از دل مجلس، دولت بیرون می آید و نه احزاب می توانند راهکار خود را به رأی بگذارند وضع همین است که هست. رییسان کمیسیون های مجلس به رییس جمهوری نامه می نویسند که روش مدیریتی خود را تغییر دهد و او که برای مأموریت مشخصی انتخاب شده بود به مسیردیگری می افتد و یک روز از بستن تنگۀ هرمز سخن می گوید و دیگر روز از مفید نبودن ان به حال ایران. یک روز نگاه مان به اروپاست و روز دیگر با چین قرداد 25 ساله می بندیم.
شاید بپرسید ربط این قضایا با هم چیست؟ در این است اگر حزب واقعی داشتیم هر حزب برنامه و راهکار می داد و چنانچه در انتخابات پارلمان حایز اکثریت کرسی ها می شد دولت را تشکیل می داد و نظر خود را به کرسی می نشاند.
در وضعیت فعلی اما چهره های حزبی هم ناگزیر از بیان به صورت شخصی اند. شاید گفته شود این ویژگی مختص نظام های پارلمانی است و ساختار سیاسی ما از سال 68 ریاستی شده است. اما تجربۀ خاتمی و روحانی و احمدی نژاد نشان داد اعمال ویژگی های نظام های ریاستی هم میسر نیست.