شوشان - دکتر ایرج مزارعی / کارشناس علوم سیاسی و مدرس دانشگاه :
انتشار نامه محمد موسوی خوئینی ها به مقام معظم رهبری ابعاد مختلف داخلی و خارجی دارد که در این یادداشت از ابعاد آن عبور کرده و فقط به اهداف آن نامه اشاراتی می نمایم.
از لحاظ ریشه شناسی و تبارشناسی بخش اعظم تفکر اصلاح طلبی زائیده و محصول اندیشه های لیبرالیستی در آمریکا است که این روزها در خود آمریکا حال و روزگار خوشی ندارد و خود امریکا یها در حال عبور از این تفکر و پوست اندازی میباشند.
در این یادداشت نقطه قلم خود را به سمت تغییر و پوست اندازی تفکر اطلاح طلبی با شیوه های جدید چون نامه پراکنی میبرم و به اهداف پنهانی این نامه ها در این مقطع زمانی و مکانی می پردازم و گذرا عرض میکنم که به جهت شکست تفکر اصلاح طلبی در شکل و محتوی و مخصوصا در این مقطع زمانی که در آن قرار داریم ، طبیعی است که لیدرهای این تفکر اقدام به انتشار این نامه ها داشته باشند ، تا از طریق ان وزن سیاسی خود را از دریچه ای دیگر بطور دقیق محاسبه نمایند و بر اساس ان خط مشی آینده این تفکر را با رویکردی نوین باز طراحی کنند.
بعبارتی دیگر تئوریسین های اصلاح طلب با انتشار این نامه ها بیشتر بدنبال درک انعکاس و واکنش مردم به این نامه ها و آثار کنش های سیاسی ان در افکار عمومی هستند ، تا بر اساس آن به باز مهندسی و تعریفی نو از گفتمان اصلاح طلبی اقدام نمایند.
وقتی که ۴۱ سال انقلاب را از لحاظ مدیریتی ورق میزنیم ، میبینم که سه چهارم مدیریتهای اجرایی کشور دست تفکر منتسب به آنها بوده که انصافا نتوانسته اند شرایط رفاهی و معیشتی قابل توجهی برای مردم در عمل فراهم کنند . فلذا طبیعی است که بزرگان این تقکر باید از مدل فکری اطلاح طلبی خود عبور کنند و به باز تعریف ان در "ساختار " و " گفتمان " بپردازند که البته متاسفانه این بار تغییر نگرش از اصلاح طلبی متعادل به اصلاح طلبی رادیکال و افراطی و خارج از شمول سوق داده شده است ، که اوج آن را نیز در نامه پراکنی اخیر شیخ و سید اصلاح طلبان اقای موسوی خوئینی به مقام معظم رهبری دیدیم که به اعتقاد بنده مهمترین هدف اصلی از نوشتن آن نامه نیز معرفی تفکر نوین این جریان با رویکرد معرفی افراط گرایی به افکار عمومی و بازخورد آن در جامعه بود ، که صد البته مردم انقلابی و با بصیر کشور از اهداف نهان و غایت تفکرات آنها آگاه هستند ، چرا که میوه و عصاره این تفکر را عینا در دولت روحانی که خود برگرفته از مبانی فکری و اندیشه آنها میباشد ، به عینه شاهد میباشند.
اگر امثال جناب موسوی خوئینیها واقعا بدنبال اصلاح امور معیشتی و رفاهی مردم ایران هستند و شرایط کشور به جهت اقتصادی ، معیشتی و رفاه برای آنها ثقیل است ، چرا زودتر از نوشتن نامه به مقام معظم رهبری ، نوشتن نامه به هم قطاران خود در مجمع روحانیون ، کارگزاران سازندگی و حزب منتسب به دولتروحانی را عملیاتی نمی کنند و به خاطر مرگ معیشتی مردم مستضف در این سالها خاضعانه از مردم عذرخواهی نمکنند و تا کی باید چشم حقیقت را ببندند و صحنه ناکارآمدی دولتهای منتسب به تفکر خود را نادیده بگیرند و آدرس نادقیق بدهند ، و دچار خطای محاسباتی مبنی بر ضعف حافظه تاریخی ملت ایران شوند*.
به نظر می آید که گویا این نامه پراکنی ها خود مقدمه یک دگردیسی و رنسانس فکری جدید در این تفکر میباشد که مبدعان و طراحان ان اطلاح طلبی دهه ۷۰ را در این شرایط "رفوزه " شده و مردود میدانند و بدنبال زنده کردن و احیاء گفتمان " نئو اصلاح طلبی " با رویکرد رادیکالیسم میبینند که فاز اول آن با نوشتن نامه هتاکانه سعید حجاریان مبنی بر اینکه شاخص اصلاحطلبی اکبر گنجی میباشد ، کسی که عنوان میکرد تفکرات حضرت امام خمینی "ره "و عقایدش باید به موزه و تاریخ برود و اکنون نیز فاز دوم افراط گرایی با نامه موسوی خوئینی ها به مقام معظم رهبری استارت خود ، که همگی ناشی از دگردیسی و پوست اندازی این گفتمان از تعادل به سمت التقاط و افراط با هدف بازیابی سرمایه اجتماعی نداشته خود قابل تحلیل است.