شوشان - علی میلاسی :
۱۷مرداد-روزی که صارمی و یارانش در کنسولگری ایران در افغانستان به دست طالبان کشته شدند-به نام خبرنگار،نام گذاری تا هر ساله،آیینی به پاس تلاش یک ساله ی آن ها گرفته شود.چنین نام هایی در تقویم جمهوری اسلامی،زیاد است.روز کارگر،روز معلم،روز پدر،روز زن،روز دانشجو، روز.......!
و هفته ها و ده های دیگر.شاید کمتر روزی از ۳۶۵ روز تقویمی سال،بی نام و بی هفته و دهه باشد!فلسفه ی نام گذاری چنین روزها،هفته ها و دهه ها هم این است که؛با برگزاری آیین های شادمانه یا سوگوارانه،گذشته ی یک ساله آن روز یا مناسبت؛بازبینی،واکاوی و بررسی شود تا تغییرات مثبت و منفی،پیشرفت ها و پسرفت ها،سود ها و زیان ها،شناخته و دیده شوند،که برای بهبودی،بازسازی و نوسازی در سال دیگر،بکار گرفته شوند.
تعریف و تفسیری که از خبرنگار داریم؛بلندگوی مردم،دیدبان تیزبین جامعه،مطالبه گر حق و حقوق مردم،افشاگر فسادگران و خلاف کاران،زبان ناگفته ها،دفتر نانوشته ها و دیدگان نادیده هاست،با دانش سیاسی بالا،هنرمندی و آگاهی،به همراه شجاعت،زرنگی و تیز هوشی.دیده بودیم که از روز نام گذاری آن روز تا به امروز،آیین ها و جشن هایی برگزار و نیاز ها،خواسته ها و داشته ها و نداشته های جامعه ی خبری و روزنامه نگاری،بازگو می شود.به یاد دارم،از همان سال نخست روز خبرنگار،کار با دستمزد خوب،بیمه ی خبرنگاری،مسکن،امنیت شغلی،دفترکار،اینترنت،گرانی و کمبود کاغذ،نداشتن ابزار کار پیشرفته خبری،و....،از مهم ترین خواسته های جامعه ی خبری و روزنامه نگاری بود،که هر ساله در این روز بازگو و روز بعد فراموش می شوند تا سالی دیگر.چنین شد که روزنامه نگاری در ایران،خانوادگی شد و خبر نویسی،خانگی و چاپ روزنامه هم کم برگ و تک رنگ.و خبرنگاری و خبر رسانی هم بیش تر دولتی شد و حکومتی ماند.زیرا در شرایط سخت مالی و نبود فضای باز برای خبرنگاری آزاد برای مطالبه گری،آگاهی بخشی و مچ گیری،نمی توان گفت که خبرنگاران در چنین جامعه ی بسته و حکومت های دینی،آزادند تا با اندیشه ی خود،،دیدگاه تیز بینی و دیدبانی جامعه و نیش قلم شان،گام بردارند،بنویسند،افشاگری کنند و مطالبه گر باشند.گر چنین می کردند که،خبر اختلاس میلیاردی امروز از اختلاس دیروز،بیش تر و بالاتر نبوده.پس؛بر مردم بودیم نه با مردم،که همان"بار خاطر"شان، شدیم!
پیدا بود؛درجامعه ای که دیدبانانش،به تاریکی برده شوند و تیزبینانش،کندذهن.زبان گویایش،لکنت بگیرد و قلم شان بدون جوهر بماند و مطالبه گرانش،خود زیر بار گرانی،لنگ شوند،مردمانش نیز،حال روز خوشی،نخواهندداشت. که در چنین جامعه ای،خبرنگارانش یا باید ساکت و خنثی بمانند و یا دولتی شوند.و دیدیم که، روزنامه داران،دولتی ماندند و حکومتی شدند و "یار شاطر". ویلانشین شدند و چاپخانه دار و پرادو سوار،بدون یک روز بازخواست و یک شب در زندان رفتن،با وجود مفت خوران اختلاس گران،گران فروشان،جنگل بران ویلاساز،کوه خواران امام زاده ساز،مدیران بی تخصص با مدرک جعلی،دکتر های دانشگاه نرفته مجلس نشین،کارشناسان بی تخصص و درس نخوانده وزیر و مدیر!
پس کار به اینجا می رسد که؛جامعه ای که هرساله،کودکان کارش از کودکان دبستانی،بیش تر می شوند و مردان و زنان زباله گردش از پاکبانان شهرداری زودتر سطل های زباله را خالی می کنند،عدالت گم است.در سرزمین پر از انرژی نفت و گاز،معدن،دریا،بندر و کشاورزی که هر روز،سفره ی مردم ش،کوچک تر و بی نان و گوشت و برنج شود،اقتصادش بیمار است.در کشوری که سه عنصر،آب و گاز و انرژی(برق)،پایه ی صنعت و بنای شرکت های تولیدی و فولادی است و در پرتو این سه داشته ی مهم،ایران،ویژه تر،خوزستان،دارای شرکت های بزرگ و مادر،مانند گروه ملی،صنایع فولاد،نوردکاویان،نیشکر هفت تپه،و...،شده بود،حال بیش تر آن صنایع،نیمه تعطیل،ورشکسته و بی تولید ماندند،تا جمعیت بیکار هرروز بیش تر و گرانی سنگین تر شود،نشان از آن دارد که به علم اقتصاد،دانش تولیدی و تخصص مدیریتی،باور نداشتند.
در دیار پر از ثروت و سرمایه،وقتی مردمانش از بیکاری به کولبری،دزدی،کارتن خوابی،کلیه فروشی و مهاجرت روی بیاورند،این گونه است که؛اندیشه سرمایه گذاری،فکر تولیدی و انگیزه ی شایسته سالاری،نداشته،تا به مفت خوری خام خواری و چپاول ثروت و سرمایه،روی آورده شود.
شوربختانه هم؛هر روز شکاف های زندگی،فاصله های طبقاتی،اختلاس های کلان تر و ناعدالتی های اجتماعی را بزرگ تر،تاریک تر و ترسناک تر از پیش،برای مردم می بینیم.و هیچ اراده ای هم برای پیش گیری از شکاف و شیب وحشتناک بیکاری،فقر،گرانی و بیماری،نیست.و چنین جامعه ای،سرانجامش،فروپاشی اقتصادی،سرکشی اجتماعی،نارضایتی عمومی و درگیری های خیابانی است!
پس اگر نمی خواهیم یا دوست نداریم که جامعه به سوی درگیری های عمومی،سرکشی های مدنی و کبریت در انبار باروت برسد،جامعه ی خبری آزاد و فعال،گذاشته شوند تا دیدبانی،تیزبینی ومطالبه گری کنند.شرکت های بزرگ تولیدی با سرمایه گذاری آزاد،دوباره زنده و فعال شوند و به تولید انبوه برسند،تا بیکاری حل شود و سفره ی مردم پهن،بزرگ و رنگی شود.پل های ارتباط جهانی باز و به دهکده ی جهانی،بپیوندیم تا از علم،تکنولوژی و سرمایه های جهانی،بهره مند شویم،برای بهره وری بیش تر در صنعت،و بازسازی،نوسازی و درمان اقتصاد بیمار خود.
آزادی های مدنی،فرهنگ سرا ها،کتابخانه ها،مراکز فرهنگی، هنری و گردشگری ها را فعال کرده و جشن های شادمانه را آزادانه تر،برگزار کنیم تا ارامش،شادابی و تندرستی به جامعه برگردد.
گر چنان نشود و چنین نکنیم،خود و جامعه را به پرتگاه می بریم،که زود یا دور،به ته دره،خواهیم افتاد!