شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۴۰۶۷
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۹ - ۱۸:۴۰
شوشان / غلامرضا جعفری:

جان برادر! من قراره برم؛ ولی قبلش با رفیقم هماهنگ کردم، که هر وقت او گفت؛ برم سراغش. البته پیشنهاد رفتن از من بود، اما رفیقم، خیلی خوب استقبال کرد؛ فقط گفت مدتیه با بیماری مادرش مشغوله؛ و خلاصه قرار شد رفیق عزیزم، که دلم هم واسه اش خیلی تنگ شده، خودش موعد رفتنم رو مشخص کنه.

 البته در خصوص درخواستی که داشتی؛ زمان نامعلوم رفتنم؛ موضوع رو کمی مشکل می‌کنه، اما اگر فقط همین مشکل بود، بهت می‌گفتم خودم این کار رو می‌کنم؛ حداکثر اینکه به رفیقم می‌گفتم: من دارم میام؛ او هم بالاخره نه که نمی گفت، مطمئنم که نه نمی‌گفت؛ ولی مسئله اینه که یه مشکل دیگه هم هست! و این یکی، باعث می‌شه نتونم بهت بگم که من؛ امانتیت رو واست میارم!

 راستش این مشکل هم ... چطور بگم ... روم نمیشه... نه که پولش نباشه... نه!  پولش هست... تازه بلیطش رو هم گیر میارم... طیاره که دیگه این حرفا رو نداره، گیریم که ما تحریم باشیم، گیریم که بالا رفتنمون، با خلبان و پایین اومدنمون، با ملائک باشه! ولی بالاخره می‌شه بلیطش رو جور کرد، بنزین هم که اصلا مشکلی نیست؛  خودشون می‌گن بنزین طیاره‌ها رو تو دبه میدن خلبان؛ نه اینکه تحریمیم، خارج از مام وطن بنزین هم بهمون نمیدن، اینه که با دبه، بنزین رو تحویل عمله طیاره میدن؛ تو مسیر بازگشت بریزن تو باک، تازه یه عدد شیلنگ درجه یک هم میدن تا کمک خلبان راحت باشه و بنزین رو از دبه، هورتی بکشه تو باک.

باور کن برادر جان؛ مشکل من از این بابت نیست! و گرنه خودم میگفتم نگران امانتیت نباش. اصلا فکر کن دستته، یعنی بهتر از این چی می خواستی؟! ولی چه کنم که این مشکل نمیذاره! لامصب نمیذاره من به تو که برادر قدیمی هستی؛ ایطوری بگم و خیالت رو راحت کنم؛ اون هم واسه دبی؛ که همه اش چند کیلومتر دریایی با ما فاصله داره.

به دریا بزنم؟! نه نمیشه به دریا بزنم، باور کن نمیشه، که اگه میشد؛ خو به عقل خودم هم میرسید! دبی یه راه از هوا داره، یه راه هم از دریا؛ البته دریا که نه! همون خلیج خودمون؛ میشه سوار یه لنج شد و رفت؛ تا خود جزیره نخلها، همو جزیره که عکساش تو اینترنت ولو شده، از جاده هوایی هم بهتره، تازه لنج دارا؛ کاری به تحریم هم ندارن؛ مصرفشون هم بنزین نیست، گازوئیل میزنن و این هوا؛ گازوئیل با خودشون دارن، چه تحریم باشیم چه نباشیم. میشه امانتیت رو با لنج بیارم؛ اما آخ که اون مشکل نمیذاره؛ خو لامصب نمیذاره... برادر جان!

دبی، دبی، دبی؛ اما خو مسیر من به دبی نمیخوره! چطوری امانتت رو بیارم؟ وقتی قراره برم کویر! کویر کجا دبی کجا! خو گفتم این مشکل نمیذاره.

راستش حق داری تعجب کنی؛ آخه کدوم آدم حسابی، دبی رو ول میکنه میره کویر؟! ولی خودت خو میدونی؛ اولش که من آدم هم باشم اما آدم حسابی نیستم، نیستم که به جای دبی میرم کویر! و گرنه راست همون آدم حسابیها راهم رو میکشیدم و یه بارکی سر از جزیره نخلها درمی آوردم. 
بماند که بعضیا میگن این جزیره تو دبی مخصوص جماعت بالاتر از آدم حسابی هاست؛ همونا که جنس ژنشون ترکیبیه، یک گرم آدم صد گرم فرشته! از همون جنس فرشته هایی که گاهی پرستو میشن و آقازاده میارن! ولی خو ولک دل به دریا هم بزنم ترکیب ژنم آبروم رو میبره! ژنی که فوقش کمی از ماهیای کارون دخیلش باشه، بقیه اش هم میراث پدر و مادری که فقط آدم بودن...

حالا که اون بالایی ها میدونن از تو چه پنهون! اگه بلیط طیاره هم بهم بدن نمی تونم برم! چرا؟! کمی صبوری کن جان برادر بهت میگم. چند سالیه که ما با کویر برادر و خواهر شدیم، کارون رو که یادت هست! وقتی رفتی آن طرف آبها، کارون عین یک پهلوان کهنه کار بود، گمون کنم صدای غرشهاش رو هنوز یادت باشه، یادت که نرفته سبیلهای بوشلامبوها رو میگرفتیم و به جای سبیلای خودمون به مغازه دارای آشنا میدادیم!  و به جاش جنس گرویی میگرفتیم؛ نه که هنوز سبیل نداشتیم، میگفتیم اینا سبیل آقامونه؛ گفته امانتی پیشت باشه تا سر حقوق! تازه اش هم تاکید میکردیم؛ آقامون گفته یه تار مو از سبیلش کم نشه! 

بعدش هم تا یادم نرفته بهت بگم؛ اونوقت تو نبودی که فهمیدیم آقامون میدونست ما با سبیل بوشلامبوها چه میکنیم و به رو خودش نمی آورد! تازه مغازه دارا هم میدونستن، ولی به اعتبار سبیل آقامون؛ سبیل بوشلامبوها رو میگرفتن؛ آخرش هم سر ماه سبیل رو میدادن و پولشون پرداخت می‌شد. 

حالا خو اگه کل موهای تنمون رو هم گرو بذاریم، یه تیکه صابون هم بهمون نمیدن؛ ولی اونوقتا! اونوقتا یه تار موی سبیل، راست یه سفته بانکی بود و البت هر سبیلی هم حد و حدود اعتبارش مشخص! میدونم یادت نرفته او همسایه ای که به سبیلاش مدام روغن میزد و هی غرغر میکرد؛ که با این همه سبیل اندازه سبیل بوشلامبو اعتبار نداره، نگو یادت رفته! همو که معلوم نبود از کجا اومد و به کجا رفت!

حتما داری میگی خو آخرش چی؟ امانتیت رو میارم یا نه؟! بین خودمون باشه مگه چندبار یه چیز رو میگن؟ اگر هم بخوام بیارم نمی تونم، خو نمی تونم ، ولک نمی تونم، به جان برادری‌مون نمی تونم، چطوری بیام دبی؟ بیام دبی که چطور بشه؟ تازه به فرض که طیاره باشه، آسمون غرمبه نباشه، خلبان طیاره خوابش نبره، تایراش پنچر نباشه و آخرش بلیطش گیرم بیاد، باز هم نمیشه بیام، از آسمون میترسم؟! یعنی خودت به این چیزا باور داری؟ که من از آسمون بترسم! به فرض هم بترسم؛ خو لنجها که نمردن! اما انگار تو اصل مشکل رو نگرفتی، اینکه اصلا من مسیرم به دبی نمی خوره ومسافر کویرم!

جان تو کویر جای بدی نیست، اگه قبلا فقط شن داشت و کمی مارمولک و اینا، شبش هم یا باید با مارها و عقربها حال میکردی و یا با آسمون قمر در عقربش! حالا ولی حساب کار عوض شده.
کویر قبلنها کویر بود، قبلنها رودخونه‌هاش قد یه جوب بودن، ماهی نداشتن و … حالا حتی کوسه هم پیدا میشه، همو کوسه های اهوازی، همونا کوچ کردن کویر و کارون هم راهش رو کج کرده همو سمتها، کج که نکرده خودش، کجش کردن و به جای حال و حول با نخلا، حالا سر و کارش با باغ پسته است! و کلی گردشگر با حال؛ که فکر میکنن این رودخونه‌های کویری، از عهد دقیانوس پر آب بودن و زاینده زاینده میریزن تو کویر! 

حالا برای دیدن چند تارسبیل بوشلامبوها؛ باید بریم کویرگردی! بوشلامبوها هم راهشون رو کج کردن و به همونجا رفتن، به کسی نگو ولی این بوشلامبوها دیگه اون بوشلامبوها نیستن، همونا که لب کارون می نشستن و سبیل پیچ میدادن و با صدای هن وهن ماهیگیرا تنشون تکون تکون می‌خورد! بچه هایی که قبل از من رفتن؛ میگن چندتا بوشلامبو دیدن که سبیلاشون از ته ریخته! و بدترش اینکه یاد گرفتن به جای شنا کردن تو آب میتونن برن مجلس! ها مجلس. 

فقط آخرش بگم دلم اندازه یه نخود شده ؛دلتنگم به جان تو! دلتنگ تو، دلتنگ همون پشت بوما و تابستونامون! دلتنگ طعم قدیم سبیل ماهیا، دلتنگ آسمونی که لب کارون می نشست و … چاره ای نیست؛ برای دیدن کمی از باقیمونده کارون، باید بریم کویر گردی! امانتیت رو هم … اصلا از کدوم امانتی میگی!؟ خو امانتیت با کارون گم شد! و حالا از اهواز چیزی نمونده برات بفرستیم؛ فقط اگر تونستی برای کارون لباس سیاه بپوش!
ما اینجا دیگه زورمون حتی به لباس سیاه هم نمی رسه! فوقش یه وام بگیریم برای کفن کردن کارون.

حالا من کجا بیام دبی؟ وقتی کارون و خلیج و حتی آسمون اهواز دارن به سمت کویر میریزن! آخرش هم قراره یه کانال بهشت آباد بزنن، از رگای ما تا قلب باغهای پسته.

 فقط تو رو خدا فراموش نکن؛ در اهواز، یه روزگاری یه رودخانه ای بود؛ که سبیلای ماهیاش راست یه سفته بانکی بود! و حالا تبدیل شده به چند عدد رستوران که گلاب به روتون؛ آبریزشون از دبی رودخونه بیشتره!  
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار