شوشان - غلامرضاجعفری:
این روزها برخی نامها و آدمها در حال نوعی ویزیتوری منصب و مقامند، دولت نورسیده موضوعی مطرح کرده و از عموم مردم خواسته برحسب سلیقه و شناخت خود مدیر به اصطلاح شایسته معرفی کنند.
البته این خواسته در جای خود نه امر غریبی است و نه خروجی نهاییاش لزوما به تحولی ساختاری منتهی خواهد شد. بماند که در این میان برخی نامها و کسان تو گویی پشت پیشخوان دکانی نشسته و مشغول با معرفی جنسند؛ همان ویزیتوران منصب و مسند! جالب تر آنکه در همین امروز نگارنده؛ کلی پیغام و پسغام و خواهش و تمنا رسیده؛ برای معرفی این و آن و زدن بر این لینک و آن لینک و … تا شاید کسی بر مسندی بنشیند و به نام مدیر شایسته و بایسته و بر اساس تجربه و دانشش مثلا! بر سر خوان دولت سیزدهم بنشیند.
من اما یعنی همان نگارنده؛ پیشنهاد دیگری دارم.
من انسان خوزستانی؛ از همان جماعتی که در آن واحد مبتلا به سیل و تشنگی است! مبتلاست به انبوه آلودگی کارخانههای صنعتی و بیکاری حجیم مردمش به طور همزمان! مبتلا به شرجی های خرماپزان است، در کنار انبوهی نخل سوت و کور و عریان و عطشان! شرجیهایی که همین ده بیست سال پیشتر یادآور رسیدن رطب و خرمای تازه بود و بوی داغ وتازه کباب ماهی صبور! و حالا فقط لاشه ای از آن همه شرجی باقی مانده؛ شرجیهایی بیعار که نتبجه حضورشان فقط خفقان بیشتر جو و محیط زیست انسان بومی است!
من انسان بومی-اهوازی که مبتلای هزار درد پارادوکسیکال و متناقض و متضادم! پیشنهادی دیگر در چنته دارم، متفاوت از خواسته دولتیان نورسیده. من یعنی همین انسان آشفته ای که برود پای صندوق رای یا نرود پای صندوق رای! آنکه رایش را میبرد لزوما همانی نیست که ستاد اجاره کرده، بنر چاپ کرده، منقل سنتی روشن کرده و چای وقهوه داده! کسی که چندماه متوالی به اینجا و آنجا رفته و خودش و ایل و تبارش را پرزنت کرده! کلی پاسخ داده و بسیاری پرسشهای عجیب وغریب و حتی بی ربط شنیده! مثلا اینکه چرا آب خانه ما بدرنگ است؟ چرا فاضلابمان با آبمان همسر و همسفره است؟! چرا خطوط ایرانسل وهمراه اول سر سازگاری با هم و مردم ندارند؟ چرا تکلیف باران معلوم نیست؟ ببارد و بیرون برویم میگویند اسیدی است در خانه بمانید، در خانه بمانیم و باران ببارد سیل میشود و خانهمان خراب! این وسط باید چه کنیم؟ و … با این همه اما صندوق رای کاری به کار آن همه پارادوکس و شطح و برو و بیا نداشت و در نهایت محصولش چیزی در حد معجزه باقی ماند.
من همین آدم ساکن اهواز که خاکش سرشار از سلولهای پدری است و آسمانش پر از مولکول نالههای مادران! همین بومزاده خاک زده؛ پیشنهادی برای حل مشکل این نودولتیان دارد!
پیشنهادش چنین است که دولت فخیمه تازه، تمام مدیرانخوزستانی،خاصه از نوع استانداردش را فی الجمله ارتقایی در حد وزارت و معاونت و از این قبیل بدهد! باور کنید منطقه ای سیل زده را پر از عطش و مرگ کردن کار هر کسی نیست! و مدیری که توانش در این حد است میتواند کار مملکتی را بسازد و تمام.
القصه همین یک خدمت به خوزستان تا پایان دولت حتی چهاردهم دعای خیر مردم را برای دولت تازه به دنبال خواهد داشت و از جانبی دیگر درد این مردم خاکزده در ارتقایی ساختاری جنبه ملی مییابد! تا کسی نگوید این همه آخ نشانه کدام درد این مردم است!