بحران آب ناشی از سدسازی در ایران تنها گوشهای از تفکر الگوی توسعه «نوسازی» و حاکمیت عقل «خرد ابزاری» است که مثلث سیاستمداران، مهندسان و اقتصاددانان در تاریخ ایران معاصر حاکم کردهاند.
شوشان - رضا نساجی :
سیاست مدیریت آب از نخستین سالهای برنامهریزی توسعه در سلطنت پهلوی دوم، جزو اولویتهای توسعه در ایران بوده است، چندان که حتی سیاستمدار کهنهکاری چون مخبرالسلطنه که در مقام رئیسالوزرای بازنشسته رضاشاه نقشی در سیاستگذاریهای محمدرضاشاه نداشته، در خاطرات خود از آرزوهایش برای توسعه ایران با اولویت سدسازی سخن میگوید: «بنای سیاست اقتصاد ما باید روی شالودهی زراعت باشد، بهر وسیله باید از آبهای مملکت استفاده کرد، در مرحله اول باید به بستن سد کارون اقدام کرد که قطعهای از کشور آباد میشود و هزاران مرد بیکار در کار... سدهای کوچک بحال ملاک محل نافع بوده وسعت مهمی بمیدان کار نمیدهد و حق این است که خودشان بسازند. سد کارون بسته شود صرفنظر از منافع مادی هنگفت، میدان کسب معاش هزاران بیکار بدست میآید...» (هدایت: ۱۳۴۸، ۶۸-۴۶۷).
مخبرالسلطنه به عنوان سیاستمداری که در جوانی برای تحصیل به آلمان فرستاده شده و شاهد جهش عظیم علوم پایه و مهندسی در آلمان قرن نوزدهم بوده، بیآنکه تحصیلات منظم و جدی در مهندسی داشته و یا با جریان فلسفه و فرهنگ آلمانی آشنایی پیدا کند، نماد نگرش فنسالارانه در ایرانِ در آستانه تجدد است. فهم این دولتمردان از تمدن و دانش، چیزی بیش از فنآوری و دانش عملی نبود و آنان درک درستی از کلیت تمدن و فرهنگ غرب (البته در تفکر آلمانی، برخلاف نگاه آنگلوساکسون، مفهوم Kultur ذیل Zivilisation نیست، بلکه بدیل آن است) نداشتند و لذا همچنان که «تجدد» و «علم» را نه محصول مشترک «خرد خودبنیاد» غربی، که به عنوان «دو رویهی ]متفاوت[ تمدن بورژوازی غرب» (حائری: ۱۳۷۸) تفکیک، و تجدد را طرد کرده بودند، که علم را نیز به فنآوری فرو میکاستند.
این نگاه اما تنها اشکال اصحاب سنت یا اصحاب قدرت نبود، بلکه نخستین اصلاحگران ایرانی یعنی عباسمیرزای ولیعهد که پس از شکستهای ارتش ایران از روسیه، اهم اقدامات اصلاحی را در قالب توسعه فنی ارتش و جذب پزشکان غربی برای ارتش میفهمید، یا میرزا تقیخان امیرکبیر که دارالفنون را به عنوان مدرسه طب و مهندسی و نظام دایر کرد و برنامهای برای علوم انسانی نداشت، خود پایهگذار این فهم ناقص از تمدن بودهاند. بنابراین بر مخبرالسلطنه هدایت که شغل خانوادگی مسئولیت در تلگرافخانه و نیز مسئولیت ترجمه و مدیریت دارالفنون را بر عهده گرفته بود، چندان حرجی نیست، که چرا میراثدار این طرز تفکر دولتمردان قاجاری در دولتهای عصر مشروطه و پهلوی اول بوده که موجبات ترقی او به مقامات بالاتری چون وزارت و ریاستوزرا را فراهم آوردند.
آرزوی مخبرالسلطنه برای ساختن سد بر کارون، سرانجام چند سال پس از مرگ وی در پادشاهی محمدرضاشاه محقق شد که خود را در دو مقطع اصلاحات دیکته شدهی موسوم به «انقلاب سفید» به عنوان رهبر «انقلاب شاه و مردم» و نیز ضداصلاحات «حزب رستاخیز ملت ایران» به عنوان رهبر پیشرو در رسیدن ایران به «دروازههای تمدن بزرگ» معرفی میکرد. رهبری که توصیههای کارشناسان آمریکایی برای توسعه ایران را نصبالعین قرار داده بود، نخستین انتقادات جامعهشناسان ایرانی در «موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» دانشگاه تهران در باره عواقب این برنامهریزیهای نامتناسب با شرایط اقلیمی و اجتماعی ایران را ناشنیده میگرفت. چرا که خود را عامل موفقیت تمام اصلاحاتی میدانست که اسلاف او از عباسمیرزا و امیرکبیر تاکنون در آن ناموفق بودهاند: «آیا پس از شکست ما از روسیه، که طی آن، ایرانیان متوجه عقبماندگی تکنولوژیکی ارتش خود شدند، آیا کمال مطلوب خود را در دستیابی به تکنولوژی غربی نمیدانستند؟ آیا در این دوران، ایرانیها به دنبال داشتن خطوط راهآهن، جادههای آسفالته و شبکهی برق سراسری برای تمام کشور نبودند؟ آیا یکی از رویاهای همیشگی هموطنان ملیگرا و انقلابی ما در اوایل قرن، ایجاد صنعت فولادسازی در ایران نبوده است؟ خیلی خوب، مگر ما همه اینها را انجام ندادهایم؟» (نراقی: ۱۳۷۲، ۱۲۲).
اما چندی نگذشت که شاه در میان «صدای انقلاب» مردم، متوجه اشتباهات عمیق خود در برنامهریزی توسعه هم شد، آنچنان که دکتر احسان نراقی، جامعهشناس و موسس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، در خاطرات خود با عنوان «از کاخ شاه تا زندان اولین» روایت میکند در دیدارهایی که به دعوت شاه در ماههای پایانی سلطنت وی جهت ارائه مشورت داشته، پیامی از یک مهندس جوان که او را در جریان اعتصابات شهری به کاخ شاه رسانده بود، به شاه منتقل کرده است:
«او به عنوان مهندس کشاورزی که در خوزستان کار میکند، این سوال را مطرح کرد: آیا شما اطلاع دارید طرحهای سدسازی، که به طور مثال، برای توسعه کشتوصنعت به شما ارائه میشوند، تأثیر چندانی در بهبود وضع زندگی کشاورزان ندارند؟»
«منظورش چه بود؟ او فکر میکند باید سدسازی را رها کنیم؟ آیا او معتقد است که ما نباید یک شبکه سراسری نیرو، به طوری شایسته داشته باشیم؟»
«اعلیحضرت، بدون تردید او میخواست بگوید برای یک توسعه واقعی در امر اقتصاد کشاورزی، الزاماً نباید از طریق ساختمان سدهای بزرگ عمل کرد. بهترین دلیل، بهرهدهی سد خوزستان است که پانزده سال پیش مهیا شد و او در آن کار میکند. این سد، جز از نظر آبیاری، تأثیر چشمگیر دیگری در زندگی مردم نداشته است؛ که به جای آن هم میشد با نصب تلمبه، برای استفاده از آب در طول مسیر بزرگ رود کارون منافع بیشتری کسب کرد.»
«اگر خوب متوجه شده باشم، انتقادهای این مهندس، بیشتر به برنامهریزان است. زیرا ظاهراً تصور میکند یک برنامهریزی منطقیتر، منافع کشاورزان را بهتر مورد توجه قرار میدهد.»
«من فکر میکنم او میخواست بگوید که هیچ یک از برنامهریزیهای تکنوکراتیک که از بالا صورت میگیرند، قادر نیستند تا به اندازهی کافی منافع مردم را در نظر بگیرند. طی سالهای اخیر، بسیاری از طرحهای اقتصادی به کار گرفته شده در کشور ما، صرفاً به درد خارجیها و شرکای ایرانی آنها، که اکنون در اروپا و آمریکا هستند، خورده است.»
«... متأسفانه باید بگویم خارجیها، در عمل، طرحهایی را تحمیل کردند که منافع ما اصلاً در آن منظور نشده بود.» (نراقی: ۱۳۷۲، ۱۲۱-۱۲۲).
فاجعه سدسازیهای پیاپی بر کارون، تنها مورد از عواقب توسعه فنسالارانه بیتوجه به مناسبات زیستمحیطی و اجتماعی ایران نبود، توسعهای که شاه میکوشید آن را به مردم، مخالفان خود و دولتهای دیگر نمایش دهد، و همچنان که سازندگان مستند «مادرکُشی» به خوبی به عنوان مقدمهای بر تاریخ توسعه تکنوکراتیک در ایران تصویر کردهاند، آن را به نمایش تاریخ فرهنگی از طبیعت و مردم ایران اولی میدانست، لذا زمانی که مستندساز برجسته فرانسوی، آلبر لاموریس، مستند «باد صبا» را برای نمایش طبیعت و فرهنگ ایران ساخت، دولت پهلوی آن را نمایش ایران سنتی گذشته و نه ایران مدرن امروز دانست و سازندگان را وادار کرد تا دستاوردهای مدرنیزاسیون در ایران را به تصویر بکشند، امری که به قیمت کشته شدن کارگردان در هنگام تصویربرداری هوایی از سد کرج تمام شد.
اما این انتقادات زیستمحیطی و اجتماعی با تغییر رژیم به تعلیق رقت، چرا که تغییرات سیاسی و فرهنگی در ساختار قدرت اولویت اصلی مینمود. عجیب نبود که در آن دوران صرف اتکا بر توان ملی و اراده مکتبی به جای وابستگی به مستشاران خارجی تنها چارهی رفع اشکالات موجود تلقی میشد، و توسعه مناطق محروم اولویت اصلی بود، فارغ از اینکه آیا این الگوی توسعه با شرایط اقلیمی و اجتماعی آن منطقه همخوانی دارد یا نه. تلاش برای رفع عقبماندگی توسط مهندسان جهاد سازندگی در دوران جنگ و تلاش برای توسعه ایران توسط تکنوکراتهای سازندگی دوران پس از جنگ، با چنان شتابی پیش رفت که هرگز صدای انتقادات جامعهشناختی، مردمشناختی و زیستشناختی هرگز به گوش نمیرسید. حتی اگر رئیس سازمان محیطزیست در هیئت دولت بر لزوم جلوگیری از تخریب محیطزیست پای میفشرد، اما وزرای دوران سازندگی که اکثریت در کابینه اصلاحات را هم در اختیار داشتند، به این انتقادات بیتوجهی میکردند.
این صداها تا زمانی که برای اولین بار نمایندگان مجلس، با رأی عدم اعتماد به وزیر نیروی در فهرست وزرای پیشنهادی دولت دوم آقای روحانی، کارنامهی او را در دوران گذشته به چالش کشیدند، برای سیاستمداران ایران ناشنیده بود، اما هنوز هم این تردید وجود دارد که آیا مسئله آب به پروبلماتیک جدی در ساحت سیاستگذاری ایران بدل شده یبا اینکه این تنها یک نمایش سیاسی کوتاهمدت بوده است؟
در کابینه پیشنهادی آقای روحانی، حبیبالله بیطرف به عنوان وزیر نیروی دولت خاتمی تنها کسی نبود که کارنامهی مدیریتش با سدسازی پیوند خورده، او تنها ادامهدهنده سیاستهای دولت سازندگی بود که در دولت آقای احمدینژاد هم با همان قوت ادامه یافت، چنانچه سد گتوند که در دولت آقای هاشمی شروع شد و به خاطر مشکلات و خطرات زیستمحیطی در دولت آقای خاتمی معطل ماند، در ابتدای دولت احمدینژاد با اعتماد به نفس کاذب مدیران دولتی و پیمانکار خصوصی به انجام رسید و اگرچه سازندگان سد در پاسخ به منتقدان درباره حل نمک در ذخیره سد، مدعی بودند که برای این کار چارهی علمی جستهاند، چارهی آنان که «پتوی رسی» روی معدن نمک بود تنها سه روز! دوام آورد و با شستوشوی رس و نمک، کارون تبدیل به دریای نمک شد که بخشهای وسیعی از خاک حاصلخیز خوزستان را به شورهزار بدل کرده و هیچ چارهای باقی نگذاشته است.
در فهرست وزرای آقای روحانی، بیژن زنگنه به عنوان وزیر نیروی دولت اول آقای هاشمی گناهان بزرگتری بر گردن دارد، چرا که «تا انتخاب دولت هاشمی تنها ۱۰ سد احداث شده بود، اما پس از آن و تنها در سال ۱۳۷۴، ۴۶ سد در ایران ساخته شد». آقای عیسی کلانتری هم که به عنوان معاون و رئیس سازمان محیطزیست معرفی شده، در مقام وزیر کشاورزی دولت آقای خاتمی در پروژههای مختلف آبی که با اهداف مصرف کشاورزی توسعه یافتند، مقصر است.
البته آقای کلانتری سالهاست که منتقد سیاست سدسازی در ایران شده و در مستند «مادرکُشی» که مرکز بررسیهای استراتژیک دولت روحانی (با مسئولیت آقای دکتر آشنا) ساخت و این بحران را اولین بار به یک پروبلماتیک وسیع اجتماعی و رسمی سیاسی بدل کرد، انتقادهای جدی به این سیاست وارد میکند که ایران و مصر تنها کشورهایی هستند که بیش از ۴۰ درصد از آبهای روان خود را با سدسازی مسدود و به محیطزیست آسیب زدهاند (بنا به گفته ایشان، ایران رکورد جهانی بیش از ۹۷ درصد دارد.)
در همان مستند، آقای کلانتری اشاره دارد که این نمایندگان مجلس هستند که هرکدام توسعه منطقه خود را مستلزم ساخت سد میدانند و به وزرای نیرو فشار میآورند تا این اولویت ذهنی آنها به اولویت کاری دولت بدل شود. تحت تأثیر همین طرح مسئله در دولت روحانی (به ویژه در سازمان محیطزیست با مسئولیت خانم ابتکار) بود که حتی وزیر نیروی دولت اول آقای روحانی هم از سیاست سدسازی در دولتهای گذشته انتقاد میکرد، در حالی که همو در مصاحبههای دیگرش از ساخت سدهای جدید خبر میداد.
اگر به فهرست نمایندگان مخالف آقای بیطرف در مجلس رجوعه کنیم، خواهیم دید که برخی از همانها هم چنین درخواستی از وزیر قبلی داشتهاند، همچنان که در کابینه جدید آقای روحانی هم بسیاری هنوز از آن سیاست دفاع میکنند و آن را دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی و افتخار آقای هاشمی به عنوان «سردار سازندگی» میدانند. نظیر آقای کرباسیان، وزیر فعلی اقتصاد، که خاطره جالبی از دانش عمیق آقای هاشمی در زمینه سدسازی و انتقال تجربه ایشان به خارجیها نقل کرده است!
آقای بیطرف و آقای کلانتری به ترتیب میراثداران تفکر سازندگی در وزارت نیرو بعد از جنگ و جهادسازندگی در وزارت جهاد-کشاورزی بعد از انقلاب بودهاند، که نه با نیتهای خائنانه، بلکه با نیتهای انقلابی و ملی کوشیدند تا منابع آبی و خاکی را از طریق مهندسی آب با حداکثر بازده ممکن، در راستای سازندگی کشوری اسلامی به کار گیرند. هرچند برنامههای آنها تقلید از برنامههای موسوم به «مدرنیزاسیون» در دوران بعد از جنگ جهانی بود که خود ریشه در تفکر «پیشرفت»ی داشت که پیش از جنگ دوم جهانی در اندیشههای متفکران پستمدرن و منتقد «عقلانیت ابزاری» برآمده از «عصر روشنگری» نقد و طرد شده بود، اما هنوز تبدیل به پروبلماتیک فلسفی ایران نشده است، به نحوی که همچنان تفکر عقل ابزاری در ایران حاکم است که نماد آن غلبه مهندسان در دولت آقای احمدینژاد بود که سیاستهای ساخت حداکثری سد، تونل انتقال آب رودخانهها و حتی تلاش برای انتقال آبهای دریاها برای شیرینسازی در مناطق کویری فلات مرکزی ایران تنها گوشهای از این تفکر در آن دولت بوده است.
ناکامی بیطرف در کسب رأی اعتماد از مجلس به عنوان وزیر نیرو - تنها وزیر کابینه پیشنهادی روحانی که رأی نیاورد - نماد تبدیل بحران زیستمحیطی به پروبلماتیک سیاسی بود، اما این خطر را دارد که نمایندگان مجلس بخواهند او را به عنوان «تقصیرگیر» (fall guy) مطرح و از خود رفع تکلیف کنند، آنچنان که «فارماکوس» (Pharmakos) در سنت یونانی و «بز قربانی» (Scapegoat) نزد یهودیان باستان کارکرد داشت؛ «بز قربانی» سنتی باستانی در قوم یهود بود که در روز خاصی بزی را به رهبر روحانی خود هدیه میکردند و او پس از آنکه همه گناهان انجام شده را به آن بز وامیگذاشت آن را به سوی بیابان میراند. در یونان باستان نیز این عمل را در مواقعی خاص یا به هنگام از راه رسیدن یک مصیبت با انسانی که فارماکوس نامیده میشد، انجام شده و این انسان به قتل میرسید یا از شهر رانده میشد (ریویر: ۱۳۷۹، ۲۰۴).
بحران آب ناشی از سدسازی در ایران تنها گوشهای از تفکر الگوی توسعه «نوسازی» و حاکمیت عقل «خرد ابزاری» است که مثلث سیاستمداران، مهندسان و اقتصاددانان در تاریخ ایران معاصر حاکم کردهاند، و تردیدی نیست که این بحران با معرفی یک نفر به عنوان مقصر اصلی سیاست افراطی «سد سازی» قابل فرافکنی نمیتواند باشد.
منابع :
هدایت، مهدیقلی (۱۳۴۸). خاطرات و خطرات: توشهای از تاریخ شش پادشاه و گوشهای از دوره زندگی من. تهران: زوار.
نراقی، احسان (۱۳۷۲). از کاخ شاه تا زندان اوین. ترجمه سعید آذری. تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
ریویر، کلود. درآمدی بر انسانشناسی. ترجمه ناصر فکوهی (۱۳۷۹). تهران: نی