شوشان - دکتر لفته منصوری:
امروز (چهارشنبه ۳ آذر ماه ۱۴۰۰) بهاتفاق پروفسور حسن حمدی، مهندس سید کمال میرباقری و مهندس جلیل حمیدی که موی خود را در علم کشاورزی سپید کردند، راهی کویریترین روستای ملاثانی شدیم.
روستایی که شنهای روانش از حرکت باز نمیایستند! تپه ماهورهایش موّاج، زمینهایش خشک، طبیعتش خشن و بادهایش گرم و سوزان با فاصلهی ۲۴ کیلومتری از رودخانهی کارون! باورکردنی نیست که آب و صحرا اینچنین نزدیک هماند یا که در آغوش یکدیگرند!
من با ابوهاون سَروسِری دارم. شاید به این دلیل که مولد و موطن دوستِ جانبازِ فقیدم حبیب مرداسی است که ۳۰ سال پس از مجروحیت جنگیاش در شهادت میزیست و بعد از مرارتهای بسیار زندگی در زمستان سال ۱۳۹۸ به دیدار حق شتافت! شاید هم بهدلیل خاطراتی که از ۴ دههی پیش بر دوش ذهنم حمل میکنم؛ جهاد سازندگی، سوادآموزی، آب، برق، جاده، بهداشت، کتابخانه، جیره و آذوقه جنگزدگان، تبلیغات اسلامی، حل اختلاف عشایری، مانورها و همایشهای بسیج و اینها نه مانند امروز جدای از هم، بلکه مجموعهی بههمپیوستهای از فعالیتهای عمرانی، فرهنگی و اجتماعی که به اقتضای انقلاب نورسیدهی ما، به فرمان امام خمینی در روستاها و بهویژه ابوهاون انجام میدادیم و هنوز نه ریشی و نه سبیلی سبز کرده بودیم؛ اما ریشهای سترگ داشتیم!
اما این بار به هوای رخدادی که عدهای آن را عشق مینامند یا دیوانگی دو برادر به نامهای موسی و منوچهر قاسمی و پسران آنها، راهی کویر ابوهاون شدیم.
وقتی موسی و منوچهر بازنشسته شدند، در سال ۱۳۹۱، بیست هکتار از بیابانهای لم یزرع ابوهاون را با یک چاه و ترانس برق، به قیمت ۶۴ میلیون تومان میخرند.
نه اهالی ابوهاون از آنچه که در کلهی این دو برادر میگذرد با خبر بودند و نه حتی همکاران قدیم آنها در دانشگاه شهید چمران اهواز که موسی قاسمی یکی از مدیران و مدرسان دانشگاه بود و منوچهر قاسمی مدیر جهاد کشاورزی مسجدسلیمان، اندیمشک، رامهرمز، شوشتر و جانشین معاونت تولیدات گیاهی و مدیر حفظ نباتات سازمان جهاد کشاورزی استان خوزستان بود؛ میدانستند که این دو برادر دانشآموختهی کشاورزی چه میخواهند بکنند؟!
زمانیکه موسی و منوچهر قاسمی ایدهی عجیب و غریب خود را مبنی بر ایجاد نخلستانی در این ۲۰ هکتارِ بیابانِ ابوهاون در سال ۱۳۹۱ کلید زدند، روستائیان به آنها میخندیدند و دستگاههای پُر از مدیر و کارشناس و چشمانداز و مأموریت و اهداف و برنامه و بودجهی تحقیقات و سفر خارج و جلسات مکرر، که زمانی این دو برادر در آنجا رئیس آنها بودند و بروبیایی داشتند! به آنها مشکوک و مظنون شدند که اینان میخواهند طرح صوری بدهند و وام را به جیب بزنند و فلنگ را ببندند! اما این دو عاشقِ عالم متوکل بر ذات باریتعالی که پایاننامهی کارشناسی موسی قاسمی «اثرات وزن پاجوش خرمای سعمران در گیرایی پاجوش» و پایاننامهی کارشناسی ارشد منوچهر قاسمی «اثر دانههای مختلف گرده روی خرمای استعمران زنیا و متا زنیا» از پا نیفتادند و مأیوس نشدند، ده سال کار شبانه روزی این دو برادر بازنشسته، گرچه چندبار میهمان CCU بیمارستان شدند.
[خارج از متن: دقت کنید چه بلایی سر کارآفرینان میآورند. تازه اینان سالها در همین دستگاهها رئیس بودند، وای به حال کارآفرین عادی!] این دو برادر ۲۳۰۰ نخل خرما شامل سعمران، دیری و برحی و پیارُم و مجول و غنامی نر (قرمز و سبز) کشت بافت و پاجوش کردند و علیرغم تمسخر روستائیان و کارشکنی دولتیان، هر آنچه که داشتند بر سر ایدهی خود نهادند و امروز پس از ۷ سال در کویر ابوهاون خرما استحصال کردند! آنهم چه خرمایی؟! اجرای پیشرفتهترین سیستم آبیاری تحت فشار در نهایت صرفهجویی فقط با ۴۰% ظرفیت پروانهی برداشت که در شرایط خشکسالی این یک شاهکار است و استفاده بهینه از زمین و اشتغال ۲۰ نفر مستقیم و ۵۰ نفر غیر مستقیم! آیا نباید که مدال مجاهدت بر سینه این دو برادر بیاویزند؟! و آنان را ارج و قرب دهند! یا که آنان را تشریح و تکثیر کنند! ابوهاونی که جز درخت گز در آن نمیدیدی امروز به برکت تلاشهاس شبانهروزی این دو برادر در هر خانهای نخلی کاشته شده و بانک کشاورزی بعد از این همه درد و رنج مجاب شد و وام مشارکتی داد و من نمیدانم: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
ادامه دارد ...