شوشان - محمد شریفی:
مو کُنار غریوم، که بردِ نصیوم
یه عمره که سی خوم ایگُم و ایگریوُم
حکایت کُنار غریب،حکایت پر سوز و گدازی است که مهربانویِ مهرآفرین "فریده چراغی" با اشک دل و خون جگر، ز گفتار به دفتر اندر آورد. و هربار که آن ابیات سراسر درد را با خودم زمزمه می کنم، حالِ زار و نزار به کُما رفته رودخانه ی کارون و تبعات زیست محیطی آن، در چشم های از فروغ افتاده ام مجسم و متصور می شود.وقتی چشمم به تک درخت کُنار زخم خورده ای در دشت لالی، شوشتر، یا در دیار جانکی و صحرای قلعه تل در تابستانی گرم و سوزان با سایه ساری از شاخه های زخم خورده و آسیب دیده از پرتاب سنگ انسانها می افتد.دلم به درد می آید.
مو کُنار غریوم، که بردِ نصیوم
*یه عمره که سی خوم ایگُم و ایگریوم
مو کارون دردم، تیام هَرس و خینه
دل تنگ خوم دی کلُم نینشینه
من کارون و کانون درد و رنج و عذاب شده ام، و جفایی که بر منروا شده تا آنجا پیش رفته و ریشه دوانیده که چشمهایم تلنباری از اشک و خون شده است و چنان دلم تنگ و از خود بیخود شده است که دیگر خودم [هم] تحمل شرح عذاب و عقابی که بر خودم رفته را ندارم.
مو سُهدُم برشتُم،دلم گرمسیره
تو ایلاق سوزی که دل سیت ایمیره
ای چرخ گردون دیگر بس است، من سوخته و برشته شدم، دلم مثل: آفتاب تیز و سوزان گرمسیر شده است، اما با همه ی این درد و رنج ها و ناسپاسی ها باز هم بر عهد سابق خود مصمم و استوار هستم و انسان ها در منظر من مانند ییلاق سبز و سردی هستند که دلم برایشان بی تابی می کند.
ای کارون درد!!! یک عمر جوشیدی، خروشیدی و روزگاری صدها کشتی و زورق از خرمشهر تا اهواز و از اهواز تا شوشتر در آبهای زلالت در حرکت بودند.
صدای هلهله ی جاشوها و بوق کشتی ها در اسکله ی معین التجار اهواز در حد فاصل پل کارون و نادری در تونل زمان مدفون شده است.
اما من همچنان امیدوار به احیای شکوه از دست رفته ات هستم، ای تنها رودخانه ی قابل کشتیرانی ایران!!!ا وقتی حال زار و نزار و لاغر شده ات را در کشاکش پل سفید نظاره می کنم و ۲۴جدول فضولات شهری و بیمارستانی شهر اهواز رنگ زلالت را تیره و مکدر می کنند.
حال ناخوشم هر لحظه بد و بدتر می شود.کارون عزیز سرشاخه هایت را بریدند،ریزگردها دوباره برگشتند و آنهمه بودجه و اعتبار و درخت کاری باد فنا رفت و نفسهای دوستدارانت دوباره به شماره افتاده است.
مافیای آب، مساعدت وزیر،سکوت سرشار از رضایت مسئولان استان و پدرخوانده های مرکز نشین و بعضی از اصحاب جراید و قلم تو را به این حال و روز انداختند.
بقال سرکوچه ی رئیس جمهور اسبق هم خوب می داند که اگرحق آبه ای برای کانون های ریزگرد و از جمله تالاب های خوزستان در نظر گرفته نشود، مشکل ریزگردها ضمن آنکه لاینحل باقی می ماند، دامنه آن چنان گسترش پیدا خواهد کرد که امکان زندگی و حیات را در دیار خوزی های خونگرم کان لم یکن خواهد کردد.
گویا هیچکس به تغییرات اقلیمی و افزایش گرمایش زمین باور ندارد و هیچکس نمی خواهد قبول کند که طبل زاگرس از نوا افتاده است و این رشته کوه برای انتقال آب اوضاع و احوال مناسبی ندارد.
اصرار بر اجرای طرحهای انتقال آب کارون و ساخت کارخانههای آب بَر از جمله مجتمع های عظیم فولادی خصوصا تونل و سد کوهرنگ سه، سد خرسان و بهشت آباد و…آخرین میخی است بر تابوت کارون و.
ای کسانی که این متن را می خوانید؟! سلام من را به ۱۸ نماینده انقلابی خوزستان در مجلس شورای اسلامی، استاندار ویژه،پدر خوانده های خوزستانی در مرکز و دو معاون خوزستانی رئیس جمهور برسانید و....