شوشان - محمدرضا چمن نژادیان :
علمای جامعهشناسی، هرگونه کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تأمین اهدافی حیاتی از طریق اجماع و حرکت جمعی خارج از حوزهٔ نهادهای رسمی را جنبش اجتماعی تعریف کرده اند. اندازهٔ جنبش اجتماعی بستگی به تعداد اعضای آن جنبش دارد، کوچکی و بزرگی آنها را کمتر از صد نفر تا هزاران یا میلیونها نفر در برمیگیرد. بعضی از جنبشها مانند تحرکات کارگری و مطالبکری صنفی معلمان در چهارچوب قوانین جوامعی شکل می گیرند، که در آن زندگی می کنند. و در قالب نهادهای صنفی بشکل مسالمت آمیز و بلند مدت در پی اجماع مدنی و تحقق اهداف می باشند. ولی برخی جنبشهای دیگر به صورت گروههای غیرقانونی خشن یا زیرزمینی فعالیت میکنند. از جمله یکی انواع جنبش ها، جنبش دگرگونساز و تحول ساز اساسی( انقلاب) در زیرساختها اجتماعی می باشد. و هدف آن دگرگونی فراگیر در ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه است. تغییراتی که اعضا و رهبری چنین جنبشهایی در پی آن می باشند. نوعی جنبش دگرگون ساز، سریع ،عظیم، جامع و فراگیر است.که اغلب همراه با خشونت و درگیری با قوای قهریه و نظامی درونی باشند.معمولاً این نوع جنبشها منتج به انقلاباتی شده اند و ساختارها و حاکمیت سیاسی جوامع را دچار واژگونی با دگرگونی اساسی و ساختاری کرده اند مانند انقلاب اسلامی ایرانیان.
لیکن نوع دیگری از جنبش های اجتماعی را در طول تاریخ علمای جامعه شناختی مطرح و تعریف کرده اند. که پروسه محور، کم هزینه و طویل المدت بدور از خشونت است.وبر پایه ی اصلاح رفتارهای اجتماعی، ساختاری درون جوامع و حاکمیت ها شکل می گیرند.
آن جنبش ها را باتوجه به اهداف محدود و در دراز مدت اصلاحی یا رفرمیسم نامگذاری کرده اند. که خواهان اصلاح برخی از جنبههای رفتاری و نظام اجتماعی موجود می باشند. و انواع خاصی از نابرابریهای مدنی، حقوق شهروندی، بی توجهی به تحقق کلیت قانون اساسی،بیعدالتیها و تبعیضات در حقوق و اجرای قوانین را مطالبه و هدف گذاری می کنند.
جنبشهای دگرگونساز و اصلاحطلبانه هر دو خواهان تغییردر سطوح رفتاری جوامع و ساختارهای حاکمیتها هستند. اما تفاوت اصلی جنبشهای اصلاحی و انقلاب دراین است. که جنبش اصلاحی فرآیند محور بر آگاهی های اجتماعی تاکید دارد، درازمدت و مسالمت آمیز است. ولی انقلاب سریع، فراگیر و در کوتاه مدت همراه با خشونت اجتماعی و نظامی می تواند باشد
جنبش اصلاحی ایرانیان در انقلاب اسلامی به نوعی رویکرد اقتباسی از تاریخ معاصر به ویژه عصر مشروطه داشته و دارد. ولی متاسفانه از یک سو تاکنون مانند دوران مشروطه لوازم آن توسط مدعیان رعایت و عملی نشد. و از سوی دیگر حاکمیت و نهادهای قدرت نسبت به آن علاوه بر اینکه روی خوش نشان ندادند، همواره در استفاده از لوازم حداقلی مصرع در قانون اساسی برای اصلاح امور با گارد بسته و سخت برخورد نموده است.و با توجه به سابقه ی تاریخی و مشکل لاینحل آداب سنتی رایج در جوامع سنتی در برابر اثربخشی آثار مدرنیته در نهضتهای اصلاحی می بینیم. آسیبهای درونی اصلاح طلبان و نگرانی و دخالتهای حاکمیتی نگذاشت، اصلاحات منتظم به نظم راهبردی و راهبری گردد. در نتیجه تاکنون ناکام و پر هزینه برای ملک و ملت جریان دارد. زیرا پروسه ی اصلاحات در درون ازناساماندهی مدنی فراگیر و معنادار پایگاههای اجتماعی رنج می برد. و از سویی بخاطر لذت شیرینی کیک قدرت محروم از انسجام باورمند بوده است. در عین حال از بیان جسورانه و هوشمندانه ی کمی وکیفی تعاریف شفاف اصلاحات، راهبردها و تعیین رهبری ناکام مانده است. از دلایل اصلی ناکامی های درونی به تجربه ی میدانی می توان به موارد ذیل اختصاراً اشاره نمود:
-دلبستگی های خاص مدعیان راهبری اصلاحات به ابزارهای سنتی و تقیدات مذهبی درون حاکمیت علاوه بر قدرت طلبی
-تعدد راهبران مدنی بدون مانیفست مشترک -تفاوت فاحش در بیان اهداف، ایده ها و مواضع ناهمگن بدون تمرکز بر انتخاب رهبری واحد دمکراتیک
- حساسیت و تمرکز قدرت در نهادهای فرا قانونی و غیر پاسخگو.
-مبارزه و مقاومت با مظاهر، نمادها و ارزشهای اصلاح طلبانه بدون توجه به حقوق ملت در قانون اساسی و مشارکت حداکثری تشکیلاتی.
-پر هزینه کردن گرایش به گفتمان اصلاحی مانند پرسشگری، پاسخگویی شفاف، استقلال و تفکیک واقعی قوا، احزاب ، مشارکت حداکثر، آزادی بیان و قلم... تا عمق جامعه، سازمانها، مشاغل و حتی خانواده ها...
اما با تمام موارد نواقص ویرانگر فوق آسیب جدی متوجه تلون درونی و رنگارنگی گفتمان نحله های متکثر اصلاحی بوده وهست، که خواستهای نانوشته متنوع صفر و صدی داشته و دارند. و همیشه بخاطر محرومیت از بيان شجاعانه ی نخواستند و نتواتستند راهبردهای حداقلی و حداکثری اصلاحی را در قالب رهبری واحد منتخب، دمکراتیک و مسئولیت پذیر تعریف و علنی نمایند. بنابراین حاکمیت سر سخت و مقاوم سازی شده را بهانه ی سر درگمی دادند. و جامعه ی ایرانی و مخاطبان گفتمان اصلاحی را عاجز و مایوس از تحقق و مشارکت اثربخش نمودند. فلذا چون همواره جوامع هدف و اقشار ملت به واسطه ی نابسامانی پایگاههای اجتماعی در سردرگمی توده وار به سر می برنده اند. و خلاف موازین مدنی و اصلاحی به بازی برای کسب قدرت بدون مشارکت واقعی دعوت می شدند. هم اکنون سخت سرخورده از عدم صراحت و بیان شجاعانه ی راهبردهای اصلاحی در پرتو تعیین رهبری دمکراتیک مسئولیت پذیر شده اند. در دیدگاه علمای جامعه شناسی مبهم گویی و عدم رهبری دمکراتیک نقض آشکار موازین جنبش اجتماعی و اصلاحی می باشد. تعیین، هدایت شعارها و آرمانهای راهبردی از ابتدایی ترین لوازم هر جنبش اجتماعی می باشد.
این آسیب های درونی جدی شده، بیانگر ابتر ماندن و نقض آشکار جنبش اصلاحی از نظر جامعه شناسی می باشد.
علاوه بر موارد آسیب های درونی و بیرونی گاهی بیان اهداف اصلاحی در لفافه های مبهم با تک گفتمانهای نامدنی و غیر مسئولانه طرح می گردند.که بصورت رادیکالیسمی خارج از عرف جنبش اصلاحی مورد سوء استفاده ی مخالفان و رقیبان می گیرند.بیشتر تناقضات و تعارضات گفتمانی ناشی از عدم مانیفست های مصوب تشکیلاتی و رهبری واحد دمکراتیک بوده و مطرح می گردند. و مبین آنارشیسم گفتمانی با بهانه دادن بدست مخالفان و پرهزینه نمودن جنبش بدون کمترین پیشرفت در اهداف می باشد، به نوعی که با سوء برداشت و استفاده ی ابزاری موافق و مخالف مواجه می گردند. در چنین فضایی غیر شفاف بدون داشتن راهبردهای مشخص و وجود رهبری واحد و مسئولیت پذیر است. که گاهی گفتمان های اصلاحی از زبان بیگانگان با آتش بیاری معرکه گونه بيان و مصادره به مطلوب می گردند. و حتی خطرناک بر خلاف میل باطنی اصلاح طلبان وطنی دلسوز به قصد مقاصد سوء و مغایر با اهداف اصلاحی، منافع و امنیت ملی ترجمه و در درون و نظام بین المللی شنیده هم می شوند.