امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - امید حلالی :
پاییز سال ۱۴۰۱ ایران عزیز ما گرفتار التهابات تلخی شد. ماجرایی که با مقدماتی مانند «پاشیدن اسپری فلفل به برخی زنان برای ورود به ورزشگاه مشهد برای تماشای مسابقه فوتبال تیم ملی» آغاز شد و بعد در ۲۹ تیر با دعوای دو دختر جوان «سپیده رشنو و رایحه ربیعی» در اتوبوس BRT تهران بر سر مسأله حجاب امتداد یافت و به کتک کاری انجامید و بعد بازداشت سپیده رشنو و نهایتا پخش اعترافات تلویزیونی اش و فعال شدن گشت ارشاد و حرف های تند رییس سازمان امر به معروف و نهی از منکر و نهایتا مرگ مبهم «مهسا امینی» و به تنش کشیده شدن خیابان ها با برنامه ریزی و تحریک بیرونی و مشارکت طیفی از جوانان و نوجوانان بالاخص دختران و ایجاد نوعی دو قطبی آزار دهنده که البته نشانه های آن از مدت ها قبل در سپهر اجتماع ایرانی قابل رصد بود.
در امتداد این بحران که اوج آن در پاییز۱۴۰۱بود مقطع حساس جام جهانی قطر در راه بود که تیم ملی فوتبال ایران نیز یکی از سهمیه کشورهای آسیایی در این تورنمنت بین المللی بود که۴سال برای آن برنامه ریزی شده و چشمهای بسیاری به آن دوخته بود.
«انگلیس، ولز و آمریکا» هم گروه های ایران در دوره مقدماتی بودند که انگلیس و آمریکا به نوعی دول متخاصم ایران در عرصه سیاسی و روابط بین الملل تعریف می شوند.
در آن مقطع بحث های داغی مثل خواندن یا نخواندن سرود تیم ملی، بازداشت «وریا غفوری» کاپیتان کرد تیم پر طرفدار و پیروز استقلال در لیگ و حواشی مربوط به آن و گمانه زنی ها برای بازی ایران و انگلیس به عنوان نخستین بازی در جریان بود.
جامعه در اوج دو قطبی به سر می برد و طبیعی بود که هر دو قطب ماجرا برنامه ریزی هایی معطوف به رویداد پر مخاطب جام جهانی و بازی های تیم ملی داشته باشند. از طرفی نخبگان دلسوز کشور که اعتقاد به «نقد از درون» بدون داشتن مخرج مشترک با دشمنان داشتند به ارایه نقد و نظر در آن فضای عصبی می پرداختند. صاحب این قلم نیز از جمله کسانی بود که در آن مقطع بنا به تکلیف میهنی سعی در تلاش برای کاهش تنش های در جریان داشت.
به همین منظور عطف به مسابقات تیم ملی رشته توییت هایی برای تاثیر بر فضای دوگانه و رساندن جامعه به معدلی از مفاهمه ملی نگاشتم که مروری بر آنها اکنون که قدری از آن روزهای تلخ فاصله گرفته ایم خالی از لطف نیست.
قبل از بازی اول تیم ملی که با انگلیس قرار بود انجام شود رشتویی نوشتم که تا کنون با ۵۸ لایک،۳ بازنشر و ۱۹نظر در نوع خود قابل تامل بود و در صفحه توییتر همچنان موجود است. برای نخستین بازی هر دو بخش «معتقد و معترض» جامعه به صف بندی هایی رسیده و تمایل نگارنده تاثیر برای نزدیک کردن این دو قطب بود.
آن رشتو «چنان سندی از زمانه» حاوی حرف هایی جدی بود که مرور آن خالی از لطف نیست :
«یک گام ساده برای دلجویی از مردم و جوانان :
عادل فردوسی پور مجری توانمند ورزشی را با عزت برگردانید و فروغی رییس شبکه ۳ را بخاطر بی تدبیری و رفتن روی مخ و سلیقه ملت و درشت گویی عزل کنید.
بگذارید دل مردم خوش و شاد شود در آستانه جام جهانی. به امید پیروزی تیم ملی ایران و صعود به دور بعدی»
روزهای قبل از بازی دیتاهایی رسیده بود که ممکن است عادل فردوسی پور گزارشگر موفق و محبوب کنار نهاده شده توسط صدا و سیما و رییس شبکه ۳، بازی ایران و انگلیس را گزارش کند. او با روحیات مردم و فوتبال دوستان ایرانی بخوبی آشنا بود و رگ خواب آنان را می دانست. او می توانست برد احتمالی ایران را به یک جشن تمام عیار و باخت ایران را برای مردم باور پذیر سازد.
اما پس از بازی و باخت سنگین و شوکه کننده۶بر۲ایران اتفاقی ناخوشایند و نادری در کف جامعه رخ داد که دو قطبی را تماما عیان کرد! تیم ملی در اولین بازی دچار اختلاف بود چنان که برخی بازیکنان از خواندن سرود تیم ملی امتناع کردند و پس از شکست متاسفانه برخی شهروندان معترض به خیابان ها آمده و به شادمانی از باخت تیم ملی پرداختند که آن را «تیم جمهوری اسلامی» و نه تیم ایران می نامیدند. این اتفاق تلخ در نوع خود بی نظیر بود که بخشی از مردم در باخت تیم کشورمان به دشمنی منفور در افکار عمومی علنا به شادمانی بپردازند !
پس از این اتفاق و در تکمیل توییت قبلی این توییت نوشته شد :
«زنده یاد اخوان ثالث بیتی دارد که :
نادری پیدا نخواهد شد امید/ کاشکی اسکندری پیدا شود !
همیشه به این بیت وحشتناک فکر کرده ام که چرا اخوان ملی گرا در نیامدن نادری قدرتمند آرزوی سر برآوردن اسکندری ویرانگر را کرد؟ دیروز با طرفداری برخی هم وطنان از تیم انگلیس مقابل تیم ایران پاسخ گرفتم.»
توییت اول را دو عکس فردوسی پور و فروغی همراهی می کرد و برای توییت دوم عکس های از نادر و اسکندر که بیانگر شرایط دو قطبی جامعه بود که چگونه در قطع امید از اصلاح داخلی راه بر نفوذ بیگانه و دشمن باز می شود که در شعر یکی از مهم ترین شاعران معاصر یعنی مهدی اخوان ثالث نمود یافت.
شادمانی بخشی از مردم بخاطر برد تیم انگلیس مقابل ایران به شدت شوکه کننده بود و بهت آور به نحوی که حتا تاکنون نیز که آن ماجرا را مرور می کنیم باور پذیری اش سخت است و غیر قابل هضم
بازی دوم نوبت صف آرایی تیم ملی ایران مقابل ولز رسید که سبکی انگلیسی بر آن حاکم بود. تیم ایران با بازآرایی و شجاعت و شهامتی توامان و تجدید قوا این بار ولز را شکست داد و ملت خسته از تفرقه و گرانی و سو تفاهم یکپارچه به خیابان ها آمدند چنان که در برخی کلیپ های منتشره نیروهای آماده پلیس ضد شورش در میدان ها همراه با مردم به شادمانی و رقص و آواز خوانی پرداختند. آن روز یکی از شادمان ترین روزهای میهن پس از چند ماه مرافعه بود.
در همین حال دیتاهایی مبنی بر آزادی وریا غفوری کاپیتان کرد بازداشت شده استقلال هم به گوش می رسید که توییت سوم نگاشته شد:
«پیشنهادی برای قوه عاقله : در شادمانی به شدت ضروری مردم پس از برد تیم ملی مقابل ولز و برای مضاعف کردن و عمیق کردن این دست مایه نشاط و وحدت ملی و نشان دادن حسن نیت و احترام به جامعه ورزشی و فوتبال دوستان «وریا غفوری» را آزاد کنید. مردم عائله حاکمیت اند. بزرگ منشی و رأفت روا دارید.»
هنوز ساعاتی از انتشار توییت نگذشته بود که خبر آزادی با شرط و شروط وریا که محبوب آبی ها بود منتشر شد.
توییت چهارم بدین مضمون نوشته شد :
«تجدیدنظر در برخی رویه ها و تصمیمات مردم را به آینده و روند اصلاحی امیدوار می کند. آزادی#وریا_غفوری نقطه روشنی بود و بر پایه محاسباتی درست و سنجیده صورت گرفت. درود بر همه اصلاح گران واقعی این ملت بزرگ که دل در گرو وحدت و رفع کدورت و ایجاد مودت دارند.»
در توییت های بعد به تکمیل و نتیجه گیری بحث های مطرح شده پرداخته شد.
توییت پنجم چنین بود :
«باید بیندیشیم و راهکارهای مان را به اشتراک بگذاریم برای از هم نگسستن شیرازه وحدت جامعه و جلوگیری از فروپاشی اجتماعی که مقدمه اتفاقات هولناک تری می تواند باشد. در یک ملت صد البته نقاط اشتراک بسی بیشتر از نقاط افتراق است که می بایست آنان را برجسته کنیم و حول شان جمع شویم تا بمانیم.»
این رشتو بازخوردهایی را به همراه داشت از جمله یکی از مخاطبان به نام محمد نعیم پوریان که تقاضاهای نویسنده برای گزارشگری عادل فردوسی پور و آزادی وریا غفوری را به دنبال هم خوانده بود نوشت :
« حاجی بگو ربنای شجریان هم پخش کنن عیش مردم کامل شه.#هپروت»
پاسخ دادم :
«ربنا دعایی ست ماندگار که اکنون دیگر مربوط به زنده یاد شجریان نیست و اثر معنوی مربوط به جهان اسلام است»
Mmمخاطب بدبینی بود که نوشت :
«آره والا خوب گفتی دیگه همه چی یادمون میره, اختلاس۹۲هزار مبلیاردی و.....و....و....»
در پاسخش نوشتم :
«با اختلاس چیان۹۲ هزار میلیاردی فولاد مبارکه و موارد ریز و درشت دیگر هم اشد برخورد صورت گیرد. اصلن با اینها برخورد نشده که کار به اینجا رسیده. اما فراموش نکنیم که اصلاح رویه باید از جایی شروع شود. چه بهتر که هر چه زودتر و مرتبط با جام جهانی و پشتیبانی تیم ملی باشد.»
بشارتی مخاطب دیگری بود که نظر خود را مکتوب کرد که :
«جناب امید، مخاطب شما کیست؟ فکر میکنید گوش شنوائی هست؟! حداقل دو دهه از دیگران عقبتر هستید.»
پاسخ دادم :
«مخاطب قوه عاقله اداره کشور و نخبگان هستند. بر خلاف نظر شما احتمالن نظرات ما از دوره خود جلوتر هستند نه عقب تر کما اینکه از اواخر تیر بحران های فعلی حدس زده و گوشزد می شد.»
کاش فرصت می شد و توییت های آن مقطع پیش از وقوع بحران را نیز مجددا مانند همین رشتو یکجا ارایه می کردم چرا که هم اکنون نیز همه آنها در صفحه شخصی موجودند تا نشان داده شود چگونه سیر حوادث بیانگر آن بود که۱۴۰۱سالی تنش آلود است و آلارم های آن در نوشته های ما ثبت شده بود.
۱۴۰۱با همه تلخی ها و حوادث ناخوشایند گذشت. اواخر برج ۱۰ تعدادی از همکاران مطبوعاتی در هیات مدیره خانه مطبوعات خوزستان اینجانب را به عنوان مدیر این تشکل صنفی برگزیدند در حالی که فقط ۵ ماه به پایان دوره مانده بود و کشور آبستن اختلاف و قطب بندی بیسابقه ای بود. من شانه خالی نکردم هر چند به رزومه ام چیری نمی افزود زیرا قبلا این سمت و بعد سمت کشوری در مدیریت تشکل در سطح ملی را بر عهده گرفته بودم. به هر حال به حساسیت مقطع و تضاد منافع و اختلاف نظرهای تشدید شده واقف بودم. چند ماهی سپری شد و در این بین برخی همکارانی که در رقابت کم آورده بودند فضای سیاسی ملتهب را مغتنم برای تسویه حساب دیده و اقدام به جعل و «پرونده سازی» کردند و حرف و حدیث هایی در محافل راه انداختند که در یک نمونه هم منجر به تشکیل پرونده ای سنگین شد که اکنون به دلایلی تمایلی برای سخن گفتن از آن ندارم.
از جمله اتهامات نامربوط نقل شده در پستو برمی گشت به اینکه ما در مقطعی در «چاپخانه نشر فرهنگ» نشریه ای عراقی مربوط به «حشد الشعبی» را در کوران مبارزه با داعش به چاپ رسانده بودیم و در مقطعی نشریه ای از بصره را که با نظارت و اطلاع مقامات ذی ربط از ارشاد تا گمرک شلمچه (همراه با مکاتبات موجود) و طبعا رعایت احتیاط در طی مراحل اداری و ضوابط صورت می گرفت. روزی دوستی در همین ارتباط به من رساند که فلانی پشت سر شما گفته اند که نشریه داعش را چاپ کرده اید و در مرز موصل به آنها تحویل داده اید و دلار گرفته اید! عرض کردم کاملن خلاف به عرض رسانده اند ما نشریه «حشد الشعبی» به نام «الموعد» را چاپ کرده که نسخه های آرشیو آن موجود است و در مرز بصره شیعه نشین تحویل داده ایم!
آن دوست عزیز عنوان کرد که شما توییتی نوشته ای در اغتشاشات و بازی ایران و انگلیس و شعری آورده ای که کاشکی چنگیز بیاید! گفتم شعری نقل کرده ام تمثیل وار که البته در آن چنگیز نیست و اسکندر است و ماجرای آن هم این است که چکیده ای از آن را در بالا آوردم!
القصه، جامعه ایرانی از بد اخلاقی در رنج است و فغان. بد اخلاقان و پرونده سازان سهم عمده ای از ایجاد سو تفاهم ها را در بازار مکاره ادعا برعهده دارند که بی هنری شان اتفاقن در هنگامه بحران ها گل می کند. گل به خودی می زنند. از رویکردها دفاع بد و چندشی می کنند با کژ فهمی مانع از به معدل رسیدن افکار عمومی نیل به وحدت می شوند و تمام تلاش خود را نموده که کنار گوش قوه عاقله و ناظران سعایت کنند و دل دیگران خصوصا رقبا را از داشتن رابطه خود با بالا خالی کنند تا آنان را به تمکین یا کنار رفتن از سر راه خود وادار نمایند.
این قشر و طبقه که ممکن است در هر جامعه ای یافت شوند نوعی آفتند که با تلاش برای تنیدن انحصار گرد ارزش های جامعه در حرف و نه انکه در عمل حتا به حرف های شان پایبند باشند، به قطبیت دامن می زنند و نقش دایه مهربان تر از مادر را بازی می کنند.
به نظرم وجود این نوع افراد در خلال اختلافات فراوان ایرانیان در چهار راه حوادث مسبوق به سابقه است چرا که از فرط تواتر در حکمت آمده:
«دشمن دانا بلندت می کند / بر زمینه می زند نادان دوست ! » که این قشر پرونده ساز و صف آرایی کرده مقابل دلسوزان ناقد از درون نمونه ای از این دوستان نادان و ظاهر الصلاح هستند که باید زمانی بگذرد که آسیب های آنان برای جامعه دقیق تر نمایان شود.