شوشان ـ حسن نسیمی :
متنی بر حاشیه گشت شبانه و بدون تشریفات رئیس جمهور و استاندار در محله منبع آب.شب بود. خودروی پژوی سفید که در زیر نور غبار گرفته و خاکستری در دل خیابان های باریک و خاکگرفتهی منبع آب، جایی که سالها صدای محرومیت در سکوت شب گم میشد، آهسته در حرکت بود.
در پس نور بی جان خیابان، اما نوری دیگر جاری بود؛ نوری از جنس حضور، از جنس همراهی، از جنس امید.
رئیسجمهور ایران، بیهیچ تشریفات و فاصلهای، دوش به دوش آقای استاندار در دل شب، به محله ای آمد که مردمش سالها چشم انتظار دستی برای التیام دردها و زخم هایشان بودند.
دیگر وعدهای از دور نبود، دیگر تصمیمگیری از پشت درهای بسته نبود. این بار، مدیرانی آمده بودند که از جنس همین مردم بودند، دردشان را از نزدیک لمس میکردند و در سکوت شب، به صدای بیصدایان گوش میسپردند.
در آن کوچهها، زیر نور بی رمق چراغها، چیزی فراتر از یک بازدید در جریان بود؛ اعتماد در حال زنده شدن بود. امید در دل مادرانی که سالها برای آیندهی فرزندانشان نگران بودند، در چشمان کودکانی که فردای روشنی را در میان تاریکی شب جستوجو میکردند، و در دل پیرمردانی که باور داشتند شاید این بار، واقعاً کسی آمده باشد که بماند و تغییری رقم بزند.
آن شب، منبع آب دیگر محلهای خاموش در حاشیهی شهر نبود. آن شب، صدای امید، حتی در تاریکترین گوشههای این دیار، شنیده شد و خوزستان، این دیار زخمخورده از رنجها و کمبودها، سالها چشمانتظار نگاهی بود که دردهایش را بفهمد، دستی که زخمهایش را مرهم شود و قدمهایی که در میان کوچههای محرومیتش طنینانداز امید باشند. و اینک هوای امید در دل مردم جاری شده است.