شوشان ـ جعفر دیناروند :
مهرماه پنجاه و هفت و در اولین ماه پاییز،مدارس بازگشایی شدند.این،برای انقلابیون ناخوشایند بود.باید برای اعتصاب معلمان و دانش آموزان،فکری کرد.در آن زمان،تعداد مدارس انگشت شمار بودند و عمده آن ها در مرکز شوش قرار داشتند.دبیرستان کورش،راهنمایی پسرانه خشایار،دخترانه داریوش،دبستان پسرانه آپادانا و دخترانه ماندانا،مورد توجه بودند.
بعد از تظاهرات اول،برنامه دومین آن،همزمان با ساعات مدارس،از سمت میدان هفت تیر امروزی شروع شد.شعار های آن روز،مرگ بر شاه،ما شاه نمی خواهیم،جلاد نمی خواهیم.مرگ بر این سلطنت پهلوی،درود بر خمینی،یا مرگ یا خمینی بود.
هدف اصلی بیدارکردن مدارس بود،به همین دلیل مقابل تعدادی از آن ها توقف کردیم اما خطر ژاندارم ها وجود داشت.تعدادی از دانش آموزان از روی نرده های خشایار و کورش،گذشته،به تظاهرات پیوستند.این حرکت باعث تعطیلی همه مدارس در روزهای بعد شد.
خبر رسید که در دو روستای سابق عمله تیمور و عمله سیف،شبانه تظاهراتی صورت گرفته است.کم کم،فضا در حال تغییر بود اما خطرهایی نیز وجود داشت.
اولین خطر جدی،در اواخر پاییز روی داد.تظاهرات که مقداری شلوغ تر شده بود و البته هیچ وسیله صوتی برای انتقال صدا هم وجود نداشت،به مقابل موزه رسید.ما که در صف اول قرار داشتیم،با مشت گره کرده،مغازه های اطراف را نشانه گرفته بودیم.دقیق،آخر دیوار موزه، با تعدادی وانت های پر از چماق بدستان روبرو شدیم.آن ها به نفع شاه،شعار می دادند و چماق ها را تکان می دادند.رهبر آن ها دستور حمله داد.ما دست خالی و آن ها با چماق،تصورش سخت است.جوانی و غرور اجازه فرار نمی داد.در حالی که منتظر مرگ بودیم،به یکباره خداوند کمک کرد .در کنار دستم،مهندس فیلی را دیدم که با صدای بلند به رهبر آن ها گفت،اگر حرکتی انجام دهید،با من طرفید.او که آن زمان شهردار شوش و مورد احترام بود،سدی در مقابل چماقداران گشت.چماقداران،سوار وانت ها شدند و در حالی که شعار می دادند،در شهر به گشت زنی پرداختند.آن روز،تظاهرات در همین مکان قطع شد اما روزهای بعد همچنان داامه یافت و البته خطرات تازه ای ایجاد گردید