شوشان ـ جعفر دیناروند :
وجود توانایی های متضاد در درون آدمی و لزوم توجه به آن ها،امری است که نیازمند به فهم و درکی خاص دارد.گرایش به مطالعه و تمایل به انواعی از پژوهش ها،لازمه ورود به این موضوع خواهد بود.
اینکه انسان به زندگی روزمره خود ادامه دهد و کمترین کوششی برای یافتن راه های منطقی و از طریق علم نگری ننماید،مانند منتظر ماندن ناجیانی است که او را از طوفان های جوی نجات دهد و مانع غرق شدن او گردند.
این انتظار،بدون شک،ناشی از عدم توانایی اوست.یعنی،خود را به دست حوادث دادن است.این ناتوانی،گرچه واقعیت دارد اما،هرگز حقیقی نیست.یعنی،فقط باوری است که به خود تحمیل کرده است.حقیقت، توانایی آدمی است.
این حقیقت انسان از آنجا ناشی می شود که،موجودی پیجیده، دارای استعدادهای بینهایت، گرایش های متعدد، قدرت انتخاب، عواطف قابل کنترل، قابلیت سازش در هر وضعیتی،مبتکر،خلاق و موجودی که قادر به تسلط بر محیط خویش است.
در کنار چنین وضعیتی، فراموشی خود، تمایل به ضدیت ها، بی تحرکی برای گریز از مسئولیت طلبی، دفن باورهای عمیق، گرایش به سطحی نگری، احساس بیهودگی و در نهایت، خود را عاجز از فعالیت یافتن، باعث می شود تا خود را مغلوب حوادث بداند و تسلیم زمانه شود.
هر دو شکل، واقعیت گرایی و حقیقت یابی، در درون انسان ها، در طول تاریخ،به وجود آمده و همچنان، استمرار دارند.یکی، ابوعلی سینا می شود و با کوشش های خویش، بسیاری از همنوعان خود را از مرگ به زندگی دوباره برمی گرداند و یکی هم، چنگیز می شود که حتی به نوزادان درون گهواره هم رحم نمی کند.
شاید برای عوام، وجود انواع ابن سیناها در کنار چنگیزها، تنها نشانه هایی از تلاطم زندگی باشد و لذا آمادگی نظامی و مسلح شدن برای رویارویی و حفاظت از موجودیت خود و اطرافیان، چاره کار باشد اما این،تنها،پذیرش واقعیت های تاریخی است.
سئوال اصلی این است که، مگر جنس ابن سیناها با چنگیزها، متفاوت است؟آیا درتولید مثل،متضادند؟آیا بدون غذا، قادر به ادامه زندگی هستند؟پاسخ،یک عبارت است.«هر دو انسانند».
پس، ریشه این عملکردهای متضاد در چیست؟این پرسش،راهنمای خوبی برای یافتن پاسخ هاست که یافتن، زیربناها،رسیدن به جواب هاست.این یعنی، انسان ها در شکل و شمایل مانند اندام ها و دلایل زنده بودن، مانند هم هستند و لذا در درون نیز، توانایی هایی دارند که قابلیت های متضاد یا همسویی را متجلی می سازند.
بدون شک، ریشه یابی استعدادها، درونی است.آنچه در برون مشاهده می شود، عملکرد درونی همان قابلیت هاست.این اعمال هر چه باشند در دو بعد پذیرفتنی و غیر آن قرار می گیرند.میزان پذیرش نیز متفاوت خواهد بود.
با این حال، ارزشیابی مهم در قبول یا رد عملکردها، تطابق آن با جوهره انسانی است.یعنی، توانایی هایی که با آدمیت آدم، مطابقت نداشته باشند، مورد تایید قرار نمی گیرند.درندگی، توحش، بی رحمی و زیان رسانی از استعدادهای حیوانی است.
این بدان معناست که نوع بشر، در هنگام تولد، انواعی از استعدادهای مشترک با حیوان را داراست اما زمانی که به فعل تبدیل می شوند، در دو بعد انسانی و غیر آن، قرار می گیرند.این یعنی،انسان می تواند وحشی شود یا ازدواج های حیوانی داشته باشد.
از میان تمام استعدادهای درونی،تعدادی خاص انسانند یا در حداقل شکل، ما در حیوان، تصور نمی کنیم.این نشان می دهد که آذمی در فعالیت های خود، از این نوع از قابلیت ها، سود می برد و به موفقیت هایی می رسد.
تطابق استفاده از قابلیت های انسانی با میزان پیشرفت در زندگی فردی و اجتماعی، یکی از موضوع های مهم در پژوهش های علمی است.تحقیق هایی که می توانند، یاری دهنده در استفاده افراد و اجتماع باشند.
استعدادهایی مانند هوش که به طور معمول خاص انسان است یا فکر که قدرتی در حل مشکل ها تلقی می شوند، در همین جایگاه قرار می گیرند.در همین زمینه می توان به عقل نیز اشاره نمود که عمل کننده آن را عاقل گویند.
توانایی نگه داری انواعی از دانستنی ها و حوادث روزگار که حافظه نامیده می شود نیز در قالب استعداد انسانی قرار می گیرد.در همین راستا، علاقه نیز به عنوان کششی موثر، مخصوص انسان ارزیابی می گردد.دقت نیز جز توانایی آدمی است.
این توانایی های شش گانه، هر یک، در موقعبت های مختلف، یاری دهنده بشر در مواجهه با انواع رویدادهاست.رخدادهایی که بعضی خوشایند و تعدادی ناخوشایند، ارزیابی می شوند.نقش هر یک از این توانایی ها، خاص و قابل مطالعه اند.
استفاده از هر یک از این قابلیت ها، وابسته به زمینه هایی است که آدمی گزینش می کند.همان مواردی که انسان خواهان رشد و پیشرفت در آن هاست زیرا زندگی، بدون توجه به تعالی و کوشش برای دستیابی به آن، بی معناست.
یکی از مهم ترین این زمینه ها، تحصیل است.فعالیتی که جنبه علمی دارد و به دنبال کسب دانستنی های مورد نیاز آدمی است.کوششی که در قالب آموزش های رسمی قرار می گیرد و دارای درجات مختلفی است.
مقطع ابتدایی یا دبستان، آغازگر،دبیرستان، استمرار آن و در نهایت، دانشگاه با انواعی از مدارج علمی، تکمیل کننده آن است.آنچه میان همه این مراحل مشترک است، یادگیری نامیده می شود.همان امری که گاه با انتقال معلومات و زمانی با کسب مدارک، تایید می گردد.
روشن است که ورود به آموزش رسمی، باید، برای همه امکان پذیر باشد.همه بتوانند از امکانات استفاده کنند و یادگیری را شروع نمایند.کسی حق ممانعت ندارد زیرا آدمی در پی رشد و موفقیت تحصیلی است.
از طرفی، چون تفاوت های فردی، امری قابل قبول است لذا همه مانند هم توفیق نمی یابند.توجه به این تفاوت ها و تاکید بر قوای درونی آدمی، سبب اتصال این دو به هم می گردد.یعنی،تفاوت های طبیعی. متوجه درون آدمی است.
بر همین اساس، اختلاف در میزان استعدادها و نیز چگونگی تبدیل آن ها به رشد، مورد توجه قرار می گیرند و مبنایی برای توفیق و یا سکست تحصیلی، محسوب می شوند.این قوا، نیازمند به شناختند و لذا بدون مطالعه و کنکاش، نمی توان به حقیقت آن ها پی برد.
قوای شش گانه توفیق در تحصیل، از جمله قابلیت هایی هستند که نقشی مستقیم در رشد و تعالی آدمی دارند.استعدادهایی که با بارور کردن آن ها، سرعت یادگیری، افزون، میزان آن، افزایش،به کارگیری، توام با موفقیت و آرامش فراگیر، آسان تر خواهد بود.این قابلیت ها عبارتند از:
«هوش» به عنوان یک واژه علمی و مختص نوع بشر، اولین آن هاست.
«عقل» که منتسب به آدمی است و معنایی خاص دارد، دومین مورد است.
«فکر» به دلیل خاص بودن نزد انسان و مایه تمیز او از سایر جانوران، سومین توانایی محسوب می شود.
«حافظه» که ارتباط مستقیمی با نگهداری معلومات دارد، مورد چهارم این قابلیت ها به حساب می آید.
«علاقه» که گاهی با دوست داشتن، مخلوط می کنند در حالی که توانایی کشش به سمت و سویی است،پنجمین نکته است.
«دقت» یا توانایی تمرکز بر نقاط انتخاب شده،به عنوان تکمیل کننده و ششمین مورد از این مجموعه،شمرده می شود.
مطالعه در مورد هر یک از این قوا و شناخت میزان آن ها نزد آدمی از سوی والدین و معلمان، راهگشای موفقیت تحصیلی و نیز دلایل عذم توفیق در این زمینه خواهد بود.