اگرچه تصاویرش از سیاه وسفید به رنگی تغییر کرد، اگرچه کلاه سال های چریکی اش با کلاه لبه دار سال های حکمرانی و بازنشستگی اش عوض شد،اما یک چیز در همه این عکس ها، تغییر نکرد و آن سیگار برگی بود که گویی رابط او با کوبا بود، کوبایی که در هشت دهه گذشته عَلَم مبارزه با امپریالیسم را برافراشته بود، تا چریک پیر آمریکای لاتین، همچنان دشمن شماره یک آمریکای امپریالیست باقی بماند.
اگرچه ده سال بعد در حضور برادرش سفارت آمریکا در هاوانا گشوده شد تا پس از 50 سال دشمنی میان دو کشور پایان پذیرد.«اسطوره مبارزه با امپریالسیم درگذشت»، تلویزیون دولتی کوبا با این عنوان از مرگ فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا در سن ۹۰ سالگی خبر داد. رائول کاسترو، رئیس جمهور کوبا و برادر فیدل کاسترو در تلویزیون دولتی این کشور اعلام کرد که فیدل کاسترو در آخرین ساعات جمعهشب (۲۵ نوامبر/ ۵ آذر) در هاوانا درگذشته است. کاسترو هنگام مرگ ۹۰ سال داشت و نزدیک به ۵۰ سال به صورت فردی بر کشور کوچک کوبا حکومت کرد و پس از آن قدرت را به برادرش رائول واگذار کرد.
وی با مواضع ضدآمریکایی خود یکی از مطرح ترین رهبران جهان بود. با وجود اینکه بعد از فروپاشی نظام های کمونیستی در اتحاد شوروی و بلوک شرق، کوبا با دشواریهای اقتصادی زیادی روبرو بود، اما شاید درایت مثال زدنی کاسترو بود که توانست علیرغم تشکیل حکومتی مارکسیست-لنینیستی آن هم در حیاط خلوت آمریکایی ها، بیشتر از همه رهبران اتحاد شوروی - که حامیان اصلی او بودند- بر سر کار بماند.
کاسترو درسال ۱۹۵۹ با رهبری یک شورش علیه رژیم باتیستا در کوبا به قدرت رسید. در طول نزدیک به ۵۰ سال او رهبر حزب کمونیست کوبا، نخستوزیر و سپس رئیسجمهور این کشور بود. او در سال ۲۰۰۶ به دلیل بیماری قدرت دولتی را به برادر خود رائول کاسترو واگذار کرد اما تا سال ۲۰۱۱ رهبری حزب کمونیست را برعهده داشت.
فیدل کاسترو، در ۲۶ژوئیه ۱۹۲۶ در شهر "بیران" واقع در شرق کوبا در خانوادهای زمیندار و نسبتا مرفه به دنیا آمد. دوره اولیه آموزش را در همین شهر گذراند و سپس در هاوانا از دانشکده حقوق فارغالتحصیل شد. به عنوان حقوقدان جوان به مبارزه علیه رژیم باتیستا پیوست. پس از حمله ناموفق به پادگان مونکادا در سال ۱۹۵۳، سه سالی را در زندان و تبعید گذراند.اواخر سال ۱۹۵۶ با گروهی از انقلابیان که تعدادشان به ۸۰ نفر میرسید به کوههای "سیرا ماسترا" رفت و جنگ چریکی علیه رژیم باتیستا را آغاز کرد. سه سال بعد، در سال ۱۹۵۹ کاسترو با نیروهای خود پیروزمندانه وارد هاوانا شد.آلبرتو لئون یکی از کسانی بود که در کوهستان به کاسترو پیوسته بود و در هنگامی که اهالی هاوانا برای خوشامدگویی به آنها از خانه هایشان بیرون آمده بودند، همراه او بود.او در مورد آن لحظه میگوید "ناقوس همه کلیساها به صدا در آمده بودند.
لحظه فوق االعاده ای بود - آزادی کامل، در آن لحظه خیلی احساساتی شده بودیم، لحظه بی مانندی بود.”کاسترو در ابتدا کمونیست بودن خود را رد می کرد و میگفت "عقاید ما کمونیستی یا مارکسیستی نیست. اساس فلسفه سیاسی ما بر دموکراسی غیر مستقیم و عدالت اجتماعی در اقتصادی است که به خوبی برنامهریزی شده.”با این حال اما حکومت او دموکراتیک نبود. وقتی به مرور زمان کاسترو برنامه های کمونیستی در پیش گرفت و به بلوک شرق پیوست، بعضی از یاران لیبرال او این کار را خیانت دانستند.کاسترو سپس در راس قدرت با ملی کردن شرکتها و موسسات خصوصی و اصلاحات ارضی، ایالات متحده آمریکا را به عنوان دشمن شماره یک خود معرفی کرد که کوبا را در محاصره تجاری قرار داده بود.
مبارزه با آمریکا
پس از آنکه دولت کاسترو اموال و دارایی های آمریکایی ها در کوبا را مصادره کرد، روابط با آمریکا از قبل هم بدتر شد، و در آوریل ۱۹۶۱ آمریکا از اقدامی فاجعه بار پشتیبانی کرد که در آن جمعی از تبعیدیان کوبایی قصد داشتند به کشورشان حمله کنند.واقعه "خلیج خوک ها" به ابزار تبلیغاتی کاسترو بدل شد. بعد از آن در اکتبر ۱۹۶۲ کوبا به مرکز بحرانی تبدیل شد که جهان را بیشتر از هر زمان دیگری در آستانه جنگ اتمی قرار داد. جان اف کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا به جهانیان اعلام کرد که هواپیماهای جاسوسی این کشور از چیزی عکس گرفته اند که بنظر می رسد پایگاه های موشک های اتمی اتحاد شوروی در کوبا باشد.
کندی گفت: "شواهد غیر قابل انکاری به دست آمده که بر مبنای آن مشخص شده تعدادی پایگاه موشک های تهاجمی در آن جزیره منزوی در دست احداث است. هدف از ساخت این پایگاه ها نمی تواند چیزی جز ایجاد توانایی حمله اتمی به نیمکره غربی باشد.”در روزهای پر تنش بعد از آن، اول مسکو بود که عقب نشست و موشک هایش را از کوبا خارج کرد، و در ازای آن آمریکا پنهانی قول داد سلاح هایش را از ترکیه بیرون ببرد. ولی کاسترو همچنان به سرکشی خود ادامه داد و به نحو بی سابقهای آمریکا را از خود عصبانی کرد.
این مساله اقدامات مکرر و بعضا عجیب سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) برای قتل کاسترو و توطئه برای سرنگونی حکومت او را به دنبال داشت.یک بار طرحی برای کار گذاشتن مواد منفجره در سیگارهای برگ او مطرح شد و بعد از آن هم اقدام تعجب برانگیزی در نظر گرفته شد که یک کارمند سابق سیا آن را چنین شرح می دهد: "ایده فوق العاده ای بود. اگر می توانستیم پودری را به او برسانیم و او از آن به ریشش می زد، ریشش می ریخت و کوبایی ها از خنده غش می کردند و او مورد تمسخر واقع می شد!
همین نشان میدهد که ما تا چه حد مستاصل بودیم.”فیدل کاسترو از مجامع بین المللی مانند سازمان ملل برای طرح مطالبات کشورهای جهان سوم استفاده کرد. او یکی از رهبران اصلی جنبش عدم تعهد نیز بود. البته کوبا در دوران کاسترو اصلا بیطرف نبود و برای مثال سربازان کوبایی را برای حمایت از جنبش های چریکی در آفریقا اعزام کرد. ولی در نهایت مهمترین چالش برای او نه از جانب سازمان سیا، که در واقع از فروپاشی بزرگترین حامیش، یعنی اتحاد شوروی ایجاد شد. با قطع کمک های مالی کوبا که کماکان زیر تحریم های ایالات متحده قرار داشت، اقتصاد این کشور رو به ویرانی رفت.در سال ۱۹۹۹، در چهلمین سالگرد انقلاب کوبا، کاسترو هنوز برای مخاطبینش از پلیدی های نظام سرمایه داری می گفت. در سال های اخیر پیوندها با ونزوئلای نفت خیز و رهبر پیشین آن هوگو چاوز - که کاسترو را الهام بخش مبارزه با آمریکا می دانست - تقویت شد و این امر تا جای خالی کمک های اتحاد شوروی را پر کرد.
کاسترو یکی از شخصیتهای تاثیرگذار جهان معاصر بوده است. او جوایز مختلف بینالمللی به دست آورده و حامیانش او را قهرمان سوسیالیسم، ضد امپریالیسم و بشردوستی و کسی که توانسته استقلال کوبا را در برابر امپریالیسم آمریکا حفظ کند، میدانند.وی به دلیل سازشناپذیریاش در برابر آمریکا، از ستایس و احترام بلوک چپ در آمریکای لاتین برخوردار بود. کاسترو در ۳۱ ژوئیه سال ۲۰۰۶ به دلیل بیماری ناگزیر شد قدرت خود را به برادرش رائول کاسترو واگذار کند. رائول از سال ۲۰۰۸ تقریبا تمام قدرت را در این کشور به دست گرفت. در سال ۲۰۱۵ آشتی تاریخی میان ایالات متحده آمریکا و کوبا به وقوع پیوست و مناسبات دیپلماتیک دو کشور پس از ۵۰ سال دوباره از سرگرفته شد. روند آشتی کوبا با آمریکا با سفر ماه مارس ۲۰۱۶ باراک اوباما به هاوانا تکمیل شد.
آخرین حرف ها
فیدل کاسترو در حالی روز گذشته از دنیا رفت که چند ماه قبل زمانیکه در کنگره حزب کمونیست این کشور حاضر شد به گونهای سخن گفت که حکم خداحافظی با مردم این کشور پیش از مرگ را داشت. فیدل در سخنان خود گفت: بزودی من ۹۰ ساله می شوم، بزودی همانند بقیه آرام خواهم گرفت. نوبت هر کسی فرا می رسد، ممکن است این آخرین باری باشد که من در این اتاق سخنرانی می کنم. اکنون پس از سالها برخی این سوال را درباره وی مطرح میکنند که آیا او آدم مردمی بود و شبیه مردم عادی زندگی میکرد؟ بادیگارد او نظر جالبی درباره او دارد.
دیلی میل در گزارشی که فرارو منتشر کرده در این باره نوشت:او خود را مردی نشان میداد که چشمی به ثروت و مالاندوزی ندارد و در دام این چیزها نخواهد افتاد. اما واقعیت کمی متفاوت است. فیدل کاسترو رهبر کمونیست کوبا زندگی مجللی داشت و میلیونها دلار سرمایه داشت. بادیگاردش میگوید که فیدل خیلی پولدار بود و حتی یک جزیره خصوصی به نامش بود.
چریک پیر در بهشت عافیت
کسی که به آخرین بازماندههای نسل چریکها مشهور بود، اما زندگی چند دهه آخر عمرش هیچ شباهتی به زندگی کولیوار چریک ها نداشت،بلکه مانند یک «پادشاه» زندگی میکرد. بر طبق گزارش دیلی میل جزیره خصوصی او «کایو پیِدرا» نام داشت که در آن یک رستوران شناور وجود داشت. علاوه بر آن، جزیره خصوصی او مجهز به سکوى فرود بالگرد بود و فیدل دو دلفین دستآموز نیز داشت.
فقط افراد بسیار نزدیک به فیدل از بهشت خصوصی او در نزدیکی هاوانا خبر داشتند، جایی که رهبر انقلاب کوبا با همسر و پنج فرزندش خوش میگذراند. افراد معدودی به جزیره او سفر کرده بودند که یکی از این افراد «اریش هونِکر» رهبر آلمان شرقی تا پیش از سقوط دیوار برلین بود. پس از اینکه فیدل در یک کودتای کمونیستی قدرت را به دست گرفت تمام تلاش خود را به کار گرفت تا کسی از آن جزیره بویی نبرد. زیرا فیدل در نگاه مردم نمونه راستین «اعتدال کمونیستی» بود. اما فیدل دور از چشم همگان در جزیره خود به سر میبرد و از چشماندازهای زیبای دریای کارائیب لذت میبرد.
زندگی دوگانه فیدل
یکی از بادیگاردهای سابق فیدل تصمیم گرفت تا در کتاب «زندگی دوگانه فیدل کاسترو» از روی دیگر زندگی «فرمانده» پرده بردارد. نام آن بادیگارد «خوان رِینالدو سانچس» است که 17 سال در کنار فیدل بود. در این کتاب آمده است که چگونه کاسترو پس از حمله ناموفق «خلیج خوکها» در سال 1961 میلادی این جزیره را کشف کرد. در آن روزها، سازمان سیا به تبعیدیها آموزش میداد تا دولت کوبا را سرنگون کنند. این جزیره تا ساحل 16 کیلومتر فاصله دارد و کاسترو توسط محلیها از مکان آن باخبر شده است.
فیدل در این جزیره علاوه بر خانه خود یک اسکله 610 متری نیز ساخته بود تا بتواند یات (قایق تفریحی) خود را در آن جای دهد. سانچس میگوید که زندگی اجتماعی فیدل کاسترو حول محور یک پانتون شناورِ متصل به اسکله میچرخید که در آن کافه، باربکیو و محل مخصوص دو دلفین برای سرگرم کردن کودکانش وجود داشت. فیدل پیوسته به این جزیره سفر میکرد و به تفریح اصلی خود یعنی «ماهیگیری با نیزه» مشغول میشد. سانچس در کتاب خود مینویسد: «فیدل کاسترو تلویحا به مسئله خاصی اشاره کرده بود و گاهی اوقات نیز به صراحت از آن سخن گفته بود. آن مسئله این بود که انقلاب فرصتِ تفریح و فراغت را از او گرفته و او از تفریح و تفرج هیچ چیزی نمیداند؛ حتی از مفهوم بورژوازی سفر و استراحت بیزار بود. از سال 1977 تا 1994، من صدها بار با فیدل به بهشت کوچک او رفتم و در ماهیگیری و ماجراجوییهای زیر آب کنارش بودم.»
نیمه پنهان فیدل
فیدل کاسترو در سال 2008 از قدرت کناره گرفت و برادرش رائول به جای او روی کار آمد. فیدل تمام تلاش خود را کرد تا مردم کوبا از وجود جزیره خصوصی او بویی نبرند. سانچس میگوید که فیدل حتی حقایق مربوط به ثروتش را نیز از مردم پنهان میکرد. در کتاب سانچس آمده است که پس از اینکه دولت آمریکا با تبعید صد هزار کوبایی موافقت کرد، این کاسترو بود که انتخاب میکرد چه کسانی در سال 1980 کوبا را به مقصد فلوریدا ترک کنند. اما کاسترو به جای اینکه اجازه دهد خانوادهها به آمریکا بروند، زندانها و تیمارستانها را خالی از سکنه کرد و آنها را به آمریکا فرستاد؛ ماجرایی که به تبعید دریایی «ماریل» مشهور شد. سانچس حتی ادعا میکند که کاسترو شخصا برگه ارسال قاتلان و متجاوزان به آمریکا را ارسال کرد، اما امکان آزادی مخالفان انقلاب خود را از آنان سلب کرد.
آخرین چریک کلاسیک
اگرچه هم اکنون چریکهای بسیاری در مناطق مختلف جهان اسلحه در دست دارند، و با دشمن به تبادل آتش می پردازند، اما زندگی چریکی آن ها تفاوت بسیاری با زندگی چریک های کلاسیک دارد. آن ها در گوشی های تلفن همراه و تبلت های خود، می توانند دشمن را رد گیری کنند و البته همزمان تصاویر خود را به گوشه و کنار جهان ارسال کنند. می توانند،صفحه های شخصی خود در فضای مجازی را به روز کنند و حتی به دشمن پیام دهند.اما چریک های دهه60 میلادی، که این مفهوم را به سراسر جهان مخابره کرده بود، زندگی کولی واری داشتند که عبارت بود از یک مرد( یازن) و یک اسلحه؛ همان تصویری که مبارزان آن سال های گوشه و کنار جهان از ارنستوچگوارا و فیدل کاسترو در جنگل های سیراماسترا داشتند.