نوشتن خاطرات و ارائه اطلاعاتي در مورد حوادث پيش از انقلاب اسلامي موضوعي است كه مي تواند از دريچه های مختلف نگريسته شود و نوشته محمد كيانوش راد هم بخشی از اين نوشته ها خواهد بود كه شوشان اقدام به انتشار آن مي كند.
محمد کیانوش راد
- نوشتن خاطرات و ارائه اطلاعاتی در مورد حوادث پيش از انقلاب اسلامی موضوعی است كه مي تواند از دريچه هاي مختلف نگريسته شود و نوشته محمد كيانوش راد هم بخشي از اين نوشته ها خواهد بود كه شوشان اقدام به انتشار آن مي كند.
- حاج آقا خرمگس تلفيقی از نام مستعار يكي از شخصيت های مورد اشاره در اين خاطره گويي است.
- خاطره گويی و در كنار آن اشاره به مكان ها، محله ها، و افراد و در كنار آن ويژگی داستانی فضایی نوستالوژيك را براي خوانندن بوجود مي آورد.
- شوشان از آنجايی كه امكان نقد نوشته حاضر را براي خوانندگان محفوظ مي داند. اميدوار است در ايام دهه فجر ديگر افراد نسل انقلابي در خوزستان با انتشار خاطرات بر غناي تاريخ مبارزات انقلابي خوزستان بيفزايند.
( قسمت اول )
هنوز خميده نشده ، اما آنروز خميده راه مي رفت.
امروز بازهم با فرزانه بحث شان شد، امروز يعنی پس ازشش ماه حبسِ پس از انقلاب ، هميشه بحث داشتند، حلقه هاي دود سيگار، با آه او همراهي مي كند. دود بالا می رود ، نرم و آهسته . حلقه های دود ، زندگی اوست.
نگاهش به نقطه ای زل زده است، فشار عصبی را بر شقیقه هايش حس مي كند. دستش را بر پيشانی فشار مي دهد. دوباره گيج و منگ و پر از ترديد است . مثل اواخر سال ٥٣، حالا سال ٦٣ است و از زندانی كه در نزديكی سه راه خرمشهر است و قبلا مشروب فروشي گلسرخ نام داشت بيرون امده است. روبروي گلسرخ و كمي بالاتر ، كاباره ميترا بود .
درست نزديك ميدان سه راه خرمشهر، آنهم حالا زندان شده است. قبل از انقلاب زندان زند در خيابان زند بود كه به زندان كارون منتقل شدن بود. اهواز يك زندان داشت ، حالا علاوه بر زندان كارون حداقل سه زندان ديگر اضافه شده است.
فريد سرخورده شده ، اما اين بار از نوعي ديگر. ترديد در راه طي شده. مسير زندگي اش پراز پيچ و خم است درست مثلِ كارون.
رها با خنده و شوخي گفت : مشروب فروشی و مستی و راستی ، يا زندان و شنكجه و تحقير؟ كداميك. فريد گفت نمي دانم . هنوز گيچ ام.
فريد از فرزانه پرسيد : تو مرا به خاطر خودم می خواهی يا بخاطر سازمان ؟ به خاطر خودت ، اما همراه تو مي آيم.
حالا از اين حرفها گذشته . حس عجيبی است . در ميانه ترديد و يقين . از گذشته اش پشيمان است ؟ نمي داند . اما ترديد رهايش نمي كند. يكبار روی صندلی خود را بالا كشيد. از افتادگی و لم دادگی در صندلی راحتی به حالتی غرورگونه مي نشيند. می گويد "زندگی همين است و ديگر هيچ".
دل چركين شده است ، باور نمي كند . دوستانش او را به زندان انداخته اند. نيروهای زيردستش ، امروز فرادست او شده اند. اما اين را با يقين می گويد ، با آه مي گويد. می خواهد خود را خالي كند اما مثل اينكه نمی تواند خود را از چنبره ی "زندگی همين است " رها سازد.
بايد پذيرفت و يا بهتر اين است كه بپذيرد كه "زندگی همين است و ديگر هيچ".
آرزوهای بزرگ ، زندگي بر باد رفته ، طوفان هيجانات شور و رهايی و رستگاری ، اندوه و آواره گی، اسلحه و خرابكاری ، پندار و دغدغه ِهستی ، درد ، وسوسه و مرگ ، رهايش نمی كند.
رها گفت : انسان گرفتار اين چهار واقعيت است. "هستي و هستنده "، من ، تو ، جهان ، خدا و .. " درد" كه حاصل ترديد و ناكامي و روياهاو تلاش هايش است .گاه به فضاي يكتايي ، گاه در چنبره حيراني . دردبشر بودن و درد جستجو كردن.
"وسوسه" ، گاه اين سو ،گاه آن سو ، و "مرگ " ، راز هستي و اصل فلسفه زندگي او بود.
فريد گفت همه مساله من همين است. تا مرگ را فهم نكنی ، و دلهره مرگ را نفهمی ، زندگي را نيز فهم نخواهی كرد.
تا حدی بور بود . سفيد و با چشمان سبز و قد برافراشته . خوش سيما و آرام و سربزير، همچون قديسان . اما قديسان هم اشتباه كم نكرده اند. درون اش پر از آشوب بود. نمی ترسيد ، اما از اشتباه هراس داشت.
از عشق زمينی و شيدايی ، تجربه ای نداشت. جز حسي غريب و مبهم . شيرين دخترِسرگرد ارتشی بود ، كه در همسايگی شان در لشكرآباد بود.
منطقه ی لشكرآباد در شكل امروزي ، با آغاز دوره ی مدرن سازی رضا شاه آغاز شد. راه آهن جنوب ، گمرك و انبار بزرگ آن كه بازمانده بندر ناصری اهواز است ، سازمان غله وسيلوی اهواز در محدوده و نزديك منطقه ی لشكرآباد بود و محل اسكان اكثر كارگران اين ادارات شد.
اكثر ساكنان اين منطقه از كارگران عرب بود. در كنار اين بخش از مردم ، اسكان نظاميان كه بيشتر با درجه استواري بودند در اين منطقه بود. وجه تسميه لشكرآباد اين بود.
تاسيس دانشگاه جندی شاپور در ١٣٠٣ و احداث كوي استادان در كنار منطقه لشكرآباد در سال هاي بعد نقشی جدی در تشكيل هسته هاي انقلابی و مبارز دهه پنجاه داشت. لشكرآباد لشكرانقلاببون را در آغوش خويش جاي داد. لشكرآباد به دليل همراهی با جنبش پس از انقلاب با نام نهضت آباد معرفی شد، اما همچنان نام لشكرآباد بر آن مانده است.
لشكرآباد عمدتا محل اسكان عرب های غرب كارون بود. اكثريت ساكنان عرب با بنی طرف بود. نعامی ، كعبی، مجدم ، چنانی ، كروشاوی ، عبيات ، ال كثير و ديگر طوايف در اين منطقه و بعدها اهالی بستان و هويزه و سوسنگرد بطور عمده در اينجا بودند. كاخ محمد رضا شاه ، در كنار استانداری فعلی بود.
كوی افسران و سرهنگان نظامی در كنار محدوده كاخ شاهی بود .امانيه كه در حدفاصل لشكر آباد و كاخ شاهی است ،پس از تشكيل ساواك در ١٣٣٥ عمدتا محل اسكان مقامات عاليرتبه و وابستگان ساوك بود.
اهواز شهر جديدي است. اگرچه در تاريخ نامش امده است و در زمانی آباد و پررونق بوده است اما ظاهرا از قرن ششم به زوال و نابودی رفته است و تا همين يكصدو اندي سال پيش در شكل روستايی محقر بوده و احمد كسروی نيز زوال و خرابي اهواز را " معمايی تاريخی " خوانده است.
تقريبا تمامي بخش غربي كارون در صد ساله اخير و خصوصا پس از انقلاب ساخته شده است. تا چهل پنجاه سال قبل لفظ " شهر " صرفا به بخش شرقی رودخانه كارون اطلاق مي شد و ساكنان غربی برای رفتن به شرق كارون از اصطلاح رفتن به شهر استفاده می كردند.
اولين گزارش از اهواز ، توسط حاج عبدالغفار نجم الملك و به دستورناصرالدين شاه در سفر به اهواز نوشته شد. "سفرنامه خوزستان " شرح بازديد از سد اهواز بر كارون و .....است. اهواز جديد با ناصری آغاز و با رضا شاه متحول شد .
سيد محمد علی جمالزاده ، در اثر خود كه اولين كتاب در اوضاع اقتصادی ايران در اواخر جنگ اول جهانی نگاشته شده است از گمرك و كشتی رانی مال التجاره ها از محمره به ناصری سخن رانده است و گويای وضع بی رونق ناصری يا اهواز بعدی است.
فريد و دوستانش تا چشم باز كردند تعهد بود و مسوليت ِ لعنتی و دردسر ساز . تعهدی كه همه چيز را می سوزاند ، اما برای فريد مستی و راستی بود . فدايی شدن و مجاهد بودن ،عشق و نفرت، ، سياه و سفيد ديدن همه چيز ....مسجد آذربايجانی ها در كنار لشكرآباد توسط آذري های مهاجر به اهواز ساخته شد در سال ٤٦.
مسجد محلي برای تجمع جوانان انقلابی منطقه شد. تنها در خوزستان مي توان چنين وضعی را يافت ، مسجد اذربايجانی ها ، مسجد يزدی ها ، اصفهانی ها ، نجف ابادی ها ، ملايريها ، بوشهری ها و .... و اين نشان از رونق كسب و كار اهواز جديد بود.
رونق كسب و كار و صنعت ، فرصت كافی برای اشتغال فراهم ساخت و برخلاف نظر برخی از " نبرد اقتصادی ميان عرب ها و غيرعرب ها " نشانی نيست. آميختگی اقوام در پيش از انقلاب به خوبی گويای اين امر است.
حاشيه كارون از عامری و سخيريه تا خيابان خسروی فعلی و "هتل قو " كه در اواخر قاجار ساخته شده و قديمی ترين بافت اهواز است. نام محلات امروز اهواز گويای همين است. تقريبا اكثر محلات و مناطق نامی جديد دارند.
تنوع و تكثر خاصيت و خصلت مدرنيته است. مسيحيان كاتوليك و پروتستان ، آشوری ها ، يهوديان ، صابئين مندايی ، زرتشتان، اهل حق و دراويش قادری و دراويش ذهبي همه در اهواز حضور و نمود داشتند. در كمتر شهری درايران اين گونه بود. هواز چنين بود.شهری در ولع تجدد و نوشدن. اما امروز اهواز برزمين افتاده است . خسته و درمانده.
شتاب نوشوندگی شهر، جوانان را نيز بي قرارمی كرد كاظم علم الهدی ، اسماعيل كروشاوی ، يدالله گلابكش، شيخ هادی كرمي ، عبدالله طرفاوی و حسين علم الهدی ، حميد كاشانی و....ده ها دانشجوی غير خوزستانی نقش محوری در فعال سازی مبارزه در اهواز را داشتند.
اسمائيل ، جليل جادری ، عبدالنبي سالمی سه يار دبستانی ، در دبيرستان ٢٥ شهريور با دهقان دبيرادبيات و مشهدی ساكن اهواز آشنا شدند. دهقان از مسولان انجمن حجتيه در اهواز بود. دهقان در مسجد معارف اسلامي را به جوانان می آموخت . دهقان امروز يكي مسولان اصلی انجمن حجتيه است و تقريبا نقش دوم را پس از حاج اسماعيل مدرس غروی برعهده دارد.
با كودتای ضدملی و ضدمصدق ، فشار سياسی در خوزستان هم به دليل فعاليت های گسترده كارگران افزايش يافت. فضای سياسی ناصريسم و سپس كودتای عبدالكريم قاسم كمونيست در عراق و تغيير نظام پادشاهی ، گرايشی عربی را در ميان فعالان و مبارزان عرب - خصوصا - توده ای ها و ماركسيست ها ايجاد نمود.
جبهه التحرير فعال بود و تعدادي از آنان دستگير و به زندان به افتادند . فعاليتهای هاشم بني طرف و عباس سعيداوی با گرايشات ماركسيستی از جمله ان فعالان ان ايامبودند. هاشم قبل از انقلاب ١٥ سال و پس از انقلاب نيز ١٥ سال محكوميت حبس داشت. اما علي رغم وجود گرايشي در ميان فعالان عرب ، پس از خرداد ٤٢ و خصوصا با بسط فعاليت هاي دكتر شريعتی و وجود خانه های تيمی در لشكرآباد ، جريانِ غالب فعاليت هاي مبارزان عرب ، در چارچوب تفكر ماركسيستي و بيشتر از آن اسلامي بود.
حالا پای فريد هم به مسجد باز شده بود . و فريد در كنار هادی و ديگران به دنبال مبارزه قهرآميز بودند.
رها به فريد گفت با انقلابي شدن همه چيز از بين مي رود. نفرت مقدس ، لازمه نبرد مقدس است. فريد گفت : هنوز روح و خصلت هاي بورژواها را داری ؟
قبل از انقلاب ٥٧، سينماي دانشگاه دست ماركسيست ها و مسجد دانشگاه كه با معماری زيبا و آرمبخشش ، كه هنوز هم حس و طعم طهارت مي دهد. دست مذهبی ها بود. اسماعيل كروشاوی مسوليت فعاليت های مسجد دانشگاه را با همراهی حسين غ به عهده داشت. فاطمه مدرسی از معدود زنان چادری دانشگاه نيز مسول بخش زنان و يا به تعبير آن زمان خواهران بود. فاطمه بيولوژی مي خواند و بعدها با اسماعيل كروشاوی ازدواج كرد.
حسين (غ ) از بچه های سطح بالای انجمن حجتيه بود . سطح او خواندن ، "ايقان" و "اقدس" و "بيان " ، سه كتاب اصلي بهائيان ،كتبي كه مطلقا در دسترس اعضاي مبتدی انجمن حجتيه قرار نمی گرفت بود . حسين بعد به مجاهدين خلق پيوست و سپس به ايستگاه ماركسيست رسيد.اكنون نمي دانم در كدام منزل سكنی گرفته است.
رها در بخش سينما و تاتر فعاليت داشت. متعهد بود اما انقلابی نبود . فريد انقلابی و پرشوربود. فريد ، رها را جذب كرده بود، تا به او بگويد تنها هنرِمتعهد هنر است، و جز آن هنرِ مبتذل ِ سرمايه داری. هنر رئاليسمی ، هنر مورد علاقه مبارزان ، خصوصا ماركسيست ها بود.
فريد از شيرين دل بريد، حالا مبارز شده بود . شيرين را دوست داشت ، اما مبارزه را بيشتر. شيرين را با تلخی و تهديد از خود راند. فريد و شيرين ، نماينده دو تيپ شده بودند .
رها گفت : در عشق ، چه بودگی ديگری مهم نيست ، مهم دلدادگی و فداكاری ديگری برای توست و يا تو برای او. فريد حواسش جای ديگری بود ، گفت چی ؟ رها گفت هيچ.
ادامه دارد