امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - محمد كيانوش راد : شكنجه ها و دفاعياتش را كه بخواني مو بر بدنت سيخ خواهد شد.
فيلم پاپيون را نديده
بود. تقابل پاپيون و داستين دگا براي رهايي از جزيره نفرين شده. درآميختن با امواج
دريا و رهايي از بند. شايد فرصت و امكاني براي ديدن فيلم نيافته بود ، شايد هم آنرا محصول هاليود
واردوگاه سرمايه داري مي دانست و تماشاي آن را تفريحي براي بورژواها . خيلي هم براي
او فرق نمي كرد. او سرشار از حس آزادي بود. مغرور و تهي دست ، چون سرو ، سبز وسربلند .
اميدي به آزادي نداشت .اميد را
رها كرده بود.
اميد به آزادي از بند ، نوعي
نياز بود و نياز نشانه اي از ضعف . او اهل خواستن نبود.
دوزخ دانته را خوانده بود."
اي كساني كه به اينجا وارد مي شويد ، اميد را رها كنيد".
تابستان ها به بندرعباس و زمستان
ها به زندان هاي شمال مي بردنش . " خنده رو و زنده دل بود ، اما نشانه هايي از
درد با خود داشت".
مبارزي انقلابي و پشتازِ
طرح ايده ي بر"مبارزه مسلحانه بود . " عضو جبهه ملي و چند صباحي درحزب ملت
ايرانِ فروهر بود . هنگاميكه مسعود احمدزاده و اميرپرويزپويان ازسال ٤٦-٤٧ براي انتخاب استراتژي مبارزه ، مطالعات خويش
را آغاز كردند ، او وارد اقدام شده بود. سال
٤٥ گروه فلسطين را تشكيل داد . هنگام عبوراز مرزعراق دستگير شد. درشهرباني خرمشهر
زيرمشت و لگدش گرفتند. به شهرباني آبادان بردن ، هفت روز تمام برهنه در سرماي دي ماه،
بايك پتو و با يك وعده غذا درروز .نمي توانست بنشيند .هفت روز درتوالت محبوس و تحقيرش كردند.اوين و شكنجه در انتظارش بود.
گفت مي خواهند مرا واداركنند تا بگويم "اشتباه كردم"
، بگويم "شاه خوب است". مي گفت تا زماني كه در روي زمين انساني زنداني ،
گرسنه ، ستمكش ، محروم و بي فرهنگ وجود داشته باشد ، آزادي كلمه اي پوچ و تو خالي است.مي
خواستند تحقيرش كنند ، تحقيرشان كرد. حكمش اعدام و سپس تا ابد بايد مي ماند.
در ميان ماركسيست ها نخستين انتخابگر مشي مسلحانه بود. كمتر نوشته اي
ازاو هست ، اما دفاعياتش كافي است . در روزگار وابستگي او مستقل بود. ماركسيست لنينيست
بود اما نه چين و نه شوروي را قبول نداشت.
گناهي نابخشودني در ميان همقطارانش داشت ،
استالينسيم را رد مي كرد .
مثلِ شعاعيان بود . با اين تفاوت
كه شعاعيان لنينست را هم رد مي كرد.
در خوزستان كمتر او مي شناسند
، اما در چشم منتظري ، طالقاني ، بهزاد نبوي ، عزت الله سحابي و ديگرهمبندان نامي نيك
داشت.
دوستانش شُكري صدايش مي كردند.
شكرالله پاك نژاد . جبهه دموكراتيك ملي ايران رابنيان نهاد باجمهوري اسلامي نيز ميانه اي نيافت و تاوانش را
داد.
او اولين مبارزِ انقلابيِ مسلحِ
ضد شاه در خوزستانِ پس از كودتاي ٢٨مرداد است. فرصت و امكان گسترش تشكيلات در خوزستان
را نيافت. اما تاثير او بر مطالبات دانشجويي و تقاضاي آزادي زندانيان سياسي توسط دانشجويان
به دانشگاه اهواز هم رسيده بود.
تحركات دانشجويي در خوزستان
، تا سال هاي ٥٣- ٥٤ عمدتا در چارچوب تفكرات
ملي گرايانه و حمايت از مصدق بود. از گرايشات ماركسيستي هم كمتر نشاني ديده مي شد. حزب
توده به عنوان فعال ترين و گسترده ترين نماينده
چپ، پس از دستگيري هاي گسترده و سركوب و اعدام
ها ي پس از كودتاي ٢٨ مرداد توسط رژيم، و
بدليل انتقادات جوانان چپگرا و انتقادات گسترده به حزب ، وجهه قابل قبولي نداشت جوانان
حزب هم در صدد انتخاب مشي متفاوت از حزب و تدوين راهي ديگراز جمله مبارزه مسلحانه شدند.
جريان هاي چپ مستقل ،مثل پاك نژاد كه از جبهه ملي بود و يا اتحاد دو گروه مسعود احمد زاده و امير پرويز
پويان به تشكيل فداييان خلق مبادرت كردند.
فداييان خلق در ١٩ بهمن ١٣٤٩و
با عمليات سياهكل تشكيلات با مشي مسلحانه را
اعلام كردند . به همين دليل تا اواسط دهه پنجاه نفوذ و نمود چنداني خصوصا دردانشگاه اهواز نداشتند.
در دانشگاه جندي شاپور در سال
هاي اوايل چهل صرفا تحركات ملي گرايانه اي
را شاهد هستيم . در اين زمان در اهواز
روحانيت و برخي از بيوت معتبرمثل بيت علم الهدي ،بيت بهبهاني و بازاريان فعال بودند.
سال ٤٩ در دانشگاه اهوازو دراعلاميه ٥ دي ماه دانشجويان
، شعار" اتحاد ، مبارزه ، پيروزي
" . مطرح مي كنند ، اين شعار بعدها از شعارهاي محوري كمونيست ها شد . دانشكده
پزشكي ، علوم و بعدها اقتصاد و ادبيات و كشاورزي
، مركز بسياري از تحركات انقلابي شد.
ازسال ٥٣ با اوج گيري جريان مذهبي خصوصا با سخنراني هاي دكتر شريعتي ،
جريان مذهبي از انفعال خارج و جان تازه اي مي گيرد.
پس از اين شاهد رقابتِ جدي مذهبي
ها با ماركسيست هاهستيم. ساواك در تحليلي ساده انگارانه شايد در ابتدا ، براي كاهش
و كنترل نفوذ ماركسيست ها چندان به ادامه اين رقابت هم بي ميل نبود.
موارد اشاره زير برخي براساس
شناخت شخصي و برخي بر اساس شنيده ها مي آورم.
قطعا اين توضيحات ،صرفا درحد آگاهي من از فعاليت هاي هسته هاي انقلابي دهه ٥٠است.
اصل پذيرفته شده ي فعاليت در
فضاي خفقان ، پنهان كاري است . " اصل هرچه كمتر بداني بهتراست " و يا توصيه ي " بيش از حد نبايد سوال كرد " و يا
" دانستن كمتر ، ايمني بيشتر " و "ضرورت فعاليت هاي هسته اي "
باعث ارتباطات محدود و عدم شناخت انقلابيون از هم مي شد.
درنتيجه چه بسا افرادي با تاثيرات
بيشتر،اما كمتر و يا اصلا شناخته شده نباشند.
مردمي بودن انقلاب اسلامي ، به
ايجاد گروه هاي مختلف انقلابي خودجوش منجر شد و اين در حالي است كه در بسياري از موارد
اين هسته هاي خودخوش فعاليت هاي زيادي نيز انجام مي دادند اما نامي از آنها در تاريخ
انقلاب در خوزستان ديده نمي شود.
در ثبت ِخاطرات تاريخي ، درنگاهي
خوشبينانه ، هركس آگاهي هاي خود را مي نويسيد و خواننده نبايد گمان كند كه گوينده ويا
گروه خاصي لزوما محور فعاليت ها بوده اند و درنگاهي بدبينانه ، با نفي و يا ناديده
گرفتن تلاش هاي ديگران ، خود و گروه خود را محور فعاليت ها معرفي نمايد.
نمي توان نقش فعالان چپ در كل كشور و يا در خوزستان را انكار
كرد . گرچه ، حتا ماركسيست ها هم مي دانند كه ،
نقش امام خميني و روحانيت در بسيج مردم و تحقق پيروزي بي بدليل بوده است. بدون رهبري
امام روند پيروزي احتمالا مسيري طولاني و احتمالا با هزينه هاي بسيار زياد حاصل مي
شد.
در جريان اعتراضات ٥٤دانشجويانِ
دانشكده پزشكي و شكستن شيشه هاي دانشكده هفت نفر از جمله "هاني يازرلو" دستگير مي شود . هاني همراه هسته اي از فعالان چون مهدي نيشابوري ، علي كرمي دونا ، رسول آذرسا
بود . هاني بعدها ظاهرا به مجاهدين پيوست ،
و سپس ظاهرا تواب گرديد و اكنون اطلاعي از او نيست. نيشابوري و كرمي دونا
و آذرسا نيز سرنوشت آنها را با خود برد.
هسته ديگر از محمد مجدآبادي رضا رفيعي ، مهدي بيطرفان ، و برخي ديگر تشكيل
شده بود .
مهدي بي طرفان در چند عمليات
انقلابي همراه نيروهاي مسلمان از جمله ترور " پل گريم " شركت داشت ، اما
بعدها مهدي بي طرفان و محمد مجدآبادي نيز سرنوشت ناخوشايندي يافتند.
هسته اصلي جريان چپ در دانشگاه
اهواز ،محسن صابري فومني ( برادر گل آقاي معروف ) كه به او دايي محسن مي گفتند ، محمد
سروش ، عباس سعيداوي ، و ... بودند كه هسته
اوليه "اتحاديه كمونيست هاي ايران" را پي افكندند.
هسته اوليه مجاهدين خلق در خوزستان
از. فرهاد الفت ، اسدالله غروي ، محمد هوشيار ، غلامرضا كشاورز ، محمود خادمي و...
و بعدها محمود صفدري معروف به محمد قزويني و عباس سميعي و ... تشكيل شده بود. سير حوادث
و عملكرد اين گروه ، با اتخاذ مشي مبارزه مسلحانه
،به رويايي اين گروه با مردم و نظام كشانده شد.
گروههاي ماركسيستي و مجاهدين
خلق ، در دانشگاه اهواز، از ٥٣-٥٤ به بعد و در قالب هسته هاي انقلابي فعال گرديدند.
دراين زمان نيروهاي مسلمان ِمبارز و انقلابي فعال بودند. رقابت در دانشگاه ذيل عنوان
" مذهبي ها " و " چپي ها " ( ماركسيست ها ) آغاز شده بود. مرزبندي
اصلي ، ابتدا ميان اين دو جريان مذهبي ها و غيرمذهبي ها بود.
رقابتي كمتر آشكار، آرام آرام
ميان مذهبي ها هم به جريان افتاد . ميان طرفدارن
خميني و شريعتي از يكسو و هوادران ِمجاهدين خلق از سوي ديگر . هرچه به انقلاب نزديكتر
مي شديم ، رقابت ديگري نمايان مي شد، رقابتي پنهاني ميان طرفداران شريعتي و طرفداران
امام خميني بوجود آمد . برخي مثل اسماعيل كروشاوي هردو را در كنار هم و با مشي مسلحانه مي پذيرفتند
و برخي خميني و مشي مسلحانه را ترجيح مي دادند و كمتر از شريعتي نام مي بردند و با
صراحتا قائل به تفكيك ميان نيروها بودند. شيخ هادي كرمي ، كاظم علم الهدي و يدالله
گلابكش بيشتر دراين سو بودند. تفاوت نگرش ها بعدها و در ادامه فعاليت هاي "گروه
موحدين " كه بنيان گذاران آن اسماعيل كروشاوي ، شيخ هادي كرمي و كاظم علم الهدي
وعادل اسدي نيا بودند بيشتر نمايان گشت.
موسوي جزايري به عنوان روحانيِ
مورد اعتماد انقلابيون،از هر دو جريان حمايت مي نمود،اما پس از انقلاب ، در حمايت و
تقويت جريان دوم گام برداشت، كه درادامه ذكر خواهد شد.
در اينجا بايد به چند نكته توجه
كرد
١-
فعالان سياسي وهسته هاي جوانان انقلابي در خوزستان دردهه
٥٠، تنها خوزستاني نبودند و فعالان غير خوزستاني در كنار خوزستاني ها نقش بسيار پررنگي
داشته اند كه معمولا كمتر ديده شده است.
٢-
جريانات مبارزِ غير مذهبي ،نقشي موثر در مبارزات داشته اند.
اگرچه با پر رنگ شدن فعاليت هاي توده هاي مردم و نيروهاي مذهبي نقش آنان ( ماركسيست
ها) به مراتب كمتر بوده است و جريان غالب در خوزستان بيشتر مذهبي ها بودند.
٣- دانشجويان دانشگاه اهواز در كنارِ دانشجويان دانشسراي راهنمايي اهوازنقشي محوري در تحولات پيش از انقلاب داشتند.