فرشاد قربانپور- نفت خبر:
داریوش شایگان از مهمترین روشنفکران عصر حاضر میگفت: «من مخالف کسانی هستم که معتقدند اگر نفت نداشتیم وضعمان بهتر بود؛ هیچ معلوم نیست، شاید بدتر میشدیم. اصلا پرسش اساسیتر این است که ما برای برخوردای از یک اقتصاد خوب چقدر حاضریم زحمت بکشیم؟ پاسخ من به چنین پرسشی این است که ما تنها به مقایسه خود با کشورهای پیشرفته میپردازیم اما حاضر نیستیم هزینهای را که آن ملتها برای پیشرفت خود پرداختند بپردازیم. ما اهل تلاش کردن نیستیم.»
شایگان این تحلیل را کوتاه مدتی پیش از درگذشتش در گفت وگو با من بیان کرد. او همچنین معتقد بود: «روزی روزگاری در جایی قرار داشتیم که برای نمونه با پاسپورت خودمان به هر کشور درست و حسابی جهان بدون ویزا میتوانستیم سفر کنیم. ما در حال پیشرفت بودیم اما هیچ متوجه این پیشرفت نبودیم، فکر میکردیم حقمان است. نمیفهمیدیم چرا همه جا ما را بدون ویزا راه میدهند. از خودمان نمیپرسیدم چرا پول ما در همه جا قابل تبدیل به ارزهای معتبر است». *** داریوش شایگان در سیزدهم بهمن سال ۱۳۱۳ متولد شد پدرش بازرگانی ایرانی و اهل تبریز اما مادرش سنی مذهب و از گرجستان روسیه بود. بدین ترتیب تبار پدری او به آذربایجان و از مادر به گرجستان میرسید. گفتنی است که اصلان آباشيدزه که پس از فروپاشی شوروی، رئيس جمهوري خودگردان آجارستان گرجستان شد پسرداییاش بود.
مادر و خاله شایگان به زبان گرجی و پدر او به زبان ترکی حرف میزد. دایه شایگان روس بوده و با او به زبان روسی حرف میزد. شایگان در مدرسه فرانسویزبان سنلوئی تهران، زبان فرانسوی آموخت و بعد از آن برای تحصیل به خارج از کشور رفت. ابتدا به ژنو رفت تا پزشکی بخواند. اما پس از یک ترم انصراف داد و به شناخت بیشتر علوم انسانی و هنر و ادبیات پرداخت. سرانجام با اخذ درجه دکترا در رشته هندشناسی در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت و به تحقیقات خود پیرامون ادیان بهویژه ادیان هندی ادامه داد.
همسرش فریده زندیه نام دارد و از او سه فرزند به نامهای محمدرحیم، رکسان و ترانه به یادگار ماندهاند.
داریوش شایگان همچنین خواهری به نام یگانه داشت که استاد فلسفه بود و در هفدهم خرداد ۱۳۸۶ درگذشت.
شایگان در سال ۱۳۹۵ نشان عالی دولت فرانسه را دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۰ نشان شوالیه را نیز دریافت کرده بود و بعدها نشان لژیون دونور را نیز دریافت کرد. وی در سال ۱۳۸۸ هم از دانشگاه «آرهوس» دانمارک جایزه گفتگوی فرهنگها و تمدنها را از آن خود کرد.
او ساعت ۴ عصر پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ دچار سکته مغزی شد و صبح پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷ در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان فیروزگر تهران در ۸۳ سالگی درگذشت.
او مدتی پیش از مرگ در مصاحبهای گفته بود: «فکر میکنم زندگی من پر و کامل بوده و من دیگر از دنیا طلب ندارم و هرچه را میخواستم گرفتهام، میدانم که خیلیها از زندگی و دنیا طلبکارند، از آن کینه دارند و دلخورند… این بیماری در روشنفکران زیاد است. اما من خوشبختانه به آن مبتلا نیستم.»
*** شایگان را عصر یک روز بارانی چند هفته پیش از درگذشتش در زمستان سال گذشته در خانهاش دیدم. خانهاش در خیابان رو به بالای ولنجک در منطقهای خوش آبوهوا و گرانقیمت؛ خانه ای سه طبقه و دوبلکس بود.
قرارمان برای ساعت چهار عصر بود. زنگ را فشردم و پس از دقایقی طولانی مهمترین روشنفکر ایران امروز در را به رویم گشود اما با چهره ای کمی خسته، کمی نگران و کمی بی حوصله. برخلاف همیشه لباسی نامرتب داشت و موهایش کمی به هم ریخته بود.
رسم تعارف را به جای آورد و به داخل رفتم. خیلی بیشتر از چند دقیقه نشستم تا آماده شود و بیاید. خانه شایگان پر بود از اشیاء. هر چیزی از هر جایی. در آن روز با خودم فکر کردم شاید بتوان آنجا را مهمترین خانه چندفرهنگی تهران نامید. از هر تمدن و هر کشوری چیزی در آنجا یافت میشد. برجسته ترینشان از ایران و هند و چین و فرانسه بود اما جز این هم میشد نشانههایی از آفریقا و آمریکای جنوبی، روسیه و ژاپن را در آنجا یافت. دور و تا دور اتاقها پر بود از عکس.
عکس پدر و مادرش، فرزندانش و….روی میز عسلی چند انار خشک شده داخل یک دیس قرار داشت. در این خانه پر از میز و صندلی و مبل، تابلوهای بسیاری روی دیوارها آویخته بودند که هر یک یادگاری از جایی بودند. روحی هندی، ایرانی، چینی و اروپایی در این خانه حکمفرما بود و این روح همچون هالهای جادویی لابهلایی مجسمههای رومی و آباژورها و چراغهای ناصرالدین شاهی و خیزرانهای درون گلدان شیشهای پر از آب چرخ میزد.
خانهاش به موزه پهلو میزد. دقایقی طول کشید تا خودش را برساند. آشکارا نشان میداد که خسته است. با یک سینی و دو استکان چای کمرباریک آمد و نشست. بلوزی آلبالویی پوشیده بود که گوشههای زیرپیراهنش از کنار یقه بلوز معلوم بود. بر خلاف همیشه شیک و آراسته نبود. خودمانی بودنمان به کنار، اما او همان شایگان همیشگی نبود. نشست و به سرعت چای را سرکشید و گفت بپرس.
ترجیح دادم خودش حرف بزند. از این رو از حال و روزش پرسیدم و اینکه در فکرش چه میچرخد. تصور کردم که عنان سخن را در دست خواهد گرفت و در واقع روشنفکربازی در خواهد آورد اما آهی کشید و گفت: «یادش به خیر. ما همیشه افسوس گذشته را خوردهایم. میدانید چرا؟ چون ما یادمان میرود که کجا هستیم.
ما هی خودمان را با آلمانی و انگلیسی و… مقایسه میکنیم. ما نه آلمانی هستیم و نه انگلیسی، ما ایرانی هستیم، ایرانی. ما وسط جایی بودیم که اطرافش پاکستان و شوروی و صدام و اعراب بودند.
چهل سال پیش این کشورهای جنوب خلیج فارس ببیشتر شبیه روستا بودند. اما این وسط چگونه کشوری بودیم؟». آه میکشید و به دور و برش نگاه میکرد. گویی که خیلی ناراحت است و از اینکه نتوانستیم کشوری پیشرو و پیشرفته باشیم ناراحت بود. دوباره ادامه داد و گفت: «مرکز گفتوگوی فرهنگها را تاسیس کردم. البته ما چند نفر بودیم. یک کنفرانس بینالمللی هم گذاشتیم که خیلی خیلی خوب بود. در دنیا خیلی سروصدا به پا کرد. از ژاپن تا آمریکا کسانی بودند که با ما همکاری میکردند. اما همه چیز به هم ریخت.
نمیدانم آن مرکز و آن ساختمان به کجا رسید. در همین بزرگراه کردستان بود. نزدیک ساختمانهای آ اس پ». پرسیدم به نظر شما فرهنگ مهمتر است یا اقتصاد؟ که گفت: «اقتصاد بدون فرهنگ به هیچ کاری نمی آید و فرهنگ بدون اقتصاد هم فقط به درد کل کل میخورد. ما فرهنگ داریم. مصر هم دارد. اما اقتصاد نداریم».
پرسیدم انگار نگران هستید. که گفت: «نه. من آیندهای ندارم که نگران باشم» گفتم از آینده ایران چه؟ برای آن هم نگران نیستید؟.
کمی مکث کرد و بعد گفت: «در کوتاه مدت نمیدانم آینده ایران چه خواهد شد. اما در بلند مدت اگر کره زمین بماند لابد ایران هم میماند».
گفتم چه ربطی به کره زمین دارد که پاسخ داد: «به نظر من بزرگترین چیزی که انسان را تهدید میکند بحران محیط زیست است. ما در حال نابودی زمین هستیم. ای کاش به این فکر کنیم و جلوی این روند را بگیریم».
**آقای دکتر ما هم که کشور نفت خیزی هستیم. نفت به محیط زیست آسیب میزند؟
بله درست است. اما زباله خطر بزرگتری برای محیط زیست است. امروزه آنچه که در حال تهدید کره زمین است مجموعه عواملی است که دست به دست هم دادهاند و سوخت فسیلی فقط یکی از این عوامل است. مضاف بر اینکه ما هنوز به چارهای قطعی برای نادیده گرفتن نفت نرسیدهایم اما نریختن زباله در طبیعت را که بلدیم.
ای کاش در این زمینه کودکان را در مدرسه آموزش میدادیم».
** شما از چه چیزی احساس خطر میکنید؟
گفتم. از نظر من بزرگترین خطر برای آینده بشر، بحران محیط زیست است، چرا؟ چون ما هیچ توجهی به این بحران نداریم. کسی هم به هشدارها توجه نمیکند. در واقع بهتر است بگویم کرم درخت در خود درخت است. انسان همه چیز را نابود کرد.
به نظر من هنوز امکانش هست که جلوی خیلی چیزها را گرفت.
**سیاست هم خطر هست؟
بله. بدون شک. برای نمونه ترامپ آدم متعادلی نیست.
**ترامپ خطری برای بشریت است؟
او برای همه چیز خطر است.
صحبت مان خیلی داشت سیاسی میشد. حال آنکه داریوش شایگان آدم چندان سیاسیای نبود. از این رو پرسشهای دیگری مطرح کردم. از او پرسیدم که آیا شما متوجه رویکردهای جدید دینی و ایدئولوژیک در جهان هستید؟ که پاسخ داد: «بله. هر روز دین جدیدی در جهان ایجاد میشود. حال آنکه به نظر من ادیان جدید التقاطی هستند. این روند هم با هیپیها شروع شد که در دهه ۶۰ میلادی قرن بیستم بود».
به آسیای شرقی رفتم و با اشاره به برمه پرسیدم آقای دکتر من در مورد ادیان جدید و رویکردهای جدید دینی کمی هم نظر داشتم به اتفاقی که در ایام اخیر در روهنگیای برمه رخ داد. به نظر شما چرا بوداییها چنین دست به کشتار مسلمانان زدند؟ که پاسخ داد: «اتفاقی که در روهنگیا افتاد را من اصلا نمیفهمم. خیلی عجیب است.
آیین بودا تنها طریقی است که هستی در آن نیست، یعنی نه مسئله خدا، نه آخرت و نه وجود در آن مطرح نیست بلکه تنها چیزی که در آن مطرح است، «سامسارا» است که در واقع همین جریان زندگی است. من نمیدانم این برمهایها چه میگویند و چه میکنند و آن خانم آنگ سان سوچی هم به وظیفه خودش در قبال این رویداد عمل نکرد». پرسیدم پس با این حساب شما هنوز به ادیان میاندیشید؟ که گفت: «بله. اگر به ادیان نگاه کنیم. متوجه میشویم که ادیان به ظاهر با هم خوب نیستند. در تاریخ ادیان همیشه بین خدایان جنگ بود.
اما اگر به متافیزیک ادیان نگاه کنیم میبینیم تشابهات عجیبی از لحاظ تفکرات عرفانی میان آنها وجود دارد. ببنید در نگاه عرفانی همه انسان شباهتی بین همگی ما است. اما اگر پایین بیاییم و به قانون برسیم آنجا جنگ پیش میآید وکسی دیگر کسی را نمیشناسد».
**به غرب هم فکر میکنید؟
هر اتفاقی در چهارصد پانصد سال اخیر اتفاق افتاده از غرب آمده است. در شرق هیچ اتفاقی نیفتاد. ببینید همین امپراتوری عظیم عثمانی که تا وین هم رفت و تا جنگ جهانی اول هم پابر جا ماند اما متوجه هیچ چیزی نبود. مثلا نه رنسانس و نه روشنگری و اتفاقهای دیگری را که در اروپا رخ میداد را ندیدند».
**آقای دکتر شما افسوس گذشته را میخورید؟
ایران چهل سال پیش داشت راهی را میرفت. در حال تبدیل شدن به قدرتی صنعتی بود. اما به هر دلیلی از آن گردونه خارج شد. هر چیزی عمری دارد. من نمیتوانم راجع به آینده ایران فکر کنم. یکی به میل است و یکی به فکر. اغلب چیزی که میل دارید به وقوع نمیپیوندد.
**شما روزها چه میکنید؟
من از خانه بیرون نمیآیم اما گاهی تلگرام را میبینم. با این حال من باید همیشه کاری انجام دهم . چون در خانه هستم و حوصلهام سر میرود. الان کتابی را دست گرفتم و قصد دارم در آن پاسخ به پرسشی بدهم. ببینید با برآمدن علم جدید تمام ساختارهای سنت شکسته شد.
اما آن ساختاریهای قدیم چه شدند؟ به کلی ناپدید نشدند. بلکه به ادبیات و رمان پناه بردند و در جایی زندگی مستقل خودشان را پی گرفتند. من در این کتاب به این موضوع میپردازم.
*** کتابهای داریوش شایگان عبارتند:
آسیا در برابر غرب ادیان و مکتبهای فلسفی هند در ۲ جلد تصوف و هندوئیسم افسون زدگی جدید، هویت چهل تکه و تفکر سیار زیر آسمانهای جهان، گفتگوی رامین جهانبگلو و شایگان بتهای ذهنی و خاطرههای ازلی سرزمین سرابها انقلاب دینی چیست؟ آمیزش افقها بینش اساطیری پنج اقلیم حضور در جستجوی فضاهای گمشده نگاه شکسته جنون هشیاری (ترجمه)، نوشته ایو بونفوا فانوس جادویی زمان ( آخرین کتاب شایگان بود که در دی ۹۶ رونمایی شد)