شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۲۱۲۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۷ - ۲۰:۴۰
‎چرا به اینجا می رسیم؟

شوشان - ارسلان شهنی :

 حادثه تروریستی 31 شهریور اهواز  اگرچه تلخ بود و دردناک ،اما برای چندمین بار زنگ هشدار وجود پتانسیل و ظرفیت حوادث ناگوارتری را به ما گوشزد کرده است شکل ماجرا تقریبا برای همه مشخص است، دشمنان این کشور با استفاده از ظرفیت موجود دست به خرابکاری در داخل کشور زده اند تا اینجا محلی از اختلاف در ماجرا نیست اما اختلاف از آنجا آغاز می شود که دلیل وجود یا عدم وجود بستر و ظرفیت داخلی برای سوء استفاده دشمنان مورد تحلیل قرار می گیرد؟ اگرچه ریشه مسائل پیچیده اجتماعی را نمی شود بطور مطلق به دلایل اندک فرو کاست و تحلیل کرد اما از آنجا که عمده تحلیل ها محرومیت در معنای اقتصادی و گاها تبعیض در دسترسی به منابع قدرت را مبنای این بهره برداری دانسته اند این نوشته موضوع را فارغ از امر بدیهی فوق و از دید دیگری یعنی از بستر فرهنگ و سیاست های اجرایی ملی نگاه می کند ازین منظر عوامل زیر بعنوان دلایل تشدید کننده گرایش های افراطی  قومی مطرح می گردند.

1) اگر بعد تاریخی هویت را دارای سه سطح ملی ، دینی و محلی( اعم از قومی مانند کرد و عرب و... یا جغرافیایی مانند کرمانی، اصفهانی و ...)بدانیم از ابتدای انقلاب اولین بعد این هویت یعنی هویت ملی و ملی گرایی مترادف با  سلطنت طلبی یا نژادگرایی آریایی تعریف شد. و در نتیجه ملیت و ملی گرایی بطور مستمر و فزاینده ای مورد سرکوب و تحقیر قرار گرفت. این تحقیر بعد ملی هویت از کتابهای درسی تا دانشگاهی و از تریبون ها و منبرها بطور مستمر و مداوم تبلیغ و ترویج شده است . در حالیکه  هویت ملی ایرانی نه بر پایه نژاد و خون و یا سلطنت بلکه بر پایه فرهنگ و تاریخ مشترک اقوام متکثر آن بنا شده است .

و در منابع دینی هم وطن دوستی مورد ستایش واقع شده و از آن بعنوان نشانه ایمان یاد شده است.در ادبیات رهبران کشور از زمان امام خمینی نیز علی رغم این فضای سنگین علیه ملی گرایی بارها سعی در جدایی این مفهوم از دو بحث سلطنت طلبی و نژادگرایی داشته اند . اما در مجموع این نگاه مخرب به ملی گرایی که عمدتا  ناشی از تلاش برای مرزبندی با تعریف هویت در عصر پهلوی بوده هنوز در ادبیات عمومی سیستم مستتر است. البته تلاش سلطنت طلبان و معدود روشنفکران نژادگرا نیز در مصادره مفهوم ملی گرایی و تقلیل و تثبیت آن مفهوم با جریان سیاسی خودشان هم بی تاثیر نبوده است. رد و اشکال بر مبانی نظری نژادگرایان و سلطنت طلبان چنان بدیهی است که نیازی به استدلال ندارد.

آنچه نیاز به استدلال دارد ذکر این نکته این است که هویت ملی انسجام بخش یک جامعه چند قومی است و لذا باز تعریف آن بر مبنای فرهنگ و تاریخ مشترک همه اقوام ایرانی و برجسته و قابل افتخار دانستن آن از ضروریات حکومت است . این موضوع چنان مهم است که بسیاری از عالمان توسعه سکوی پرتاب و منبع انرژی اجتماعی برای پیشبرد توسعه و پیشرفت کشورها و دولت –ملت های مدرن را شکل گیری این انسجام ملی می دانند .پس نکته اول آسیب دیدن بعد ملی هویت بدلیل پذیرش یک تعریف نادرست است.

از طرفی بعد دینی هویت بدلیل مترادف شدن ناخواسته عملکرد دولت ها در جمهوری اسلامی با نظام دینی و در نتیجه ارتباط دادن میان عملکرد اجرایی اقتصادی دولت و حکومت با سیستم تدین با توجه به نقش و جایگاه روحانیون هم عملا آسیبی به همان شدت دیده است .

وقتی از سه سطح هویت دو پایه اصلی آن در نتیجه نگرش کلان حکومت و نیز نحوه قضاوت افکار عمومی در مورد عملکرد اجرایی نظام آسیب دید طبیعی است رکن سوم که هویت قومی و محلی بود برجسته تر و عملا بصورت تنها بیرق بازمانده برای هویت طلبی گردید، بخصوص ورود مباحث نظری "پسا مدرنیسم" که تطابق زمانی با سیر اجتماعی جامعه ما نداشته و در مقام ممانعت از عوارض یکسان سازی فرهنگ عصر کالا و جهانی شدن توجه زیادی به حفظ و ترویج پاره فرهنگ ها داشته در مقام استدلال و نظر به کمک و تایید هویت های خرد و قومی رسید.

2) دو سیاست اجرایی  " مدیریت بومی " و "دانشجوی بومی" که نتیجه تلاش سیستم برای حل معضل مشارکت عمومی و نیز مهار مشکلات اجتماعی ناشی ازجوانی جمعیت در دهه های گذشته بودند نه فقط کمکی به حل معضلات توسعه  اجتماعی نکردند بلکه عملا مشکلات اضافه ای را بر اجتماع تحمیل نمودند تا حدی که شاید بتوان هردو سیاست را ضد توسعه و دست کم سیستم دانشجویی بومی را برخلاف اصول دراز مدت امنیت ملی دانست بدین شرح که در همه کشورهای چندقومی سعی می شود با تسهیل ارتباطات و روابط نوعی بهم آمیختگی یا به اصطلاح دیگ درهم جوش ایجاد کنند. استفاده از ظرفیت جوانی هرم جمعیت (که متاسفانه طلایی ترین دوران آن از بین رفت)جهت حضور جوانان دانشجو در دانشگاه های خارج از محیط زندگی آنها باعث آشنایی با سایر نقاط کشور و در نتیجه دیدن معضلات مشابه در همه مناطق ،پی بردن به عدم ارتباط  مشکلات  به قومیت و مح

 

یط خاص، ایجاد علاقه نسبت به محیط جدید ،آشنایی با دیدگاه ها و افرادی از سایر نقاط کشور ، امکان اشتغال و ازدواج در همان محیط ،سرجمع باعث ایجاد علاقه ،شناخت ، حضور و کاهش تعصبات قومی می شود در حالیکه با دادن رانت بومی به دانشجو و حضور او در میان قومیت خود در سن هویت یابی هویتی اجتماعی با توجه به حضور اقوام در نوارهای مرزی در کنار هم قومهای آنها در کشورهای همسایه که بطور طبیعی سیاست جذب از قومیت ها را پیش گرفته اند باعث تحریک از طریق قوم گرایان خارج از کشور و تاثیر از رسانه های آنها، ارتباط دادن مشکلات اقتصادی به قومیت خود و تشدید احساسات نژادگرایی و قومیتی و .... می گردد و درواقع سیاست دانشجوی بومی نه فقط امکان آمیختگی طبیعی جمعیت جوان را از بین برد  بلکه  شرایط جذب و پرورش جریانهای قومی را برای کشورهایی که دشمن یا رقبای منطقه ای ما هستند افزایش داد. از طرفی در سیاست مدیریت بومی (حداقل در حوزه ستادی استانداری و فرمانداران) درست است که مدیران بومی از مزیت شناخت مسائل و مشکلات بهره مند هستند اما گرفتاری در ساختارهای سنتی یا عشیره ای و روابط اجتماعی درهم تنیده، آنها را وارد معادلات این محیط نموده و ضمن اینکه بخش عمده ای از وقت و انرژی آنها را گرفته عملا باعث جابجایی اولویت ها و اغلب باعث عدم امکان  اجرای راهکار درست در حل مسائل عمومی و اجرایی می شود بعبارتی اداره امور نه بر اساس درست یا نادرست و فهم مسئله و راه حل بهینه بلکه براساس تنظیم روابط با گروههای ذی نفع و ذی نفوذ صورت می گیرد و تصمیم گیری مدیران تابع سیستم اجتماعی قومی می شود .

3) محدودیت احزاب و در نتیجه  عدم نفوذ چندان جریانهای سیاسی در استانهای قومی یا چند قومی باعث شده در رقابت بر سر منابع قدرت_ثروت  نوعی "قوم ابزاری" در میان نخبگان سیاسی شکل گیرد. نخبگان قومی بجای زحمت شکل دهی به ساختار سیاسی حزبی و تشکل های اندیشه محور و در نتیجه اجبار به پاسخگویی در قبال اعتماد مردم ،به اجبار یا اختیار  ترجیح داده اند از ساختار آماده قومی استفاده کنند. واضح است که درین حالت رقابت برای کسب رای مردم باعث تاکید بر تمایزات ،  برجسته نمایی مشکلات ،ترکیب واقعیت و تخیل در روایت تاریخ ،ارتباط دادن محرومیت های اقتصادی با قومیت و در مجموع ترویج ناخواسته حس  نارضایتی و هویت خواهی افراطی گشته و قومیت را از صورت یک فرصت برای کشور دور کرده و ظرفیت های تهدید را ایجاد می کنند.لذا بنظر می رسد توجه و حمایت از جریانات سیاسی حزبی و تشویق غیرمستقیم اما برنامه ریزی شده و مستمر فعالان قومی برای حضور در احزاب میتواند عاملی در کاهش فضای قومگرایی باشد. بدیهی است تا جای ممکن باید از جریانهای سیاسی غیر قومی حمایت نمود اما حتی افراد قومی که تمایل به تشکیل حزب یا NGO قومی داشته باشند بهتر از فعالیت بدون شناسنامه و بدون هزینه است چراکه حتی پیروزی قومی در جریان سیاسی شناسنامه دار بعدا آنها را وادار به پاسخگویی و در نتیجه دوری از شعار زدگی و آرمان خواهی خواهد نمود و شهروندان قومی هم با مشاهده عدم امکان موفقیت آنها ، گرایش آنها کم می شود .از طرفی  با توجه به اینکه فرهنگ ملی ایران مجموعه ای از فرهنگ های مناطق مختلف آن هست فضا دادن به قومیت بعنوان فرهنگ و افرادی که قومیت را ذیل مدخل ملیت و صرفا از بعد  فرهنگی اجتماعی نگاه می کنند بهانه و ظرفیت را برای تبلیغ محدودیت و برجسته و بزرگنمایی دوگانه ظالم و مظلوم از "قوم ابزار" ها میگیرد و هم فضای فرهنگی افراد را به سمت شناخت متقابل و گفتگوی اقوام می کشاند.

4) توجه به محیط کالبدی شهرهای قومی. در سیاست مدرن بجای رویکرد نادرست و ناممکن انتقال جمعیتی ،طراحی شهری را بر اساس صنفی- محله ای تنظیم می کنند .بعنوان مثال در اهواز قدیم محیط های شهرک نفت،زیتون کارگری، زیتون کارمندی که بر اساس دیدگاههای درست طراحی شده اند فاقد بافت قومی برجسته اما محیط های خودرو مانند ملاشیه ، منبع آب که فاقد طراحی شهری و فضاهای عمومی و سرانه های شهری و در نتیجه عدم امکان ارتباط آسان و درهم آمیزی جمعیت هستند، هویت قومی نیز در میان آنان برجستگی بسیار بیشتری دارد. این تجربه در تاریخ معاصر در شهرهای آبادان و مسجدسلیمان نیز قابل مشاهده است که ترکیب طراحی شهر بر اساس اصناف (محله های کارگری،کارمندی، بازاری و ...) در کنار باشگاه هایی در چندین رشته ورزشی و فرهنگی فعالیت داشتند باعث اختلاط و درهم آمیزی شهروندان و فاصله گیری آن از هویت سنتی و شکل گیری هویت صنفی محله ای شدند .  

5)ترجیح و اولویت دادن به منافع منطقه ای در قیاس با منافع ملی نیز عملا آموزش و ترویج رویکرد منطقه گرایی در تقابل با ملی گرایی توسط نخبگان ملی بوده است. نمونه بارز این موضوع مسئله انتقال آب خوزستان است که درست یا نادرست مردم خوزستان همواره در معرض این پرسش هستند _ درحالیکه هیچ کس نسبت به انتقال آب شرب اعتراض ندارد_در انتقال آب برای صنعت و کشاورزی حتی از منظر ملی و با دید اقتصادی محض با کدام منطق صنایع بزرگ آب بر که مطابق تمام قوانین اقتصادی باید کنار دریا (کاهش قیمت تمام شده و امکان صادرات) شکل گیرند در مرکز کشور و منطقه کویری گسترش یافته اند و نیز در حوزه کشاورزی وقتی تمام محاسبات بهره وری کشاورزی در خوزستان را با توجه به جنس خاک زیر دست منابع آب بودن را بالاتر و بهتر می داند با چه منطقی از سرشاخه های کارون با هزینه های گزاف برای این دو حوزه آب انتقال داده می شود؟ از نظر عامه مردم خوزستان این موضوع صرفا ترجیح منافع منطقه ای بر منافع ملی از جانب نخبگان بانفوذ منطقه فلات مرکزی کشور است و لذا وقتی نخبگان ملی منافع منطقه ای را بر منافع ملی ترجیح داده اند چطور می شود از مردم عادی انتظار داشت منافع ملی را بر منافع قومی یا منطقه ای ترجیح دهند؟ پس در اثر مشاهده این رفتارها  اولویت قرار دادن منافع منطقه ای الگو وحتی افتخار می شود و این بی اعتمادی به مدیران حکومتی باعث ایجاد  حالت های تند  منطقه گرایی وو در مناطق قومی باعث ترویج قوم گرایی افراطی می شود .

بطور کلی همانگونه که ابتدای مطلب گفته شد فارغ از مبحث بدیهی ضرورت توجه به توسعه مناطق محروم قومی ،مجموعه از سیاست های نوشته یا نانوشته دولتی نیز در ایجاد شرایط فعلی دخیل بوده اند که اصلاح آنها هزینه چندانی برای سیستم ندارد اما اگر مورد توجه و اصلاح قرار نگیرند کماکان شرایط تهدید را گسترده تر می کنند.

comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
انتشار یافته: ۱
comment
comment
نويد قائدي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۵۶ - ۱۳۹۷/۰۷/۲۱
comment
0
0
comment به کارگیری نیروهای ناکارامد و بی تجربه در اجرای سیاست های دولتی نقش بسزایی دارد
همان کسانی که سعی دارند با بزرگ نمایی و رابطه و مدرک سازی جایگاهها را اشغال نمایند
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار