با سدسازی، خسارت سیلها نه از بین رفته و نه کمتر شده، اما سدسازان به خطرهای موهومی اشاره میکنند که در نبود ممکن بود رخ دهد و با دامن زدن به این توهم، مسیر مدیریت آب را به انحراف کشاندهاند.
سیل بهار 1398 بحثی قدیمی را دوباره به میان کشیده است و عدهای از سدسازی و حتی ساختن سدهای جدید دفاع کرده و در مقابل مخالفان سدسازی نیز به مخالفت با آنها پرداختهاند. هر دو دیدگاه استدلالهای خود را دارند.
روزنامه اعتماد برای واکاوی بیشتر آثار و تبعات سیل 98 و بررسی نقش سدها یا شیوههای دیگر نگاهها و تحلیلهای مختصصان را منعکس خواهد کرد. این مطلب یکی از همین مطالب است و در روزهای آینده نیز دیدگاههای مختلف دیگری را به سمع و نظر شما خواهد رساند.
جلوگیری از رخداد سیل یا مهار سیلابها، یکی از «دلیل»هایی است که معمولا در توجیه سدسازی بیان میشود. در این نوشتار قصد تحلیل فنی سیلهای اخیر ایران را نداریم، هدف فقط این است که به اختصار، ماجرای قدیمی «مهار سیل با سدسازی» را واکاوی کنیم.
در حادثه سیلهای فروردین 98 ایران، در همان نخستین روزها، سخنانی مبنی بر اینکه سدها در جلوگیری از خسارتهای بیشتر موثر بودهاند یا اینکه باید باز هم سد بسازیم تا جلوی سیل را بگیریم، بیان شد.
اردکانیان وزیر نیرو یکی، دو روز پس از سیل مازندران و گلستان گفت: «درصورت نبود سد شهید رجایی ممکن بود دهها میلیون مترمکعب آب ناشی از سیلاب که در مخزن این سد آرام گرفته، در منطقه جاری شود و یک تراژدی غمبار انسانی را در آستانه سال نو برای استان مازندران ایجاد کند» (1).
ایشان حتی پا را فراتر از دیگرانی گذاشت که میگویند یکی از کارکردهای سد، مهار سیل است و در یکی از نشستهای ستاد مدیریت بحران ادعا کرد که «اصلیترین کاربرد سدها، کنترل سیلاب است!» وزیر همچنین گفته است که کنترل حجم مخازن سدهای استان گلستان از 25 اسفند (پیش از بروز سیل) آغاز شده بود، اما چون این سیلاب از نوع «با دوره بازگشت پنجاه ساله» بوده، مهار آن ممکن نبوده است (2).
از همین گفتار پیداست که دو موضوع ساخت سد و کاهش خطر سیل، لزوما همسو نیستند. وزیر کنونی نیرو مطابق گفتههای مدافعان و همکارانش (که پیوسته منتقدان سدسازی را به بیان سخنان غیرکارشناسی متهم میکنند) چهرهای علمی و برجسته در صنعت آب است؛ در این حال، جای پرسش است که چگونه یک شخصیت دانشگاهی در شرایطی که فقط یکی، دو روز از رخداد سیل گذشته و هیچ مطالعه علمی روی علتهای بروز آن انجام نشده، تشخیص میدهد که سیلاب از کجا روان شده و سد تجن و دیگر سدها تا چه حد در مهار سیل موثر بودهاند؟!
اینگونه سخنان «کارشناسان» صنعت آب ماست که مردان سیاسی کشور را ترغیب به سدسازیهای بیشتر میکند.
جهانگیری، معاون اول رییسجمهور در آخرین روزهای نوروز که چندین استان کشور را سیل برداشته بود و در خوزستان نیروهای امدادگر و مقامهای استانی مشغول تخلیه روستاها و چند شهر در حوضههای زیر سدها بودند و ابعاد فاجعه بیسابقه بود، اعلام کرد که اگر سدها نبودند، فاجعه رخ میداد و ما باید سدهای بیشتری بسازیم!
با سدسازی، خسارت سیلها نه از بین رفته و نه کمتر شده، اما سدسازان به خطرهای موهومی اشاره میکنند که در نبود این سازهها ممکن بود رخ دهد و با دامن زدن به این توهم، مسیر مدیریت آب و خاک کشور را به انحراف کشاندهاند.
در اینگونه سخنان، چند اشکال به چشم میخورد:
1- نخستین اشکال اینکه با این دیدگاه، سیل
به طور کلی پدیدهای مزاحم تلقی میشود که انسان باید به کمک فناوری آن را مهار کند. مخرب و مزاحم بودن سیل آنقدر تکرار شده که داستان در ذهن بسیاری از مردم به صورت پیشفرض ثبت شده است. واقعیت اما این است که طغیان رودخانهها و رخداد سیلهای طبیعی، بخشی از چرخه آب در طبیعت، بهویژه در سرزمینهای خشک مانند ایران است که در آن، بارشها با پراکندگی زمانی و شدت و ضعف بسیار رخ میدهند.
ساکنان ایرانزمین، از هزاران سال پیش سیل را میشناخته، با آن زیسته و از برکات آن مانند پرآب شدن آبخوانهای زیرزمینی و تالابها و همچنین از رسوبهای حاصلخیز آن بهره بردهاند. ایرانیان برای پرهیز از خطرهای سیل، فاصله خود را از بستر رودها و مسیلها حفظ میکردند.
برای مثال یادآور میشویم که در امتداد دره هراز، جاهایی وجود دارد که میتوان حفرههایی کنده شده در سینه کوه را دید. در گویش مازندرانی به این حفرهها که در گذشته محل سکونت انسان بوده (و حتی هنوز هم از آن استفادههایی -مثلا برای نگهداری دام- میشود) «کافر کلی» میگویند.
کافر کلیها همه جا در فاصله ارتفاعی چند صد متر از بستر رودخانه دیده میشوند؛ گو اینکه قطعا در گذر زمان، بستر رودخانه پایینتر رفته، اما مسلم است که از ابتدا هم با وجود آنکه دسترسی راحت به آب برای انسانها مهم بوده، اما این خانهها با فاصله بسیار زیاد از مسیر آب ساخته شدهاند.
به بیان دیگر، تجربه یا دانش مردم صدها سال پیش به آنان تفهیم کرده بود که آبِ مهربان، گاه میتواند بسیار خشمگین و خطرناک شود و باید فاصله خود را از آن رعایت کرد.
شگفتآور است که در چند دهه اخیر، با وجود افزایش چشمگیر شمار دانشآموختگان مهندسی سازه و آب و دیگر رشتهها، واقعیتهایی که بر دهها نسلِ پیش از این هم بدیهی بوده، نادیده گرفته شده است.
علت، میتواند اعتماد بیش از حد و غیرمنطقی به فناوری، افزایش آزمندی و میل به تصرف زمین، فساد اداری و از میان رفتن اقتدار قانون و... باشد که در اینجا موضوع بحث ما نیست.
2- مزاحم دانستن سیل، به این پندار هم میانجامد که «مسوولان» (مدیران دولتی) باید فکری برای جلوگیری از سیل یا بروز خطرات آن میکردند که نکردهاند.
به بیان دیگر، سخنان مدیران در این زمینه که سدها خطر و آسیب سیل را کاستهاند، بار مسوولیت آنان و توقع مردم را به شکلی غیرمنطقی افزایش میدهد، زیرا عدهای برای مثال میپرسند که چرا سدهای بیشتر نساختید؟! چرا سدهای موجود را خوب مدیریت نکردید؟! چرا سیلبندها کافی نبودند یا سرریز کردند؟! چرا کانالها و بستر رودخانهها را لایروبی نکردید؟! از آنجا که برآورده کردن این همه انتظارات در عمل ممکن نیست (و اصولا طرح بعضی از آنها نادرست است) اعتماد میان دولت و ملت کمتر میشود.
3- بخش بزرگی از سیلهای مخرب مانند آنچه در نوروز 98 در استان گلستان رخ داد، از یک دره یا رودخانه جاری نمیشود تا بتوان با زدن سد مانع آن شد.
این سیلها علاوه بر اینکه در امتداد رودخانه اصلی (و در مورد گرگانرود، از بالادست سد وشمگیر) به راه میافتند، از دهها و صدها دره و دهلیز و شیب فرعی و حتی از دشتها (و درمورد سیل آققلا، از پاییندست سد وشمگیر) هم به سوی منطقه پاییندست جاری میشوند.
از این گذشته، آبگرفتگی باغها و کشتزارها و شهرها (مانند مورد آققلا) فقط مربوط به سیلابی نیست که از بالادست روان میشود، بلکه تا حد زیادی نتیجه این هم هست که در پاییندست، مسیر رودخانه از حالت طبیعی خارج شده و پیچوخمهای طبیعی و تالابها که از سرعت سیلاب میکاستند، از میان رفته یا آسیبدیده و در شهرها بستر رودخانه تنگ یا سیمانی شده که درنتیجه توانایی زمین برای جذب سیلاب کم شده است.
4- اگر بارندگیها زیاد باشند، مخزن سدها پاسخگوی مهار سیلاب نیستند، چراکه معمولا سد برای یک میانگین آورد ساخته میشود نه برای بارشهای استثنایی یا سنگین.
بهعلاوه، در کشوری مانند ایران که فرسایش خاک بسیار زیاد (در حد بالاترین رکوردهای جهان) است و به همین علت چند سال پس از ساخته شدن یک سد، درصد قابلتوجهی از ظرفیت مخزن پر از رسوب میشود، هیچ سدی نمیتواند چنان ظرفیتی داشته باشد که سیلابهای با برگشت بیست، سی سال (یا حتی کمتر) را مهار کند.
درمورد سد وشمگیر یادآور میشود که این سد در اوایل اسفند 97 که هنوز بارندگیهای سنگین و استثنایی آغاز نشده بود، طبق اعلام خبرگزاری صدا و سیما سرریز کرده بود (3).
همچنین سدهای بوستان و گلستان در بالادست سد وشمگیر هم پیش از سیل آققلا سرریز کرده بودند. سد تجن که وزیر نیرو گفته جلوی خسارتهای بیشتر را گرفت، در 26 یا 27 اسفند (پیش از بارشهای بسیار سنگین نوروزی) پر شده بود و سیلاب پاییندستِ آن پارک ملل شهر ساری را به زیر آب برده و خسارتهای زیادی به بار آورده بود (4) که در روزهای بعد، خسارتها بیشتر هم شد. به این ترتیب، این سدها اصلا در زمان اوج بارشها ظرفیتی برای مهار سیل نداشتهاند.
5- سدها سازههای بسیار گرانقیمتی هستند،
به همین دلیل استفاده از آنها به عنوان سیلبند یا رسوبگیر اصلا توجیه اقتصادی ندارد، چراکه سیلهای طبیعی همیشه خواهند آمد و سدها عمر مفید کوتاهی دارند (5) و در درازمدت کارکرد خود را از دست میدهند. عامل ایجاد سیلهای غیرطبیعی و مخرب هم بیش از هر چیز، نابود شدن پوشش گیاهی و تخریب آبخیزها است که با وضع کنونی، مهار سیلاب با سد، به معنی پرداختن به معلول به جای رفع عامل و دور ریختن پول ملت است.
6- یکی از مهمترین انتقادهایی که به بحث مهار سیل با سد وارد است، این است که سدسازی سبب افزایش پیچیدگیهای زیستبومی مسیر رودخانه و معضلهای زندگی انسان در کنار رودخانه میشود.
در خور یادآوری است که برای استفاده از رودخانه باید رفتار آن را شناخت؛ اما ساخت سد، متغیرهای چندی را وارد سیستم (رژیم رودخانه) میکند که در نتیجه آن پیشبینی رفتار رودخانه و مدیریت بحران در شرایط سیل، بسی دشوارتر میشود.
چندتایی از این متغیرها، چنین هستند: تغییر عمق، سرعت و دمای آب در بالا و پایین سد، تغییر عمق و عرض بستر رودخانه در بالا و پایین سد، تغییر اکولوژی رودخانه، تغییر میزان نفوذ آب در بستر، بالا رفتن تقاضای آب به دلیل احساس فراوانی، تغییر کاربری زمین بهویژه در پاییندست سد و دگرگون شدن شیوههای سکونت.
اثر این متغیرهای پرشمار این است که پیشبینی رفتار رودخانه پیچیدهتر و امکان سازگاری با تغییرات آن، در مقایسه با دوره پیش از ساخت سد، سختتر میشود.
در ایران، مدیریت رودخانهها به وزارت نیرو سپرده شده که به صورت پیشفرض، وظیفه خود را «مهار» این زیستبومهای بالنده و رونده و خارج کردن آنها از وضع طبیعی میداند.
اما حفاظت از آبخیزها به وزارت کشاورزی سپرده شده که بیشتر به محافظت از «مراتع» (برای چرای دام) و زدن بندهای کوچک (گابیون و...) در درههای فرعی معتقد است. سرنوشت رودخانهها با وارد شدن به محیطهای شهری، به دست شهرداریها میافتد که به طور معمول تمایل به کانالیزه کردن رود و استفاده از هر مترمربع زمینهای شهر (و البته وارد ساختن پسابها به رودخانه) دارند.
این بازیگران چندگانه که شوربختانه هیچیک هم به رودخانه به عنوان یک اندامواره (ارگانیسم) زنده و یکپارچه نمینگرند، مجموعه سیستم و مدیریت آن را بس پیچیدهتر میکنند؛ این پیچیدگی را بیفزایید به پیچیدگی ناشی از ساخت سد و حدس بزنید که در یک شرایط بحرانی مانند بارندگیهای غیرعادی، چه به روز مردم، خانهها، باغها و کشتزارها و محیطزیست میآید! هرچه شمار سدها در امتداد یک رودخانه بیشتر باشد، متغیرهای موثر بر سیستم بیشتر و معضل پیچیدهتر میشود.
7- شکلگیری «هاله سازگاری» یکی دیگر از اشکالهایی است که در پی تصور مهار سیل با سد پیش میآید.
منظور از هاله سازگاری، وضعیت ندیدن خطر یا عادت کردن به شرایط بالقوه خطرناک است. برای مثال، زمینهای زیر سد، بهدلیل دسترسی به آب، در بازار مرغوبیت مییابد و ساختوساز یا کشت و کار در آنها افزایش مییابد و در نتیجه در شرایط بارندگیهای غیرعادی و رها شدن آب از سد، اثر تخریبی سیلاب چندین برابر میشود.
پاتریک مککالی توضیح میدهد: «سد ذخیرهای کمابیش همیشه رخداد سیل در پاییندست را به تاخیر میاندازد [اما] ممکن است اثر کمی بر سیلهای بزرگ با احتمال رخداد کم داشته باشد که همین ویژگی، سدهای کنترل سیلاب را برای مردمی که در پاییندست زندگی میکنند، به شیوه گمراهکنندهای خطرناک میکند.سد Wargamba در استرالیا برای نمونه، میانگین سالانه سیل را که هر دو تا سه سال اتفاق میافتاد، تا بیش از نیم کاهش داد، اما اندازه سیل پنجاه ساله را کمابیش هیچ تغییری نداد» (6).
باتوجه به اینکه آنچه «سیلهای صد ساله» یا پنجاه ساله و سی ساله خوانده میشد، به دلیل تغییرات اقلیمی در بازههای زمانی کوتاهتر رخ میدهند، میتوان گفت که خطرآفرینی سدها در صورت رخداد سیل بیشتر شده است. در سیلهای اخیر ایران، برای مثال در آققلا، دیدیم که ساختوساز در حوزه زیر سد وشمگیر در «پناه» امنیت کاذب سد، خرابیهای محلی و خسارتهای ملی را بسیار افزایش داد.
خلاصه مطلب اینکه نمونههای زیادی در سراسر جهان وجود دارد که نشان میدهد سدها مسبب سیل هستند، نه پیشگیری کننده آن و هرچه سدها بزرگتر باشند، خطرهای بزرگتری در خود دارند، اگرچه ممکن است این خطرها کمی دیر از راه برسند؛ «یکی از دلایل سدسازی مهار سیلها است، اما یکی از اسرار پنهانی سدها نیز ایجاد سیل است و این نتیجه مسوولیت چندگانه سدهاست. برای کنترل سیلاب دریاچهها باید خالی بمانند، در حالی که برای تولید برق یا آبیاری، دریاچه باید تا حد ممکن پر شود» (7).
سیل گلستان و سد وشمگیر
در مورد سیل استان گلستان در نوروز 98، تصویرهای ماهوارهای با قدرت تفکیک بالا از محدوده سیل در منطقه آققلا، گزاره کم شدن خطر سیل در پی سدسازی را رد میکند. در تصویرهای فوق که مربوط به تاریخ ۴ فروردین ماه ۱۳۹۸ است، میتوان نقش مخرب سد در تغییر رژیم جریان آب در حوضههای بالادست و پاییندست سد را تشخیص داد. در تصویر ماهوارهای مشخص است که در حوزه پاییندست سد وشمگیر، عرض رودخانه بسیار کم است.
باید توجه داشت وقتی آب در رودخانه بهصورت طبیعی جریان داشته باشد و مانعی در بالادست سبب توقف یا کم شدن جریان آب نگردد، خود این جریان طبیعی به عمیقتر شدن بستر و افزایش عرض رودخانه کمک میکند، ولی با سدسازی جلوی این جریان طبیعی گرفته میشود و جریان کمِ آب در حوضه پاییندست باعث میشود رسوبات ریزدانهای آن هم به سرعت تهنشین شود و دیگر کمکی به تعمیق بستر و افزایش عرض رودخانه نکند. این شرایط موجب میشود که رودخانه نتواند خودش را با شرایط طبیعی وفق دهد و در نتیجه در شرایط بحران و بارش زیاد و رها سازی آب از سد، حوضه پاییندست سد تحمل پذیرش این حجم از آب را ندارد و مدیریت مسیر هم در عمل ناممکن میشود. این اتفاقی است که در فروردین 98، علاوه بر گرگانرود، در حوضههای کرخه، دز و کارون هم رخ داده است. ریشه این معضلها، تغییر رژیم رودخانه است که به دلیل سدسازی در منطقه به وجود آمده است.
شاید با سادهانگاری مسائل، گفته شود که احداث سازههای بتنی مانند سدها و کانالهای انتقال آب و غیره، میتواند در مدیریت آب و کنترل سیل نقش سازنده داشته باشد، اما واقعیت این است که وجود این سازهها و دیگر دخالتهای بشری، پیچیدگیهای جغرافیایی در پاییندست سدها را بالا میبرد که نتیجه آن کم شدن امنیت و بالا رفتن خطر زندگی در این حوضهها است. یکی از مهمترین درسهایی که میتوان از سیل نوروز سال ۹۸ در ایران گرفت این است که دخالتهای بشری در زیستبومها، غالبا خسارتهای ناشی از سیل را افزایش میدهد و از این رو ضرورت دارد که بازنگری جدی و اساسی در تفکرات سازهای مدیریت آب صورت گیرد.
پینوشت
1) شمال نیوز، 4/1/1398
2) خبرگزاری ایلنا 4/1/1398
3) خبرگزاری صدا و سیمای گلستان، 4/12/1397
سد وشمگیر نه تنها جلوی جاری شدن سیل را نگرفت، بلکه سرریز بسیار زیاد آن در نخستین روزهای فروردین 98 موجب بروز خسارتهای وحشتناک شد؛ تارنمای الف، 2/1/1398
4) تارنمای الف، 27/12/1397
5) فرهاد ایمانشعار رییس گروه ایمنی و پایداری سدهای شرکت مدیریت منابع آب ایران یکبار گفته بود که عمر مفید سدها در جهان بین 50 تا 75 سال است، اما در ایران...هماینک (سال 96) که در حدود پنجاه سال از برنامههای سدسازی مدرن در کشور میگذرد، با چند مورد «سد پیر» هم مواجه هستیم (پایگاه اطلاعرسانی وزارت نیرو، 3/10/1396). او در همانجا همچنین گفته بود که سالانه در حدود سیصد میلیون مترمکعب رسوب در پشت سدهای ایران جمع میشود. این مقدار رسوب در مدت پنجاه سال، معادل نزدیک به سی درصد از ظرفیت کل امروز سدهای کشور- و نزدیک به نیمی از ظرفیت مفید امروز سدها- است! مورد سد دز بسیار قابل تامل است، چراکه مطابق گفته محمدرضا رضازاده مدیرعامل شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران، حجم رسوب در پشت آن به دریچه آبگیری نیروگاه نزدیک شده [و از دریچههای آبیاری بالا زده است]؛ خبرگزاری ایلنا، 18/1/1396. پیداست که سدها عمر بسیار کوتاهی دارند و حتی اگر فایدههایی داشته باشند، بهتر است که برای مدیریت آب به فکر راههای بادوامتر و ارزانتر باشیم.
6) مککالی، پاتریک. رودهای خاموش، ترجمه فاطمه ظفرنژاد، انتشارات دانشگاه تهران، 1386، ص 64
7) پی یرس، فرد. وقتی رودها میخشکند، ترجمه بهشید دلیلی، انتشارات گلشن، 1393، ص 147
در بخش 17 این کتاب، نمونههای زیادی از شکسته شدن سدها، باز کردن دریچه سدها و سرریز کردن سدها در کشورهای هند، چین، هندوراس، نیجریه و... آورده شده که هر کدام موجب بروز سیلهای مرگبار و پرخسارت شدهاند. در بخش 31 هم نمونههای بسیار از برنامههای مهندسی کردن رودخانهها در اروپا و امریکا آورده شده که شکست خورده و سبب بروز سیلهای بزرگ در فاصلههای زمانی کمتر (نسبت به زمانِ پیش از مهندسی کردن) شدهاند.
باز کردن دریچههای اضطراری سدهای بزرگ در زمان طغیان رودخانهها، به علت وارد ساختن آب پرفشار و ناگهانی به بستر پاییندست که بهطور معمول (به دلیل ساخت سد) آب کمی به خود میبیند، سبب افزایش خسارتها و تلفات میشود. برای نمونه، مورد سیل فروردین 95 را یادآوری میکنیم که رها کردن غیرعادی آب از سد دز سبب آبگرفتگی شهر دزفول و خسارتهای اقتصادی و زیستمحیطی سنگین شد. در همین سیلهای فروردین 98 هم باز کردن دریچههای اضطراری این سد و سدهای کارون، همچنین سرریز کردن سد مروک در شهرستان دورود، دویرج در شهرستان دهلران، سد سیمره در ایلام، و... سبب پیچیدهتر شدن مشکل سیلاب شد.
شکسته شدن سدهای کوچک بر اثر سیل، در ایران چندینبار رخ داده که از جمله میتوان به اینها اشاره کرد: شکسته شدن سیلبند گلابدره در سیل تجریش (مرداد 1366)، شکسته شدن سد دشت در استان گلستان (در سال 1381)، دو بار شکسته شدن سد کارون 4 (در جریان ساخت آن)، شکسته شدن سدهای ماشکید سراوان، راین، چنار منشاد یزد و مدوارات شهربابک (1391)، سد شوسف (1392)، سد روستای حسینآباد نیشابور (1393)، سد مارد در خرمشهر (آبان 97)، سیلبندهای شهر رُفیعه در شهرستان هویزه (بهمن 97) و سیلبندهای بامدژ، سادات جعاوله، بیت غایب و... در خوزستان (فروردین 98).
این موردها نشان میدهند که سدها معمولا در همان زمانی که طبق ادعاهای اولیه سازندگان باید سیلابهای ویرانگر را مهار کنند، کارایی خود را از دست میدهند یا خود به یک عامل خطرزا بدل میشوند؛ مدیران سدها هم در چنین موقعیتها دغدغه اصلیشان حفظ خود سدهاست و نه میتوانند و نه میخواهند که به فکر بستر پاییندست رودخانه و مردم و محیطزیست آنجا باشند. نکته دیگری که باتوجه به این موردها ثابت میشود، این است که سدها و سیلبندها به علت ایجاد «توهم امنیت»، مردم عادی و مسوولان را نسبت به خطرات سیل گمراه میکنند که درنتیجه، خسارت سیلهای بزرگ چندین برابر میشود.
نویسندگان: مهدی معتق، استاد دانشگاه لایبنیتز هانوفر و مرکز علوم تحقیقات زمین آلمان (GFZ) و عباس محمدی کنشگر محیطزیست، مدیر گروه دیدهبان کوهستان
منبع: روزنامه اعتماد، سه شنبه 20 فروردین 1398