چرا تیم همراه روحانی بجای بردن ایشان به عمق مردم دردمند و شنیدن مشکلاتشان، متوسل به جعل معنوی و بکار گرفتن بوقچی های اجاره ای و کاملاً معروف برای مردم شده اند؟
شوشان - علی عبدالخانی:
کلیپی از روحانی در مازندران منتشر شده که در آن رییس جمهور به بیان خاطره ای می پردازد؛
روحانی اینگونه تعریف می کند:
"رفته بودم یک روستا در مازندران، یک روستایی پیر که همه دام هایش را از دست داده بود دست من را گرفت و گفت: نمی گذارم بروی!. گفتم: چرا؟ گفت: خسارتهای من را بده و برو. گفتم: من که آمدم، اینهم استاندار، فرماندار و دارم می گویم که تامین کنند. گفت: نه، تو بروی دیگر به من نمی دهند. پس از این جمله خنده و قهقهه ی ممتد و طولانی رییس جمهور شروع می شود."
دوست جدیدم داریوش کیقبادی ذیلِ این خاطره و خنده ی روحانی اینچنین نوشته بود:
آقای رییس جمهور به درد هموطنم نخند!.
واقعاً از این نوع همدردی شما در حیرتم.
آقای رییس جمهور آیا از خود پرسیده ای که چرا آن پیرمرد به نمایندگان ارشد شما در استان یعنی استاندار و فرماندار اعتماد ندارند؟ و آیا اعتماد نداشتن به مقامات دولتی در یک استان خنده آور است یا نیاز به گریه دارد؟
کاش این دوست نکته سنج من در ادامه، به سناریوی بد طراحی شده ی ورزشگاه تختی و افتضاح موسوم به روحانی زلزله نیز اشاره می کرد و این استفهام را مطرح می کرد که: چرا تیم همراه روحانی بجای بردن ایشان به عمق مردم دردمند و شنیدن مشکلاتشان، متوسل به جعل معنوی و بکار گرفتن بوقچی های اجاره ای و کاملاً معروف برای مردم شده اند؟ همان بوق بدستانی که پیشتر، شویی مشابه شوی ورزشگاه تختی را برای استاندار خوزستان پیاده کرده بودند؟ آیا این صحنه سازیهای جعلی بیانگر قطع رابطه مسئولین ارشد با مفهوم توده و مردم نیست؟