شوشان - دکتر سپیده حکمت :
دلهره ی اگزیستانسیالیسم مکتب اگزیستانسیالیسم یکی از صورت های واکنشی ست که مردم فرانسه بصورت تراوشات ذهنی فردی چون ژان پل سارتر و سایرین علیه مظالم جنگ و رخدادها از خود بروز داده اند . اگزیستانسیالیسم مقاومتی در برابر جزم مذهبی و خشکی کشیشان دروغی و اعتراضی علیه امید و آرزو و خوش بینی واهی ست و عصیانی علیه مفاسد اجتماعی . اعتراض به یک مشت قوانین و قواعد اخلاق کلاسیک و بالاخره ناسزایی ست بر آنها که چشم امید به امور واهی دوخته اند و یک واکنش درونی در برابر کنش های فراوان و ضد و نقیض دنیای بیرون است.
"اگزیستانس"به معنای وجود است که با افزودن پسوند "ایسم"کلمه ی اگزیستانسیالیسم را ساخته است و به معنای طرفداری و تفوق و برتری وجود است . بعنوان مثال "سوسیالیسم"به عقیده و مکتبی اطلاق می شود که خیر و صلاح اجتماع را مقدم بر افراد می داند . بنابراین اگزیستانسیالیسم عبارت از مکتبی که در راه اثبات تفوق و برتری وجود گام بر می دارد. یعنی وجود مقدم بر ماهیت است و این یعنی : موجودی که پیش از تعریف به وسیله ی مفهومی وجود دارد و این موجود،"انسان "است
انسان اول متوجه وجود و حضور خود می شود سپس جهان را می شناسد و از خودش تعریفی ایجاد می کند . در فلسفه ی اگزیستانسیالیسم بشر خالی است و قرار است با توجه به زندگی ای که در پیش می گیرد و انتخاب می کند ،پر شود . اصل اول اگزیستانسیالیسم این است که بشر هیچ نیست مگر آنچه از خود می سازد و این امر یعنی درون گرایی . این اصل مخالفت های زیادی را بر انگیخت . این مخالفان معتقد بودند که انسان باید بیرون از خود با دیگران متحد باشد در حالیکه وجود انسان بنا به تعریف این مکتب در "خود"تنهاست .
مکتب اگزیستانسیالیسم به دو دسته تقسیم می شود :دسته ی اول اگزیستانس های مسیحی از جمله گابریل مارسل ،یاسپرس ،کیرکگور و دسته ی دوم اگزیستانس های غیر مذهبی از جمله هایدگر ،نیچه،سارتر ،دوبووار .
هر دو دسته معتقدند وجود مقدم بر ماهیت است . اغلب سورن کیرکگور را بنیان گذار مکتب اگزیستانسیالیسم می دانند . او می ترسید بعد از او فلسفه اش را مانند یک فلسفه ی پایان یافته به بخش ها ،فصل ها و قطعه هایی تقسیم کنند و بصورت یک سیستم فلسفی به دیگران ارائه دهند .درست مانند کاری که هایدگر بعدها انجام داد زیرا با حذف افکار مذهبی ،فلسفه ی او را بصورت غیر مذهبی در آورد .
کیرکگور در کتاب "ترس و لرز"مدام در اضطراب و دلهره است و تصمیم عدم ازدواج با دختری که دوست دارد را با تصمیم ابراهیم جهت قربانی کردن پسرش مقایسه می کند . او می گوید:خطای عظیم مکتب هگلی این پندار بود که می توان از ایمان فراتر رفت .در حقیقت نه تنها نمی توان از ابراهیم فراتر رفت بلکه حتا نمی توان به او رسید.باید ایمان را وصف کرد اما باید دانست که هر وصفی از ایمان نارساست. زیرا نخستین چیزی که از ایمان دانسته ایم این است که ایمان رابطه ای خصوصی با خداست .
ابراهیم هفتاد سال در انتظار پسرش زندگی کرد و سفر پر اضطرابش را به سوی مکانی که باید او را در آنجا قربانی می کرد سه روز به درازا کشید و کیرکگور در تمام زندگی ،در تماس با عهد شکسته و عشق ماندگارش ،ایمان و عشقش را آزمایش کرد .
کیرکگور از ایمان ابراهیم می گوید و اضطراب و هراسی که در ایمانش هست اما در همان حال که ابراهیم اضطراب را تجربه می کند ،شادی درک ناپذیری را هم احساس می کند و خدا پسرش را به او بر می گرداند ،همینطور عشق کیرکگور به او باز پس داده خواهد شد .
چند مسئله برای مکتب اگزیستانسیالیسم اساسی و مهم است .بحث اختیار و انتخاب ،مسوولیت و دلهره ،آزادی ،درون گرایی و اخلاقی که از پی عمل می آید؛ این مکتب فرد را مسوول اعمال خود می داند و برای انسان ،حق انتخاب قائل است و می گوید بشر در انتخاب خود آزاد است و این نهایت تعریف آزادی ست .
به عقیده ی سارتر فیلسوف بزرگ اگزیستانس ،انسانها اخلاق می آفرینند. انسانها با گزینش کاری که انجام می دهند آن کار را به دیگر افراد بشر توصیه می کنند .مثلن اگر کاری از نظر من خوب است انتظار دارم دیگر افراد هم همان کار خوب را انجام دهند و این یعنی آفریدن اخلاق.
سارتر می گوید :"من همیشه یک قدم جلوتر از خویشتن هستم و همان طور که پیش می روم خودم را می سازم."در نظر او آزادی در قلب همه ی تجربه های انسانی قرار دارد و آزادی است که انسان را از همه ی انواع موجودات دیگر متمایز می کند .
سایر کائنات و موجودات فقط در مکان واقع اند و در انتظارند که به پس یا پیش رانده شوند. به باور سارتر حتا حیوانات غالبن از غرایز و رفتارهایی پیروی می کنند که گونه ی آنها تعیین می کند ولی "من"بعنوان موجودی انسانی اصلن طبیعت از پیش تعیین شده ای ندارم .
"من "به واسطه ی آنچه که انتخاب می کنم تا انجام دهم طبیعت خود را می آفرینم و ممکن است جنبه هایی از فرهنگ و پیشینه ی شخصی ام بر من تاثیر بگذارد اما من همچنان در حال ساختن خویشم.
از نظر سارتر ما اثری هستیم که پیوسته در حال پیشرفتیم و دائم خود را از طریق کنش هایمان خلق می کنیم و این موضوع در وضعیت انسانی ما از بامداد آگاهی تا لحظه ای که مرگ آن را از بین می برد بسیار اساسی است.
سارتر می گوید :"هیچ یک از مراجع قدیمی نمی توانند تو را از مسوولیتی که آزادی بر شانه ی تو می گذارد ، خلاص کند.
شما با شروع از جایی که اکنون در آن هستید انتخاب می کنید و با انتخاب خود کسی که در آینده خواهید بود را برمی گزینید .
از نظر سارتر تصمیم گرفتن دائمی دلهره آور است و تشویش در پی دارد .
فرض کنید هیچ کس نیست که انسان بر آن تکیه کند ،هیچ قدرتی نیست که سرنوشت او را در دست گیرد و از او مراقبت کند به ناگاه خود را در تاریکی عظیمی گرفتار می یابد ،گویی که انسان وانهاده شده است
وانهادن همیشه دلهره به همراه می آورد .
این دلهره را تمام کسانی که مسوولیتی داشته اند می شناسند .
سارتر می گوید :"به گونه ای انتخاب خود را برگزینید که انگار از طرف تمام انسان ها،انتخاب می کنید و تمام بار مسوولیت نحوه ی رفتار انسان را بر عهده می گیرید."
در اگزیستانسیالیسم هیچ مسیر مشخصی وجود ندارد که انسان را به سعادت برساند او باید پیوسته مسیر خود را خلق کند و برای این آفرینش آزاد است .
مانند کسی که در بیابانی گرفتار شده و هیچ راهی نمی بیند بنابراین با هر قدم که به هر طرف بردارد خود یک راه را گشوده است
"بشر،محکوم به آزادی ست"بشر ، محکوم است زیرا خود را نیافریده و در عین حال آزاد است زیرا همین که پا به جهان گذاشت مسوول تمام کارهایی ست که انجام می دهد .
و اما ناامیدی که در این مکتب جلب نظر می کند ، بار معنایی منفی ندارد . زمانی که دکارت می گوید :به جای تسلط بر جهان باید بر خود مسلط شد ؛در واقع می خواهد بگوید عمل کنیم بی آنکه به امید متکی باشیم . یعنی فقط به آنچه وابسته به اراده ی ماست متکی باشیم و از امکان هایی که در حیطه ی عمل ما قرار ندارند قطع امید کنیم. زیرا هیچ هیچ قدرتی نمی تواند جهان و امکان های جهان را با اراده ی ما منطبق کند. یعنی بشر هیچ نیست مگر مجموعه ی اعمال و زندگانی خود .
اگزیستانسیالیسم به ما می گوید که هیچ چیز جز انتخاب آزاد خودمان ترمز ما را نمی کشد . اگر می خواهیم باقی بمانیم باید تصمیم بگیریم که زندگی کنیم. انسان تنها موجودی است که ویژگی خودبسندگی دارد .
فقط انسان دارای قدرت تحقق خود است .دارای قدرت این که در تمام فرایندهای شدن،سوژه ای خود تعیین گر باشد زیرا فقط او دارای درکی از بالقوه گی ها و دانشی از انگاره هاست .
به اگریستانسیالیسم انتقاد کرده اند که مکتب بدبینی است در حالیکه چنین نیست . این فلسفه را نمی توان فلسفه ای مبنی بر انزواطلبی دانست زیرا انسان را با مقیاس عمل می سنجد و تعریف می کند براستی فلسفه ای خوش بینانه است چرا که عقیده دارد سرنوشت بشر در دست خود اوست.
و اما در خصوص درون گرایی که به آن انتقاد شده است باید گفت درون گرایی اگزیستانسیالیستی خود را رویا روی دیگری قرار می دهد . وجود دیگری را همان اندازه مسلم و مطمئن می داند که وجود خود ما را .بنابراین هر فرد از طریق "می اندیشم"بطور مستقیم به وجود خود پی می برد در عین حال وجود همه ی افراد بشر را هم در می یابد و دیگران را به منزله ی شرط وجود می شناسد . سارتر در کتاب تهوع می گوید :"اندیشه ی من ،خود من است به همین سبب نمی توانم بازایستم من با آنچه که می اندیشم وجود دارم و نمی توانم خودم را از باز اندیشیدن باز دارم حتا در همین لحظه -چه وحشتناک است- اگر وجود دارم به این علت است که از وجود داشتن نفرت دارم . منم ،"منم"که خودم را از نیستی که خواهانش هستم بیرون می کشم .نفرت و بیزاری از وجودداشتن به فرو بردنم به درون وجود .اندیشه ها مانند سرگیجه ای در پشتم زاده می شوند ،احساسشان می کنم که پشت سرم زاده می شوند ...
اگر راه بدهم،می آیند و اینجا در جلو ،میان چشمهایم و من همچنان راه می دهم .اندیشه می روید و نشو و نما می کند و عظیم فرا می آید .به تمامی پرم می کند و وجودم را تجدید می کند."
در اینجا سارتر تمام ابعاد زندگی انسان را وجود و اندیشه ی خود او معرفی می کند .
سارتر با کیرکگور موافق بود که انتخاب کردن دائمی ،اضطرابی فراگیر به دنبال دارد .دلهره ای که مانند سرگیجه ای که در بالای پرتگاه دست می دهد نیست .سقوط از بلندی آنقدر دلهره آفرین نیست که انسان نتواند امیدوار باشد که بتواند از دست خود بگریزد .سر آدم گیج می رود آدم دلش می خواهد که دو دستی به چیزی بچسبد و خودش را محکم به جایی ببندد اما نمی تواند خود را در برابر مخاطراتی که آزاد بودن به همراه می آورد به آسانی محافظت کند .
کیرکگور نوشت :"اضطراب ،سرگیجه ی آزادی است"به نظر سارتر و کیرکگور زندگی انسان ها همگی در لبه ی این پرتگاه می گذرد .
کیرکگور علاج دلهره را ایمان به خدا می دانست.
نیچه و کیرکگور ،منادیان اگریستانسیالیسم مدرن بودند آن دو در ابراز حالتی از عصیان و نارضایتی پیشگام بودند و تعریف جدیدی از اگزیستانس همچون یک انتخاب ،کنش و ابراز وجود خلق کردند.
شخص دیگری که با خلق اثر عظیم خود تحول زیادی در مکتب اگزیستانسیالیسم ایجاد کرد سیمون دوبووار بود که با انتشار کتاب جنس دوم در سال هزار و نهصد و چهل و نه به تحلیل تجربه ی زنان و انتخاب هایشان در زندگی و بررسی تاریخ جوامع مردسالار پرداخت و زنان را تشویق کرد که سطح آگاهی خود را بالا برند و عادات پذیرفته شده را مورد نقد قرار دهند و زمام زندگی (اگزیستانس)خود را به دست بگیرند.
اگزیستانسیالیسم با تاکید بر آزادی و اصالت به معترضین و رادیکال ها تحرک بخشید و بسیاری از شعارهای آن زمان متاثر از مکتب اگزیستانس بود :
ممنوع کردن ،ممنوع/انسان موجودی عاقل نیست انسان یا آزاد است یا هیچ نیست و آنچه مهم است آینده است .
شخص باید به حرکت ادامه دهد و آنچه خواهد بود را بیافریند یعنی کنش در جهان و ایجاد تغییری در آن
اکنون به جمع بندی مکتب اگزیستانسیالیسم رسیده ایم
اگزیستانسیالیست ها هستی انسان را از هستی موجودات دیگر متفاوت می بینند . موجودات دیگر همان اند که هستند. اما من بعنوان یک انسان محصول انتخاب های خود در هر لحظه می باشم.من آزاد هستم در نتیجه من مسوول همه ی کارهای خود هستم. حقیقتی که سرگیجه آور است .
اضطراب از ذات هستی انسان جدایی ناپذیر است. از طرفی من تنها در چارچوب موقعیت ها آزاد هستم .موقعیت هایی که شامل عوامل زیست شناختی ،روان شناختی،فیزیکی ،تاریخی و متغیر های اجتماعی دنیایی است که من به درون آن افکنده شده ام.به رغم این محدودیت ها هیچ گاه به حد خود قانع نیستم و با شور و حرارت خود را در هرگونه پروژه ی شخصی درگیر می سازم .بدین ترتیب انسان ها دو پهلو هستند در عین حال که اسیر محدودیت ها می باشند پر از انگیزه و شوراند .
نتیجه گیری :
چنان که دیدیم اگزیستانسیالیسم مکتبی مرده و بدبینانه نیست و تلاش تمام اگزیستانسیالیست ها این بوده که سررشته ی زندگی انسان را به دست انسان دهند .در این نوشتار کوتاه مجال پرداختن به همه ی فیلسوفان اگزیستانس وجود ندارد. در مقالات بعدی به هر یک از متفکران و فیلسوفان اثرگذار این مکتب به تفصیل خواهیم پرداخت.
منابع :
تهوع اثر ژان پل سارتر ترجمه ی جلال الدین اعلم/
سوژه ،استیلا ،قدرت اثر پیتر میلر ترجمه ی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده/
اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر اثر ژان پل سارتر ترجمه ی مصطفی رحیمی/
در کافه ی اگزیستانس اثر سارابیکول ترجمه ی هوشمند دهقان/
اگزیستانسیالیسم اثر فولکیه ترجمه ی ایرنه پورباقر/
و ترس و لرز اثر کیرکگور . مترجم. عبدالکریم رشیدیان.
منبع : هفته نامه پیوند ایرانیان