امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - امید حلالی :
تماشای مینی سریال «چرنوبیل» می تواند برای مدیران و حکومت گران درس آموز باشد. نکته ای که اتفاقن مورد توجه مشاور رییس جمهور آقای آشنا قرار می گیرد و دیدن این سریال را توصیه می کند.
سریال چرنوبیل شرح حال ظهور و عواقب و رسیدگی به حادثه انفجار نیروگاه هسته ای چرنوبیل در اتحاد جماهیر شوروی قبل از فروپاشی ست.
مرور حادثه :
حادثه اتمی چرنوبیل حادثه هستهای مهیبی بود که در (26 آوریل ۱۹۸۶مطابق با ۶ اردیبهشت ۱۳۶۵) در نیروگاه چرنوبیل در اوکراین رخ داد. انفجار و آتشسوزی در رآکتور شماره ۴ نیروگاه باعث پخش مواد رادیواکتیو در بخش بزرگی از غرب شوروی و اروپا شد و خسارات انسانی و مادی و طبیعی بین نسلی فراوانی به بار آورد به طوری که در اثر این فاجعه قریب به ۵ میلیون نفر آسیب دیدند، حدود ۵ هزار مرکز مسکونی در روسیه سفید، اوکراین و فدراسیون روسیه با ذرات رادیو اکتیو آلوده شدند.
در اثر انفجار در رآکتور بلوک چهار تأسیسات اتمی چرنوبیل، مواد رادیواکتیو برای ساختن حدود صد بمب اتمی آزاد شدند.
در عملیات امحاء نیروگاه چرنوبیل ظرف 4 سال یک منطقه انزوا در محدوده ۳۰ کیلومتری اطراف نیروگاه چرنوبیل تعیین شد و ساکنین شهرهای پریپیات و چرنوبیل، و روستاهای درونِ منطقه انزوای سی کیلومتری - حدود صد هزار نفر - را به خارج این محدوده انتقال داد. همچنین از پانصد هزار نفری که با حادثه چرنوبیل مبارزه کردند، بیست هزار نفر مردهاند و دویست هزار نفر هم رسماً از کار افتاده اعلام شدهاند. کسانی هم که زنده ماندند، از بیماریها و سرطانهای مربوط به تشعشعات اتمی رنج میبرند و افزایش آمار نرخ سرطان اوکراین هم گواه بر شرایط وخیم تشعشات رادیواکتیو است که همچنان ادامه دارد.
با وجود گذشت سالها از این حادثه، هنوز آثاری از مواد رادیواکتیو و جهشهای ژنتیکی در مردم منطقه مشاهده میشود. در این میان میتوان به ناقص شدن نوزادان در دو دهه اخیر، از قبیل بیدست و پا متولد شدن اشاره کرد. مقیاس این فاجعه بسیار بیشتر از آن بود که مقامات دولتی آن را اعلام میکردند.
قرائت رسمی حادثه مغایر با واقیت ها :
برخورد مقامات اتحاد شوروی سابق در آن زمان، ممنوعیت انتشار اخبار و جلوگیری از عدم درز آن برای حفظ وجهه امپراتوری شوراها مقابل جهان در مقیاسی بیرونی و تکیه بر عباراتی کلی مانند : «همه چیز در کنترل است» برای حلقه های پیرامونی بود که لاجرم از ماجرا با خبر می شدند.
پنهان کردن اطلاعات مربوط به حادثه از دیگر شگردهایی بود که شوروی ها یا سایر نظام های سیاسی در برخورد با ماجراهایی از این قبیل بکار بسته یا بکار می بندند.
همچنین عوامل اصلی فاجعه انجام آزمایش بدون فراهم بودن شرایط، سطح ناکافی ایمنی در رآکتور و اشتباهات پرسنل اعلام شد.
مروری بر سریال چرنوبیل که سویه ای مستند نگارانه دارد البته می تواند در قرایتی دیگر بخشی از پازل جنگ تبلیغاتی غرب علیه دول و کشورهای متخاصم تعبیر و تفسیر گردد و عین واقعیت نباشد اما در روایت به تصویر کشیده شده در سریال فارغ از صحت و سقم آن حتا از منظر سیر تبلیغاتی یا آسیب پذیری اردوگاه رقیب توسط رقیب بالفطره دیگر در چند عامل مهم به تصویر کشیده و ارزیابی می شود :
1) رقابت درونی ارکان محلی حزب کمونیست محلی برای نشان دادن کارایی خود از طریق شکستن رکورد تولید و گرفتن مدارج ترقی اداری و در نتیجه رفتن به مسکو هر چند هزینه ای گزاف از قبیل انجام تست ها در شرایط عدم آمادگی باشد.
2) نبود مکانیسم های کنترلی و نظارتی و استانداردهای لازم در مقیاس جهانی در عین فرسودگی تاسیسات
3) وابستگی شدید نظام تصمیم گیری از منطقه به مرکز که عملاً قدرت تصمیم سازی عقلایی را سلب کرده و افتادن کارها با واسطه در دست کادرهای تبلیغاتی و سیاسی وابسته به حزب به جای نقش آفرینی دانشمندان و کارشناسان و ... می شد.
4) هزینه دادن اجتماع چه در بخش خسارت های مادی و چه در بحث جانفشانی های امدادی به جای افراد و اشخاص جاه طلبی که تصمیمات مضر و غیر واقعی آنها باعث ایجاد وضعیت وخیم همگانی گردید که چه بسا ممکن است تاثیر آن از محدوده یک ایالت یا یک کشور نیز فراتر رود.
5) با فراخوانی یک دانشمند اتمی توسط شورای وزیران و ورود دانشمندی دیگر به شکل خودخوانده و داوطلب و کنار زدن انقیادهای دولتی و کنترلی تحلیل ماجرا شکلی دقیق و واقع بینانه به خود می گیرد و با گسیل افراد داوطلب آتش نشان، غواص و معدن کار و نیروهای نظامی و امدادی و ... و حمایت یک عضو ارشد دولت چشم اندازی کلان و گام به گام از مهار نسبی بحران در آن مقطع به دست می آید. نقش نیروهای امدادی تا انجا برجسته می شود که در ناکارامدی و از کار افتادن «ربات های ماه نورد» که نشانه اوج پیشرفت تکنولوژیک است باز هم لاجرم کار شاق رفع آلایندگی های اتمی که خطر مرگ را در پی دارد به داوطلبان انسانی سپرده می شود و این کار را با موفقیت انجام می دهند.
6) در دو دادگاه برگزار شده برای توضیح و رسیدگی به ماجرا که اولی در ژنو و در مقر آژانس انرژی اتمی برگزار می شود دانشمند مسئول مهار بحران برای حفاظت از آبروی کشور شوراها گزارش دروغ می گوید که توجیهی میهن پرستانه دارد و در این راستا با نظامیان و اعضای حزب حاکم علیرغم همه اختلاف نظرها و تنش های کلانی حین ماجرا هم راستا می گردد لیکن در جلسه دادگاه داخلی / ملی بنا به مشورت و مصلحت ملی رفتار پر هزینه دیگری در پیش گرفته و گزارشی واقعی به حضار که بخشی از آنان دانشمندان هستند ارائه می دهد چرا که باید از تکرار فاجعه به دلیل غیر ایمنی بودن 16 نیروگاه مشابه هسته ای در شوروی جلوگیری شود چرا که مقامات علیرغم وعده های اولیه قبل از برگزاری دادگاه ژنو، با گذشت مدتی از اطفا چرنوبیل تعهدات خود را برای ایمن سازی از یاد برده بودند.
اما بعد ؛
قطعاً نگارنده را سر آن نیست که 5 قسمت یک سریال را خلاصه نویسی کند که هم سریال موجود است برای دیدن و هم گزارش ها درباره فاجعه چرنوبیل با گذشت سال ها جهت استفاده علاقمندان و محققان وجود دارد لیکن دقیق شدن در فاجعه ها و حوادث مشقت بار و پرهزینه بشری و ملی و منطقه ای می تواند هر کدام حاوی درس هایی باشد تا ضمن شناخت هر یک از آنان حداقل آنکه با مرورشان درس آموخته و از تکرارشان جلوگیری نماییم.
فاجعه سیل بهار 98 و ضرورت شناخت عوامل موثر در آن
حوادث سیل ویرانگر خوزستان و اراضی پایین دست سدهای بزرگ کرخه و دز و کارون در زمستان 97 و بهار 98 از این دست وقایع است که می توان یک خط سیر کلی از فاجعه و عوامل دخیل در آن را تشخیص داد و به رشته تحریر درآورد که به نظر می رسد این دست اشتباهات و خطاها و گزارش ها در اکثر فجایع و صرفنظر از محل و زمان وقوع مشابه اند. اگر بخواهیم با این فاجعه بزرگ صرفا برخورد خبری نکرده و جدا از فاز «سیل زدگی» و «سوژه زدگی» که در اثر بمباران خبری و تصویری سره و ناسره حول رویداد به وقوع می پیوندد به آسیب شناسی موضوع بپردازیم می توان به مراحل زیر در تشخیص و مدیریت این فاجعه به شکل مجزا اشاره کرد :
1) عادت و باور مدیران حوزه هواشناسی به دو دهه خشکسالی و دادن مشاوره های غلط به مدیران حوزه آب کشور که نتیجه آن تنظیم خروجی سدها در ایام تابستان بر اساس پیش بینی غلط زمستانی کم باران بنا به رویه سال های قبل بوده و اولویت قائل شدن برای ذخیره آب شرب و نگه داشتن سدهای بالادست دشت خوزستان خاصه سدهای کرخه و دز به شکل نیمه پر به قیمت ندادن مجوز کشت تابستانه به کشاورزان و جامعه محلی که مهم ترین تراکنش اقتصادی آنان کشت و زرع است.
این تقابل منافع ملی و محلی که در حفظ آب بالادست و رهاسازی آب با اولویت تامین برق خوزستان و کشور انجام می شد در اعتراض کشاورزان خشمگین و تجمع و حمله آنان به سازمان آب و برق خوزستان در تابستان 97 پس از عدم صدور مجوز کشت خود را نشان داد که صد البته این تضاد منافع و خواسته ها جدی گرفته نشد.
2) مدیریت طولانی و اقتدار گرا (نه مقتدر!) حاکم بر سازمان آب و برق خوزستان که در افکار عمومی و فعالان صنعت از فرط استمرار از مدیر آن تعبیر به «امپراطور» می شد که ظاهراً مصونینی آهنین و روابطی سطح بالا و ثروت و قدرتی آن چنانی دارد و اتفاقاَ به فاصله کوتاهی پس از بحران یکی از تصمیم سازان دخیل ارتقاء درجه یافته و به مشاورت وزیری دیگر نایل آید. چنین رویه هایی همچنین باعث گردید تا :
اول : تشکل های هوشمند و منتقد صنفی مردمی کارشناسی درباره سیاست های آبی خاکی در خوزستان شکل نگیرد یا بخاطر انگیزه های تعامل با قدرت رسمی اندک اندک جذب سازمان اصلی دولتی شده و جزوی غیر رسمی و زیرمجموعه و وابسته به آن قلمداد شوند.
پدیده تشکل های حیات خلوتی و برای خالی نبودن عریضه که حرف هایی جدی و منتقدانه رو در روی نهاد رسمی نداشته و بعضاً هم گارد گرفتن های آنان به هدف امتیاز گیری شخصی – گروهی از نهاد متمول رسمی صورت می گیرد خود جای بحث و تامل است.
دوم : استمرار قدرت و مسئولیت در دست یک طیف باعث گردیده که سایر گرایش ها و دیدگاه ها پس از سنجش توان خود در تغییر شرایط موجود و ناکامی های متعدد نهایتاً یا شرافتمندانه و خسته از این رویه کنار کشیده یا آنکه با «تکنیک هم رنگ جماعت شدن» خود را از درافتادن به قدرت فائقه و مسلط در امان داشته و اگر بتوانند نیز قصد قربتی بنمایند.
سوم : نبود صدای منتقد نسبت به سیاست ها و رویه های مسلط سازمانی در حوزه آب و خاک که از فرط استمرار حلقه های مدیریتی و سازمانی پیش و پس خود را نیز با خود همراه ساخته است باعث می گردد که مدیران این نهادها نه به عنوان انسان هایی با ضریب خطا در تصمیم گیری ها بلکه به عنوان عقل کل هایی در نظر گرفته شوند که در مواقع عادی یک پای تشخیص و تصمیم اند و در مواقع بحران نیز مشاور بوده و اجازه شنیدن صداهای منتقد یا نزدیک شدن آنها به حلقه های بالا و تصمیم ساز قدرت را ندهند! این طیف همواره در صف اول تصمیم و تشخیص و مشاوره و جلسات اداری و نشست های تخصصی در تهران و هیات های استقبال کنندگان از مقامات رسمی و طراز اول هستند و حضورشان فی نفسه آسیب زا و بحران آفرین است. آنان خود در به وقوع پیوستن بحران متهم ردیف اول اند و هم در هنگامه تصمیم گیری برای حل بحران در هسته مرکزی و محوری قرار دارند که این نوع مدیریت فساد آور رانتی، ابزاری و کند خود باعث انسداد شریان های عقلانیت و خردورزی حداقل برای روز مبادا و در دوره طلایی چاره اندیشی می شوند.
چهارم : تکیه بر نوع و نحوه مدیریت سدهای بالادست از آن جهت است که در مقطع کوتاهی بارندگی سیل آسا صورت گرفت و بیشترین خسارات به پایین دست بخاطر نحوه سازماندهی سدها در میان مدت بود به گونه ای که سدهای پر و از تراز و مرحله ریسک گذشته در کل عمر خدمتی خود آمادگی جمع آوری و ذخیره سیلاب را نداشتند و به این علت در مقاطع پس از بارندگی که بیشترین خسارت ها به اراضی کشاورزی و روستاهای خوزستان وارد شد در واقع مسبب آن باز کردن خروجی سدها با دبی و حجمی به مراتب بالاتر از حد ظرفیت بستر رودخانه ها برای عبور آب از مجراهای خود بود که باعث شد در دوره ای حدود 1000 ساله و برای بار نخست دو رودخانه کرخه و دز با هم تلاقی پیدا کنند که حاصل آن ویرانی هزاران هکتار اراضی کشاورزی و از دست رفتن محصولات و دام ها و خسارت سنگین به منازل شهری و روستایی حاشیه رودخانه ها شد که برخی خسارات تا کنون نیز ادامه دارد.
3) استفاده استحصالی صرف از زیرساخت هایی طبیعی یا انسان ساز مانند بستر رودخانه ها یا سدها و نیروگاه ها و ... بدون توانمندسازی های بهره ورانه و ارتقا ضریب های کیفی و استانداردها قطعاً در میان مدت نیز فاجعه آفرین خواهد بود. گرفتن لای و رسوب پشت دریچه سدهایی به طول عمر چند دهه ای، اذعان به هزینه های گزاف لایروبی مخازن پشت سد، لایروبی نکردن بستر رودخانه ها و بالا آمدن مداوم کف آنان که نتیجه آن توان کمتر رودخانه برای انتقال حجمی از آب و آوردهای بارشی و در نتیجه سر ریز آب به اطراف بستر در موقع آوردهای سنگین و سیلابی شدن حوضه آبریز است و در یک کلام عدم بهره وری صحیح از زیرساخت ها و به روز کردن آنان مطابق استانداردهای روز می تواند فاجعه آفرین باشد. امری که در پایش زیرساخت های کشور و خوزستان به عنوان استانی با صنایع مادر به شدت مشهود است و همین مقوله «عدم لایروبی» به عنوان یک اشکال در گزارش ها و تذکرهای اولیه مسئولان کشور نیز به عنوان یکی از عوامل اصلی و به شکل تکیه کلامی مشترک مشاهده می شود.
4) مشترک بودن عوامل مدیریتی دخیل در شکل گیری حادثه و بحران با عوامل رسیدگی کننده به آن خلاف اصل بنیادین عدالت و خرد ورزی ست و باعث سلب اعتماد افکار عمومی، جامعه و نخبگان ناظر می گردد.
5) قرائت رسانه های رسمی و پیرامون و همراه قدرت در این حوادث می تواند بسیار ویرانگر باشد چون با نشان دادن پس زمینه حاد و سپس تمرکز بر یک یا چند شخصیت محوری از آنان «قهرمان سازی» کرده و همزمان به تقلیل حادثه و اغوای مخاطبان با هدف غایی برجسته سازی بت مورد نظر می پردازند. این نوع رسانه های اغواگر به جای نشان دادن شرایط و حجم خسارت و بحران معمولاً میل دارند که کارفرمای خود را از طرفی مبرا از تقصیرات و در عین حال کاردان و پای کار و دارای خصایص ماورایی و متافیزیکی و عرفانی نشان داده گویا این دست «مدیران بت واره» انگیزه ها و نیازهای جسمی و انسانی نداشته و مثلاً به جای نقد تصمیمات آنان به خصایصی همچون بیدار ماندن متمادی و نخوابیدن چند روزه، ملاقات اعضای خانواده با مدیر در محل کار به جای منزل، ظاهر الصلاح بودن یا پایبند بودن به شعائر و ... حتا تا مرحله تمرکز ریز تر و جزء تر بر نوع لباس و پوشش و آرایش سر و صورت و لوازم همراه دارای بار معنایی مانند تسبیح، چفیه، پالتو، چکمه که هر کدام علاوه بر وجه ابزاری برای فرد نشانگر وجوه پایبندی و التزام های بالاتری ست، تماس های مداوم تلفنی در جمعیت به نحوی که القا کننده پیگیری آنان نسبت به موضوع از سطوح بالاتر یا عملیاتی را بنماید، تلاش برای تاییدیه گرفتن از زبان مقامات بالاتر نسبت به حسن انجام مسئولیت کارفرمای رسانه ای، انعکاس عکس ها و گزارش های تصویری برای اینکه مدیر ماورایی حتماً در کنار مسئول ارشدتر قرار داده شود و ... آگراندیسمان کردن و بزرگ نمایی چنین مدیران و کارفرمایانی که «سندرم دیده شدن» دارند در حالی ست که جای خالی کارشناسان مستقل و غیر دخیل در رخ دادن بحران به بهای تمرکز بیش از حد بر چند چهره که اصرار بر به رخ کشیدن حضور عملیاتی و میدانی و در جمع مردم دارند باعث می گردد در چنین شرایطی افکار خلاق نمود ظهور و بروز نداشته و «بحران» به جای اینکه زایشگر و کاشف نیروهای زبده و توانمند واقعی میدانی باشد همچنان به واسطه تقلیل معنا و واقعیت به «عکس های سلفی» خاصه مسئولان «عقیم و نازا» باقی بماند.
6) در بررسی بحران و توسط رسانه های اغواگر کارپرداز قدرت، معمولاً نیروهای ستادی و تصمیم گیر و مقصرین و متهمین دخیل در ماجرا را در کنار رشادت های نیروهای امدادی، مردمی و نظامی نشان می دهند که با از جان گذشتگی سعی می نمایند تا بر کمبود امکانات فائق آیند. در حالی که جا دارد رشادت نیروهای امدادی که با انگیزه های خالص مذهبی و جهادی و میهن پرستانه و نوع دوستانه پای کار می آیند در جای خود و مدیران اداری و نیروهای ستادی و کارشناسان رسمی نیز در جای خود به تصویر کشیده شده و ساحت آنان به یکدیگر گره نخورد. چرا که سوء مدیریت کارشناسان رسمی که بحران را رقم زده در نهایت امدادگران با جانفشانی جبران می کنند و کنار هم قرار دادن این تصاویر عامدانه و به جهت تطهیر مقصران جا خوش کرده در صف مردم صورت می گیرد.
7) شناسایی دقیق و سرمشق گرفتن از بحران ضامن عقلانیت و مایه اطمینان خاطر جامعه است که هر چند ممکن است با تلخی ها و عدم اتفاق نظرهایی همراه باشد اما تبدیل به سرمایه ای مدیریتی و اجتماعی می گردد که جمع بندی و رسیدگی حقوقی و فنی به حادثه و عوامل دخیل در آن جدای از تنبیه و ترفیع افراد، کارساز است و ضروری ست در رسیدگی و اطفای بحران ها بتوان «کارنامه» ای ارائه کرد که بی طرفانه و علمی و اعتماد آفرین و با رعایت جوانب و سطوح باشد تا مدیریت بحران کشور به جای «پرونده های باز» دارای «کارنامه های متقن» سیر حوادث و رویدادها و نحوه رسیدگی باشد تا کارگزاران و عوامل بدانند فارغ از فضا سازی ها قضاوت دقیقی بر اعمال آنها صورت خواهد پذیرفت.
8) بیرون از سطوح مدیریتی دخیل در بحران ها واقعیت آن است که نمود وقایع در جامعه و در میان مردم می گذرد. این جامعه و مردم هستند که از وقوع یک فاجعه خسارت می بینند. آنان ذی نفعان اصلی و تاریخی ماجرا یا هزینه دهندگان آن هستند. بنابراین لازم است هر نوع هزینه های مادی آنان در کوتاه مدت از طریق بلاعوض و وام و یارانه و ... بدون تبصره و قید و شرط بر اساس برآوردها جبران شده و هزینه های معنوی و انسانی آنان از طریق بازتوانی و توانمند سازی اجتماعی جبران گردد تا بتوان آنان را به طرازی در محدوده پیش از بحران رسانید. این حداقل کاری ست که می توان برای جبران خسارات و بدست آوردن دل آسیب دیدگان بکار گرفت تا موجب رضایت مندی گردد و جامعه به شکل آسیب خورده و بلاتکلیف رها نگردد.
جمع بندی :
شناخت دقیق و درس آموختن از بحران ها و خسارت های بزرگ بشری بجای افسوس خوردن یا نادیده گرفتن یا لاپوشانی و برخوردهای شعاری و احساسی و حتا تدریس آنان در دانشگاه ها و رشته ها و واحدهای مرتبط می تواند مفید بوده و از تکرار حوادث دارای ابعاد بزرگ جلوگیری نماید. سیل بهار 98 خاصه در جلگه خوزستان که منتهای اراضی فلات ایران در تلاقی با تالاب ها و دریاست فقط یک حلقه تا بروز فاجعه ای تمام عیار فاصله داشت که آن هم شکست هر یک از سدهای بالادست بود ورنه تمامی پازل های بحران موجود و به عینه قابل رویت بوده و هستند. راستی می شود حدس زد که در صورت کامل شدن فاجعه آیا باز هم برخی مقربان به جای پاسخ گفتن به چرایی و تحلیل وقوع حادثه همچنان سعی در تطهیر مدیران و کارفرمایان اداری خود داشتند؟
نیز لازم است دادگاه های رسیدگی ملی بدون چشم پوشی به بررسی نقش مقصران این رخداد فارغ از جایگاه های آنان به عنوان مطالبه و مصلحتی ملی بپردازند.