شوشان - امید حلالی :
رمان جزیره نوشته دکتر روبر مرل نویسنده فرانسوی و به ترجمه فرهاد غبرایی، اقتباسی ست از واقعه اي تاريخي در پايان قرن هجدهم که بر آن اساس تني چند از شورشيان كشتي بونتي از تاهيتي گريختند چون نيروي دريايي انگليس مي توانست هر آن به آساني آن ها را بيابد. آنها در دل اقيانوس آرام جزيره اي كوچك و گمنام را كشف كردند و به خاطر وضعيت ساحل صعب العبورش نام پيت كرن ( تل سنگي) را بر آن نهادند. اين جزيره خاك حاصلخيزي داشت و این امید می رفت که ۹ دریانورد شورشی انگلیسی که با خود ۱۲ زن و ۶ مرد بومي تاهيتي را نیز با خود برده بودند بتوانند تا سال ها در آن به خرمی زندگی کنند اگر ...
اگر می توانستند بیرون از خودبینی ها و نخوت و با رفتاری عادلانه پس از استقرار در جزیره دور افتاده در تبیین مقولاتی مانند : "قدرت و سلسله مراتب اجتماعی، زن و زمین" به درستی عمل کرده و بنیان جامعه جدید را به درستی بنا نهند ...
جزیره در مقیاسی کوچک در واقع نمادی از جوامع بزرگ است که درگیر تضاد منافع شده و به سمت تصادم و انهدام پیش می رود و در این بین سخن و ایده مصلحان ناشنیده و انکار شده باقی می ماند. جامعه ای که خسارتش را همگان می پردازند و خشک و ترش با هم می سوزند.
در "رمان جزیره" پس از استقرار دو گروه دریانوردان بریتانیایی و بومیان تاهیتیایی در جزیره غیر مسکونی در اقیانوس که تا پیش از آن اثری در نقشه های جغرافیایی نبوده است بلافاصله دو گروه به سمت تعیین روش و سیاست گزاری ها از طریق ارزش های اجتماعی خود می رود. ملاحان گروه بریتانیایی سریعا تشکیل شورا می دهند و ناخدا و ستوان دو عضو ارشد گروه خود را از پیشوندها خلع کرده و آنان را بدون سمت های شان و همانند یک عضو عادی خطاب می کنند و تدابیرشان را حواله به تصمیمات شورایی می دهند و نقشه دهکده محل استقرار خود را به شکل خانه های مجزای باغچه دار ترسیم می کنند و میدان مرکزی و بازار و خیابان بندی ایجاد می کنند اما بومیان همراه گروه ترجیح می دهند که به جای شورا از رئیس گروه که یکی از افراد ذکور ارشد است پیروی کرده و بجای خانه مستقل و به مراتب کوچک همگی در یک کلبه بزرگ و به شکل اشتراکی مستقر می شوند.
با توجه به تعداد نابرابر و کمتر زنان گروه در مقابل مردان، بر اساس تصمیم شورای بریتانیایی ها به هر مرد یک زن می رسد اما به بومیان ۳ زن به ازای ۶ مرد می دهند. بریتانیایی ها زنان خود را از میان گروه در شورا انتخاب می کنند به شرط نداشتن مخالف و در صورت داشتن مخالف با بدست آوردن رای اکثریت و ۳ زن باقی مانده گروه را به کلبه ۶ مرد بومی هم قبیله شان می فرستند.
بریتانیایی ها در مقدس جلوه دادن شیوه عقل ابزاری خود یعنی تصمیم گیری شورایی چنان افراط می ورزند که یکی از افراد گروه در جلسه تقسیم زن ها به مخالفت با شخصیت صلح طلب و مقدس مآب و نافی خشونت و خونریزی در تصاحب و تملک زنی برمی خیزد که قبلا توسط ناخدا و بر اساس مراسم کاتولیک ها روی عرشه کشتی با هم پیمان زناشویی بسته اند! این شخصیت صلح طلب که نماد و سایه ای از رافت عیسی مسیح (ع) در آن جمع است تنها همزه وصل دو جمع نامتجانس بوده که زبان بومیان را می داند و تلاش برای مفاهمه جامعه نوبنیاد جزیره دارد.
از طرفی بومیان به شدت سنتی نیز تابو های خود را دارند. دانسته ها و رسوم و اعتقادات و تابوهایی که آنها را جزیره مسقط الراس به جزیره جدید آورده اند، مثل تابو بودن رئیس قبیله و هر آنکس که به آن دست می ساید، به حرکت درآوردن پرنده صلح جهت انعقاد پیمان و جلوگیری از جنگ و تخاصم، مراسم آیینی در درگذشت یا تولد، ترسیدن از ارواح شریر و نرفتن به غار و ... که البته تعدادی از افراد غیر پایبند و سنت شکن بومی نیز در مراحلی که سعی در عبور از تابوهای خود و معتقدات دارند با پیش کشیدن و توجیه اینکه تابوها مربوط به جزیره قیلی اند و نه این جزیره به نوعی ساختار شکنی و هنجار گریزی دست می زنند.
هر دو جامعه که اولی خط مدرن خود و دومی سیر سنتی خود را پی می گیرند موفق به برآیندگیری و ایجاد تعادل میان باورها نمی گردند و جالب اینکه هر دو گروه برای تصاحب (قدرت، زن و زمین) این امکان را فراهم می کنند تا از عقل جمعی با حربه چریدن رای اکثریت بر اقلیت و دادن رای ممتنع و ... در گروه بریتانیایی ها و در گروه دوم با تخطی از سنت ها و تابوها، سو استفاده کرده و زمینه بی ثباتی را فراهم کنند.
گروه دوم یعنی بومیان که روی دریا حکم خدمه گروه بریتانیایی را دارند با آموزش تیراندازی با تفنگ و سپس مورد ظلم قرار گرفتن در جزیره در تقسیم زن ها احساس تبعیض و ظلم می نمایند و این احساس در گام بعدی و در تقسیم اراضی قابل زراعت جزیره به اوج می رسد زیرا جناح اکثریت بریتانیایی های تمامیت خواه در شورا تصمیم بر آن می گیرند که اراضی را صرفا میان بریتانیایی ها تقسیم کرده و با این توجیه که بومیان زراعت نمی دانند سهم آنان را مزد گرفتن و محصول برداشتن در ازای کار کردن روی زمین بریتانیایی ها قرار می دهند که این تصمیم شورا باعث ایجاد جنگ و نزاع بین دو گروه می گردد. جنگی بدخیم و خشونت بار که در نهایت منجر به از بین رفتن یکی از زنان و همه مردان دو گروه غیر از دو نفر می گردد.
رمان جزیره در خلال فراز و نشیب روایت به نقد مکانیسم های اجتماعی فراوان و مهم و گسترده ای دست می زند از جمله : توزیع قدرت، نقش زن و زمین و تلاش برای سهم داشتن تمتع مادی در تنازعات، سرنوشت و نتیجه برخورد فرهنگ ها بجای درک متقابل و هم افزایی، سیاه کاری اکثریت عددی در نظام شورایی و دموکراسی و بایکوت کردن خردورزی و مصلحت جویی با حربه همراه کردن افراد بی تشخیص و سست در برابر عقلا و مصلحان برای رسیدن به نصاب عددی و ... که همگی در جای خود قابل تامل و تدقیق اند.
حال و هوای جزیره در اواخر قرن ۱۸ میلادی در واقع یک جهان کوچک و خلاصه شده در بطن و درون همین جهان است که ایده و ادعای بنیاد نهادن جهانی جدید را دارد و تقریبا تمامی ابزار و لوازم و فرصت ها و انگیزه ها را نیز برای برپایی جامعه آرمانی (اتوپیا) در خود دارد و کنش ها و خواست های مهم بشری مانند عشق و جنگ و صلح و نیاز به امنیت و سرپناه و میل به نسل سازی و تفکر به آینده و حتا بر جای گذاشتن ارث برای فرزندان متولد شده و ... را مد نظر دارد.
جامعه جزیره توسط کسانی بنیان گزارده می شود که از دنیا بریده اند و در صورت بازگشت به موطن شان یا افتادن به دست نیروی دریایی ملکه به عنوان سرپیچی از حکم ناخدای کشتی جنگی و کشتن وی و شورش کردن حکم شان اعدام با طناب دار خواهد بود چرا که ناخدای روی کشتی خدایگان و جانشینی از خدا روی دریاست و برتافتن از فرمان وی بر اساس سنت های هزاران ساله جامعه دریانورد بریتانیا خاصه در دوره استعمار که بر مایه دریانوردی ست نوعی عصیان و کبیره غیر قابل گذشت است لذا مهاجران و فراریان اشتیاق شدیدی برای ایجاد جامعه ای جدید دارند اما میدان دادن به خودخواهی ها، سو استفاده از مفاهیم مدرن مانند رای شورایی برای تثبیت موقعیت خود و حذف رقبا ، عدم درک حضور دیگری و ... باعث ایجاد جامعه ای نامتوازن و وحشت آفرین و سرشار از تناقض و تضاد و کشمکش می گردد که منجر به ایجاد همه نوع جنایتی در حق آحاد می گردد و یک گام تا ریشه کنی کامل فاصله دارد جایی که صرفا یک فرد ذکور از بومیان به عنوان رئیس باقی می ماند که اسلحه و سلاح گرم در دست دارد و در دژ موضع گرفته و یک فرد صلح طلب از بریتانیایی ها که اعتقادی به جنگیدن و کشتن دیگری ندارد چرا که نمادی از اخلاق مسیحی ست و به حکم رئیس بومی جزیره و وساطت زن ها می بایست به همراه زن پا به ماهش جزیره را به سمت اقیانوس بی منتها ترک کند و در پچپچه زن های بلاتکلیف و نگران یکی می پرسد که وقتی آخرین مرد پریتانی از جزیره رفت اگر رئیس باقی مانده تانه/ شوهر به لفظ بومی بر اثر بیماری یا حادثه ای مرد پس تکلیف ۱۱ زن باقی مانده چه می شود؟ و ...
بخش پایانی رمان لیکن در نقد اجتماعی بسیار قابل تامل است زیرا دریانورد مصلح و متمدن به حکم رئیس قلچماق و مقتدر و جنگاور و زورگو باید جزیره را ترک کند و بنا به درخواست رئیس مقرر می شود که قبل از عزیمت کارایی قایق سنجیده شود (با این پیش زمینه و گمانه زنی توطئه آمیز توسط زنان منقسم بین دو مرد که ممکن است یکی از دو رقیب دیگری را حین گشت آبی اطراف جزیره از بین ببرند) لیکن دست بر قضا باد و توقان خشن جنوب غربی بی مقدمه بر قایق کوچک می وزد و جهت آن را ظرف ساعاتی عوض کرده و هر دو رقیب را تا آستانه مرگ یا جنون و گم کردن جزیره و سرگردانی ابدی در اقیانوس تا مردن از شدت گرسنگی یا غرق شدن می کشاند. دو رقیب از سر ناچاری به همکاری با یکدیگر جهت نجات جان خود می پردازند و ... که شاید بیانگر نوعی تربیت یا گزینش رفتار نه بر اثر خواست درونی و عقلی بلکه به دلیل بکار بست نوعی جبر طبیعی و محیطی باشد که در سوق دادن بشر به آینده همیشه نقشی اساسی داشته است و سایه اش بر سر نسل بشر و فرزندان آدم و حوا با همه رنگ ها و لسان ها و معتقدات و دوران ها گسترده بوده است.
رمان جزیره رمانی مهم است که هر چند وقایعش در اواخر قرن ۱۸ در جزیره ای کوچک می گذرد لیکن پیام های تراژیکش برای تمدن و تاریخ بشریت قابل تعمیم و بازخوانی در قرون آینده و جوامع بزرگ تر و دیگر است به نوعی که چنان آینه ای سرنوشت صلحا و اشرار و قوانین و اعتقادات و سنت ها و جنسیت ها و ... را نشان داده که در تلاطم روزگار و توفان وقایع پیروز نهایی علیرغم تفوق سپنج روزه زورگویی و شرارت و بدسگالی و ظلم و تبعیض و انکار دیگران به هیچ وجه نیروی تاریکی و اهریمنی نخواهد بود و فضیلت رواداری و مصلحت جویی و درک دیگری و مبارزه با ظلم و فساد را به تصویر می کشد. وقایع و سرنوشت و تجاربی که ممکن است مجذور و نمونه بسیاری از جوامع باشد.