جعفر گلابی گفت: اگر موقعيت خطير كنوني مورد شناخت همهجانبه صاحبان قدرت قرار گيرد، ميشود از تغييرهاي كوچك آغاز كرد، ميشود همدلي و اكرام واقعي مردم را به صورت جدي بيشتر و بيشتر كرد.
شوشان - جعفر گلابی:
با همه اقداماتي كه حاكميت و دولت انجام داده و ميدهند (كه البته بعضي از رفتارها و سخنها خود نمك بر زخم مردمند) پس از ناآراميهاي ناشي از سهميهبندي بنزين فضاي خاصي در كشور ايجاد شده است، مسلما اين ميزان از ناآرامي و اغتشاش و كيفيت تند و خشونتبار آن داراي عواقب متعدد فكري، رواني، سياسي، اجتماعي و اقتصادي خواهد بود و ميزان خشونتهاي بروز داده شده عواقب مورد اشاره را تعميق خواهد داد، حداقل در بخشهايي از جامعه نوعي از سردرگمي و نگراني ايجاد خواهد شد، حالتي كه انتظار گشايشها در زندگي روزمره ايرانيان را كمتر ميكند و در ادامه تا آسيبرساني به اميدها پيش ميرود. به نظر ميرسد مجموع اوضاع موجود پيچيدهتر و سختتر و نابسامانتر از آن است كه بتوان از كنار آن عبور كرد يا با پاسخهاي هميشگي امكان مديريت شرايط و درمان دردها وجود داشته باشد. در اين ميان شوربختانه چيزي بروز داده نشده كه حاكي از شناخت كامل و واقعي ساختار رسمي سياسي از شرايط موجود باشد. اين ساختار وضعيت كلي را بحراني و بغرنج ارزيابي نميكند و لذا چندان قائل به اقدام خاص و تغيير در برخي روشها نيست و نهايت اينكه برخي مسوولان دولتي مقصر قلمداد شوند و همچنان به شعارها تكيه و در مواردي از قوه قهريه استفاده شود. اما كثيري از صاحبنظران و سياستمداران در ادامه برداشتهاي ديرين خود از اوضاع جامعه و هشدارهاي مكرر كه دادهاند به شدت نگرانند و به نحو فزايندهاي براي كشور و جامعه احساس خطر ميكنند. اين احساس دلسوزانه و مسوولانه ناظر به شواهد متعدد و مختلف است. در كنار اختلاسهاي نجومي و رانتخواريهاي متعدد كه جان و تن مردم را ميلرزاند، روند سرمايهگذاريهاي داخلي و خارجي آسيب ديده است و تحريمهاي ستمكارانه به قوت خود باقي هستند.
روابط ايران با كشورهاي ديگر چندان سودرسان و موثر نيست و تورم و گراني كه نقطه كانوني تمركز همگاني است، مهار نشده است. اشتغال هم سامان مورد نياز را پيدا نكرده و اكنون افزايش قيمتها ناشي از سهميهبندي بنزين هم از راه رسيده است و بر مشكلات ميافزايد. در چنين شرايطي كه رويگرداني از سپهر سياسي افزايش پيدا ميكند، به نظر نميرسد كه اصولگرايان از ريزش هواداران جناحهاي ديگر چيزي را متوجه خود كنند و اصلاحطلبان هم رسما شرمنده مردمند و توان و امكان چنداني در سياست امور ندارند كه كاري انجام دهند و مستقلا مددي متوجه جامعه كنند. شايد خوشبيني اصولگرايان چندان هم كاذب نباشد و در نگراني اصلاحطلبان عنصر اغراق وجود داشته باشد، ولي هر چه هست در و ديوار شهر گواهي ميدهند كه ايران نيازمند تغيير در برخي سياستها و هواي تازه است و روشهاي پيشين بعيد است كه باز هم جواب دهند و متوليان را آرام و راحت به حال خود واگذارد و روزي دوباره به بهانهاي باز هم بلوا نشود. بر اين اساس تغييرهاي هوشمند و شجاعانه و مسوولانه درست آن چيزي است كه امكان دارد جهشي مثبت و همهجانبه در امور ايجاد كند و مردم را فوجفوج به دايره اميد و تحرك و سر زندگي بكشاند. انتخابات در پيش است، انتخاباتي كه با مقدمه برخي تغييرها حتما ميتواند عمق پيدا كند و مردم را به مشاركت بالا و اميدوارانه سوق دهد. اغلب آدمي با تصور داشتن زمان، علاج دردها را به تاخير مياندازد و ضرورت تغيير در روشهاي خويش را احساس نميكند. تاريخ گواه ميدهد كه هميشه آنچنان كه تصور ميرود، فرصتها باقي نميمانند و روزي كه زمان از دست برود موقع تصميم نيست. جامعه ما جامعه ناآگاهي نيست، معدل فهم و آگاهي و تعهد سياستمداران ما از متوسط جهاني پايينتر نيست، امكانات و موقعيت ممتاز كشور راههاي نو و خلاقانه و مبتكرانه را دور از دسترس قرار نداده است. اگر موقعيت خطير كنوني مورد شناخت همهجانبه صاحبان قدرت قرار گيرد، ميشود از تغييرهاي كوچك آغاز كرد، ميشود همدلي و اكرام واقعي مردم را به صورت جدي بيشتر و بيشتر كرد. مردم كشور خود را دوست دارند و هرگز به دخالت بيگانه يا آسيب زدن به آن رضايت نميدهند. با اعتماد به چنين مردمي امكان غلبه بر مشكلات و تغيير در بسياري از مناسبات گذشته وجود دارد، به نظر ميرسد در اين بزنگاه تاريخي احساس مسووليت و عبور از منيتها و تكيه بر خردجمعي واقعا كارساز است و پايههاي جامعه را مستحكم خواهد كرد و نگرانيها را كاهش خواهد داد.