شوشان - حسن بهنام:
دیروز در مراسم تشییع سردار قاسم سلیمانی دهها نفر کشته و مجروح شدند و بلافاصله امروز هواپیمایی سقوط میکند و جان دهها نفر دیگر از مردم ما را میگیرد و به کام مرگ میکشاند!!
و فردایش هنوز شمع فاجعههای قبلی روشن است، که دو فاجعه تلخ بعدی رخ میدهد؛ واژگونی اتوبوس و مرگ دهها هموطن دیگر و ریزش معدن در کرمان و جانباختن چند کارگر!
این همه آوار مرگ و عزا !
به گفته هوشنگ گلشیری، آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم!
چه خبر است!؟
این همه خبر مرگ!!
هنوز جوهر خبر غمانگیز قبلی خشک نشده، خبر تکاندهنده بعدی میآید!
ما را چه شده!؟
چه نفرینی پشت سرمان هست که شبح مرگ و غم لحظهای ما را رها نمیکند؟!
روحمان خسته شده از این که هر شبمان را با خبری تلخ صبح کنیم و بدنمان میلرزد از این که مبادا صبح شود و خبری بد در همان آغاز روز حالمان را بگیرد.
چرا چنین سرنوشت شومی دیگر ما را رها نمیکند، چرا حالمان بهتر که نمیشود بدتر هم میشود، چرا، واقعا چرا!؟
گویی به مرگ و سوگواری عادت کردهایم و نپرسیم چگونه میتوان خلاص شد؟
اما آیا ملتی که دائما برای سایر ملتها آرزوی مرگ میکند و حتی به خودشان هم رحم نمیکنند و شعار مرگ بر ... از دهان و ذهنش نمیافتد، چیزی جز مرگ و غم و غصه نصیبش میشود!؟
نه! ما سزاوار انتخاب میان مرگها نیستیم. ما نه ساکنان سرزمینِ نفرین شدهایم و نه قرار است به این نظم و نظام نفرت تن دهیم.
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
مرحوم دکتر مصدق، پدر استقلالخواهی ایران، در اوج ظلم و تعدی انگلیسیها یکه و تنها در برابر استعمار انگلیس ایستاد و از حقوق حقه ملت ایران جانانه دفاع کرد اما حتی یکبار شعار مرگ بر انگلیس نداد و پرچم این کشور زورگو را آتش نزد و حتی نسبت به رشد احساسات ضد انگلیسی هشدار داد. با افتخار حق ایرانیان را از دست انگلیسیها گرفت.
او به ما آموخت مبارزه با استعمار و صیانت از استقلال ایران الزاماً دشنام دادن به این کشور و آن کشور و مرگخواهی برای آنها نیست.
اما شوربختانه ما با خودمان هم خوب نیستیم چه رسد به سایر ملل!!
باید «مرگ و سوگ» استثنا باشد نه قاعده.
کفها کنار میروند و زندگی میماند؛ مبارزه و جنبشی هم اگر هست برای زندگی و به پای زندگی و صلح است.
سلام بر زندگی
و سلام بر صلح
خدایا تو خود حافظ ایران باش و به ما صبوری، فهم و شعور و درک بیشتر عطا فرما.
اما یادمان باشد آنکه باید بیاید و کاری بکند، «آگاهی و اراده» تکتک خودِ ما برای زندگی است نه مردی و زنی و قهرمانی از بیرون!
نباید منتظر کسی بمانیم.
باید تکتکمان تصمیم بگیریم و از یاد نبریم که «قطره چون واصل به دریا میشود دریا شود».
فاعتبروا یا اولیالابصار