کد خبر: ۱۱۲۸۵۱
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۸
محمدرضا چمن نژادیان

ملت هوشیارتر مثل همیشه (برای میهن) بود، شما مثل همیشه فشل ( برای خود) نباشید.

شوشان - محمدرضا چمن نژادیان / فعال فرهنگی و مدنی :
گفتا شیخ من آنچه گویی هستم/ آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
این بیت بخشی از یک رباعی معروف از خیام است.
این رباعی به انتقاد از ریاکاری و دوگانگی در رفتار انسان‌ها اشاره دارد. و به موقعیت اجتماعی خود، در برابر قضاوت دیگران می پردازد. و یادآوری می‌کند که ظاهرسازی و قضاوت دیگران بدون توجه به نقص‌های خود، امری نادرست است. 
حال با تمسک به این تمثیل و یک بیت پر معنا بناست. به دو گانه حکمرانی ها و دوگانه سازی های ویران کننده ی شهروندی حال روز ملت دلیر متمدن ایران در ۴۶ سال گذشته و امروزی با توجه به جنگ‌ ترکیبی کنونی بپردازیم. دو گانه هایی که اکثراً از طریق نهادهای قدرت و ثروت با سلایق سیاسی مذهبی افراطی و تفریطی پوپولیستی درون حکمرانی ساخته و پرداخته می شدند. اما هیچکدام مبنای دینی، ملی و مدنی نداشته اند. در اصل رویکردهای دو گانه ساز تحت عناوین مختلف از اوایل انقلاب اسلامی با نگاه ضرورت‌های مقطعی و نیاز به توده ها وجود داشته است. اما این دوگانه سازی ها درون وطنی از بُعد خود و غیر خودی اوج و در نهایت منتج به خالص سازی در دولت سیزدهم شد‌. دقیقاً جریان پروری دو گانه ساز درون حاکمیت علاوه بر اینکه نفی مطلق نیروهای وطن دوست خارج نشین را کلید زد، و عملی نمودند. عملاً مملکت را بر روی آنان قفل و پتانسیل‌های آنان را نه فرصت بلکه به تهدید مبدل نمودند. سپس در درون قلمرو حکمرانی ملی اقدامات خاص پروری  برخلاف شایسته سالاری شروع شد. زدن و زدودن نیروهای شایسته ی علمی دلسوز و منتقد دغدغه مند به بهانه های واهی دستورالعمل جریان خالص سازی قرار گرفت. نخبگان علمی و اندیشمندان متفکر با ورود افراد سفارشی حاکمیتی،  نومانکلاتور های غیر تخصصی و روحانیون غیر مرتبط از سیستم‌ طرد یا جلای وطن نمودند. این تهی انباری ناشایستگانی و نا کارآمدانه درون حاکمیت از نهادهای انتخابی قوا و گزینش مدیران پخمه بی صلاحیت با مشارکت زدایی حداکثری  مدنی آغاز شد‌. در نتیجه حکمرانی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حتی اقتصادی درون حاکمیت از نیروهای کارآمد و مدیریتهای شایسته سالار محروم گردیدند. ارکان حکمرانی و ساختاری را منادیان تفرقه افکن ملی مذهبی و شکاف های خالص ساز با دو رویکرد ویرانگر ناکارآمدی و فساد خارج از اراده ی ملت فلج و در دسترس بیگانگان قرار دادند. پخمه پروری رانتیر سیاسی، ناکارآمدان مذهبی و اقتصاد بیمار فساد زا عمومیت یافت. کارخانه ی فساد زای مدیریتی ، اقتصادی نیروهای ارزشی غیر پاسخگو و ضد عدالت اجتماعی گفتمان عمومی و کف جامعه شد. چنین فرآیند معیوبی جای مشارکت مدنی اکثریتی اثربخش،  پاسخگویی شفاف و توسعه ی متوازن را گرفت. و نزد ملت مأیوسانه به امری عادی غیر قابل علاج و لقلقه ی زبان عام و خاص گردید. توده ها و اقشار نابسامان جامعه به لحاظ مدنی تنها چاره را در همراهی انتخابات‌های رانتی پول و پلویی از پبش گزینش شده استصوابی می پنداشتند.   عقلا و متفکران بعضاً برای کم شدن تهدیدهای خارجی یا بهبود شرایط ملی خود را محکوم به شراکت در انتخابات پی دیدند. ریاکاران شیاد سیاسی و مذهبی توده های محروم را هم برای برخورداری از مواهب رانتی قدرت و ثروت  درون حاکمیت به خود جذب و وارد چرخه ی نامدنی کارخانه تولید فساد نمودند. رواج فساد بیچاره کننده ی درون  ساختارها منشاء ناکارآمدی، فشل شدن امید به اصلاح امور و لوث کننده ی شعارهای آرمانی مانند خداباوری، آخرت گرایی وعدالت گستری شدند. فرآیندهای حاکمیتی علناً بجای اعتلای کرامت انسانی،  توسعه ی متوازن و رفاه عمومی عادلانه به کارخانه ی نارضایت سازی ملت مبدل گشتند. چنین فرآیندهای معیوب و آلوده شده ی واگرا علاوه بر نسل باورمند انقلابی قدیم با ناامیدی  نسل‌های جدید زنگ خطر را سالهاست بدون اعتنا به مطالبات و حقوق شهروندی بصدا در آورده است. زیرا بانفوذ مطالعه شده ی مدرنیسم و عملکردهای واپسگرای مشابه قرون وسطایی  نابخردانه ی داخلی واگرایی دولت ملت عمق یافت. تا جایی که بیزاری از اصالتهای هویتی ملی، مذهبی و علمی با دفع و گریز از مرکز شدت یافت. بسترها برای جاسوسی و جاسوس پروری با پرداختن به پروژه ی دو گانه ساز و خالص سازی میان دولت ملت فراهم گردید. هر چه بیشتر ملت گوش به فرامین منجی و لبیک گو برای اصلاح امور و مصلحت نظام سیاسی می شدند. بالعکس  حاکمیت رانتیر سرمست ازمشارکت های حداقلی ، غیر تشکیلاتی و پوپولیستی رفتاری بر طبل خالص سازی وغیر مشارکت مدنی می کوبیدند. بدون اینکه توجهی به زهر کشنده ی شکافهای دولت ملت با غفلت از نفوذهای خزنده ی جاسوس پرور درون حاکمیت داشته باشند. تعمیق شکافهاو شعارهای ساختگی ضدیت با نفوذ برای طرد نیروهای منتقد معتقد درون حاکمیت عملاً انحراف از فلسفه ی وجودی انقلاب اسلامی ایرانیان را عملیاتی نمود.

در ظل امور فوق ساختار سازی های ساختگی گام به گام فراتر از قانون اساسی هم در غیاب مشارکت اکثریت مردم مغایر با جمهوریت و اسلامیت سرعت بخشیده شد. چنانچه هم اکنون شعار راهبردی میزان رای‌ ملت امام راحل تقریباً در اثر نابسامانی مدنی رنگ باخته و انتخابات در نزد افکار عمومی بیشتر به یک بازیچه ی رانت خوارانه و رانت خواهانه تبدیل شده است.  شعارهای حاکمیت دینی، علوی و ولایی نزد صاحب منصبان علناً به ریاکاری و لقلقه ی زبانی تنزل یافته و مزد ملت به ابزارهایی برای کسب قدرت و ثروت ازطریق مکانیرمهای زر، زور و تزویر معروف شده است. نصایح علمای دلسوز دینی پاک دست، روشنفکران متعهد دانشگاهی و عموم‌ ملت شریف خاصه کنشگران مطالبگر هم بلااثر هزینه بردار گردیدند. در طول تاریخ و انقلاب اسلامی به گواه تاریخ ۴۶ ساله ایرانیان شجاع استقامت خود را در برابر بیگانگان به اثبات رساندند. ودر  جنگ تحمیلی ۸ ساله، تحریم های فلج کننده و جنگ ترکیبی تحمیلی اخیر ایرانیان داخل و خارج تعلقات ملی خود را  به رخ جهانیان کشاندند. ایرانیان با تمام کم لطفی ها، اجحافات تبعیض الود و محرومیت از حقوق شهروندی مکرر پای ثابت در دفاع شرافتمندانه و همه جانبه از ایران اسلامی بوده اند. تاریخ فریادهای محسن پزشکپور و اشکهای میهن پرستانه ی او در رژیم منحوس پهلوی دوم را بخاطر از دست دادن بحرین هرگز فراموش نمی کند‌. فلذا برای یادآوری و عبرت گیری با توجه به سیر مراحل مشارکت همیشگی ملت شریف ایران در داخل و خارج مواردی تاریخی و تجربی فوق به رشته ی تحریر و تحلیل در آورده شد. تا به اختصار و مصداق آیه ی شریفه ی قرآنی: وذکر فان ذکری تنفع المومنین تذکری با اولویت به حاکمان سپس آحاد جامعه و نسل‌های نو باشد. حماسه آفرینی های ایرانیان  سراسر عالم با جانفشانی های فرزندان میهن دوست ایران اسلامی در ادوار تاریخی به ویژه عصر انقلاب اسلامی و دروان سخت جنگهای تحمیلی متذکر می شود. در مقابل حال که دگر بار  ملت بزرگوار ایران مانند همیشه با نثار جان ،مال و فرزندان پای کار میهن آمدند. امید دشمنان جنایت پیشه ، بدخواهان ضد تمامیت ارضی و مجریان سرنگونی نظام اسلامی را به یاس تبدیل کردند. و در این میدان آحاد زن و مرد ،دختر و پسر ایران اسلامی، شل حجابهای با غیرت داخلی و خارج نشین با شرف مرید رهبری ، محجبه های با صلابت داخلی ،  اپوزیسیون میهن پرست خارج نشین، اقوام دلیر ایرانی، موحدین فهیم، روسا و مراجع مذاهب اسلامی شیعه و سنی ، اندیشمندان علمی دانشگاهی داخلی و خارج نشین بلند نظری مانند مهاجرانی ، عبدالکریم سروش و... شجاعانه  شرافت ابدی و تاریخی را در نزد افکار عمومی ملل آزاده، مسلمین عالم و نسل های حال و آینده ایران به ثبت رساندند. جنگ جهانی تحمیلی ترکیبی صهیونی، آمریکایی و وطن فروشان را با وجود دل نگرانی ها در داخل و خارج با استقامت و افتخار آفرینی محکوم به آتش بس تحمیلی نمودند. انتظار است حاکمیت، متولیان حکمرانی و نهادهای انقلابی در قوای مختلف باعملکردهای متفاوت و دگرگونی مثل همیشه مصادره به مطلوب عمل ننمایند. و در یک جمله دگر مثل همیشه نباشند. زیرا میهن‌دوستی ایرانیان در تاریخ معاصر و به‌ویژه در دوران انقلاب اسلامی، ریشه در تاریخ، فرهنگ و هویت ملی آنان دارد. این امر با ویژگی‌های تمدن تاریخی، اجتماعی و فرهنگی همه ی ملت ایران پیوند خورده است. 
نکات کلیدی تحلیل فوق  در مورد میهن‌دوستی ایرانیان و حاکمان در تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی این است. زیرا انسجام ملی ایرانیان ریشه در تاریخ، تمدن و فرهنگ۷۰۰۰ هزار ساله ی  همزیستی مسالمت آمیزی ادیان الهی،مذاهب اسلامی و اقوام ایرانی دارد. که بدون تهاجم و کشور گشایی تمدن ایرانی و ایرانیان حفظ و با افتخار  صیانت شده است.

ملت هوشیارتر مثل همیشه برای میهن بود، شما مثل همیشه  برای خود نباشید.
(ملت  رشید مثل همیشه شما فشل مثل همیشه نباشید)
بقلم: محمدرضا چمن نژادیان-فعال فرهنگی و مدنی 
گفتا شیخ من آنچه گویی هستم/ آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
این بیت بخشی از یک رباعی معروف از خیام است.
این رباعی به انتقاد از ریاکاری و دوگانگی در رفتار انسان‌ها اشاره دارد. و به موقعیت اجتماعی خود، در برابر قضاوت دیگران می پردازد. و یادآوری می‌کند که ظاهرسازی و قضاوت دیگران بدون توجه به نقص‌های خود، امری نادرست است. 
حال با تمسک به این تمثیل و یک بیت پر معنا بناست. به دو گانه حکمرانی ها و دوگانه سازی های ویران کننده ی شهروندی حال روز ملت دلیر متمدن ایران در ۴۶ سال گذشته و امروزی با توجه به جنگ‌ ترکیبی کنونی بپردازیم. دو گانه هایی که اکثراً از طریق نهادهای قدرت و ثروت با سلایق سیاسی مذهبی افراطی و تفریطی پوپولیستی درون حکمرانی ساخته و پرداخته می شدند. اما هیچکدام مبنای دینی، ملی و مدنی نداشته اند. در اصل رویکردهای دو گانه ساز تحت عناوین مختلف از اوایل انقلاب اسلامی با نگاه ضرورت‌های مقطعی و نیاز به توده ها وجود داشته است. اما این دوگانه سازی ها درون وطنی از بُعد خود و غیر خودی اوج و در نهایت منتج به خالص سازی در دولت سیزدهم شد‌. دقیقاً جریان پروری دو گانه ساز درون حاکمیت علاوه بر اینکه نفی مطلق نیروهای وطن دوست خارج نشین را کلید زد، و عملی نمودند. عملاً مملکت را بر روی آنان قفل و پتانسیل‌های آنان را نه فرصت بلکه به تهدید مبدل نمودند. سپس در درون قلمرو حکمرانی ملی اقدامات خاص پروری  برخلاف شایسته سالاری شروع شد. زدن و زدودن نیروهای شایسته ی علمی دلسوز و منتقد دغدغه مند به بهانه های واهی دستورالعمل جریان خالص سازی قرار گرفت. نخبگان علمی و اندیشمندان متفکر با ورود افراد سفارشی حاکمیتی،  نومانکلاتور های غیر تخصصی و روحانیون غیر مرتبط از سیستم‌ طرد یا جلای وطن نمودند. این تهی انباری ناشایستگانی و نا کارآمدانه درون حاکمیت از نهادهای انتخابی قوا و گزینش مدیران پخمه بی صلاحیت با مشارکت زدایی حداکثری  مدنی آغاز شد‌. در نتیجه حکمرانی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حتی اقتصادی درون حاکمیت از نیروهای کارآمد و مدیریتهای شایسته سالار محروم گردیدند. ارکان حکمرانی و ساختاری را منادیان تفرقه افکن ملی مذهبی و شکافهای خالص ساز با دو رویکرد ویرانگر ناکارآمدی و فساد خارج از اراده ی ملت فلج و در دسترس بیگانگان قرار دادند. پخمه پروری رانتیر سیاسی، ناکارآمدان مذهبی و اقتصاد بیمار فساد زا عمومیت یافت. کارخانه ی فساد زای مدیریتی ، اقتصادی نیروهای ارزشی غیر پاسخگو و ضد عدالت اجتماعی گفتمان عمومی و کف جامعه شد. چنین فرآیند معیوبی جای مشارکت مدنی اکثریتی اثربخش،  پاسخگویی شفاف و توسعه ی متوازن را گرفت. و نزد ملت مأیوسانه به امری عادی غیر قابل علاج و لقلقه ی زبان عام و خاص گردید. توده ها و اقشار نابسامان جامعه به لحاظ مدنی تنها چاره را در همراهی انتخابات‌های رانتی پول و پلویی از پبش گزینش شده استصوابی می پنداشتند.   عقلا و متفکران بعضاً برای کم شدن تهدیدهای خارجی یا بهبود شرایط ملی خود را محکوم به شراکت در انتخابات پی دیدند. ریاکاران شیاد سیاسی و مذهبی توده های محروم را هم برای برخورداری از مواهب رانتی قدرت و ثروت  درون حاکمیت به خود جذب و وارد چرخه ی نامدنی کارخانه تولید فساد نمودند. رواج فساد بیچاره کننده ی درون  ساختارها منشاء ناکارآمدی، فشل شدن امید به اصلاح امور و لوث کننده ی شعارهای آرمانی مانند خداباوری، آخرت گرایی وعدالت گستری شدند. فرآیندهای حاکمیتی علناً بجای اعتلای کرامت انسانی،  توسعه ی متوازن و رفاه عمومی عادلانه به کارخانه ی نارضایت سازی ملت مبدل گشتند. چنین فرآیندهای معیوب و آلوده شده ی واگرا علاوه بر نسل باورمند انقلابی قدیم با ناامیدی  نسل‌های جدید زنگ خطر را سالهاست بدون اعتنا به مطالبات و حقوق شهروندی بصدا در آورده است.زیرا بانفوذ مطالعه شده ی مدرنیسم و عملکردهای واپسگرای مشابه قرون وسطایی  نابخردانه ی داخلی واگرایی دولت ملت عمق یافت. تا جایی که بیزاری از اصالتهای هویتی ملی، مذهبی و علمی با دفع و گریز از مرکز شدت یافت. بسترها برای جاسوسی و جاسوس پروری با پرداختن به پروژه ی دو گانه ساز و خالص سازی میان دولت ملت فراهم گردید. هر چه بیشتر ملت گوش به فرامین منجی و لبیک گو برای اصلاح امور و مصلحت نظام سیاسی می شدند. بالعکس  حاکمیت رانتیر سرمست ازمشارکت های حداقلی ، غیر تشکیلاتی و پوپولیستی رفتاری بر طبل خالص سازی وغیر مشارکت مدنی می کوبیدند. بدون اینکه توجهی به زهر کشنده ی شکافهای دولت ملت با غفلت از نفوذهای خزنده ی جاسوس پرور درون حاکمیت داشته باشند.

تعمیق شکافهاو شعارهای ساختگی ضدیت با نفوذ برای طرد نیروهای منتقد معتقد درون حاکمیت عملاً انحراف از فلسفه ی وجودی انقلاب اسلامی ایرانیان را عملیاتی نمود.   در ظل امور فوق ساختار سازیهای ساختگی گام به گام فراتر از قانون اساسی هم در غیاب مشارکت اکثریت مردم مغایر با جمهوریت و اسلامیت سرعت بخشیده شد. چنانچه هم اکنون شعار راهبردی میزان رای‌ ملت امام راحل تقریباً در اثر نابسامانی مدنی رنگ باخته و انتخابات در نزد افکار عمومی بیشتر به یک بازیچه ی رانت خوارانه و رانت خواهانه تبدیل شده است.  شعارهای حاکمیت دینی، علوی و ولایی نزد صاحب منصبان علناً به ریاکاری و لقلقه ی زبانی تنزل یافته و مزد ملت به ابزارهایی برای کسب قدرت و ثروت ازطریق مکانیرمهای زر، زور و تزویر معروف شده است. نصایح علمای دلسوز دینی پاک دست، روشنفکران متعهد دانشگاهی و عموم‌ ملت شریف خاصه کنشگران مطالبگر هم بلااثر هزینه بردار گردیدند. در طول تاریخ و انقلاب اسلامی به گواه تاریخ ۴۶ ساله ایرانیان شجاع استقامت خود را در برابر بیگانگان به اثبات رساندند. ودر  جنگ تحمیلی ۸ ساله، تحریم های فلج کننده و جنگ ترکیبی تحمیلی اخیر ایرانیان داخل و خارج تعلقات ملی خود را  به رخ جهانیان کشاندند. ایرانیان با تمام کم لطفی ها، اجحافات تبعیض الود و محرومیت از حقوق شهروندی مکرر پای ثابت در دفاع شرافتمندانه و همه جانبه از ایران اسلامی بوده اند. تاریخ فریادهای محسن پزشکپور و اشکهای میهن پرستانه ی او در رژیم منحوس پهلوی دوم را بخاطر از دست دادن بحرین هرگز فراموش نمی کند‌. فلذا برای یادآوری و عبرت گیری با توجه به سیر مراحل مشارکت همیشگی ملت شریف ایران در داخل و خارج مواردی تاریخی و تجربی فوق به رشته ی تحریر و تحلیل در آورده شد. تا به اختصار و مصداق آیه ی شریفه ی قرآنی: وذکر فان ذکری تنفع المومنین تذکری با اولویت به حاکمان سپس آحاد جامعه و نسل‌های نو باشد. حماسه آفرینی های ایرانیان  سراسر عالم با جانفشانی های فرزندان میهن دوست ایران اسلامی در ادوار تاریخی به ویژه عصر انقلاب اسلامی و دروان سخت جنگهای تحمیلی متذکر می شود. در مقابل حال که دگر بار  ملت بزرگوار ایران مانند همیشه با نثار جان ،مال و فرزندان پای کار میهن آمدند. امید دشمنان جنایت پیشه ، بدخواهان ضد تمامیت ارضی و مجریان سرنگونی نظام اسلامی را به یاس تبدیل کردند. و در این میدان آحاد زن و مرد ،دختر و پسر ایران اسلامی، شل حجابهای با غیرت داخلی و خارج نشین با شرف مرید رهبری ، محجبه های با صلابت داخلی ،  اپوزیسیون میهن پرست خارج نشین، اقوام دلیر ایرانی، موحدین فهیم، روسا و مراجع مذاهب اسلامی شیعه و سنی ، اندیشمندان علمی دانشگاهی داخلی و خارج نشین بلند نظری مانند مهاجرانی ، عبدالکریم سروش و... شجاعانه  شرافت ابدی و تاریخی را در نزد افکار عمومی ملل آزاده، مسلمین عالم و نسل های حال و آینده ایران به ثبت رساندند. جنگ جهانی تحمیلی ترکیبی صهیونی، آمریکایی و وطن فروشان را با وجود دل نگرانی ها در داخل و خارج با استقامت و افتخار آفرینی محکوم به آتش بس تحمیلی نمودند. انتظار است حاکمیت، متولیان حکمرانی و نهادهای انقلابی در قوای مختلف باعملکردهای متفاوت و دگرگونی مثل همیشه مصادره به مطلوب عمل ننمایند. و در یک جمله دگر مثل همیشه نباشند. زیرا میهن‌دوستی ایرانیان در تاریخ معاصر و به‌ویژه در دوران انقلاب اسلامی، ریشه در تاریخ، فرهنگ و هویت ملی آنان دارد. این امر با ویژگی‌های تمدن تاریخی، اجتماعی و فرهنگی همه ی ملت ایران پیوند خورده است. 
نکات کلیدی تحلیل فوق  در مورد میهن‌دوستی ایرانیان و حاکمان در تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی این است. زیرا انسجام ملی ایرانیان ریشه در تاریخ، تمدن و فرهنگ۷۰۰۰ هزار ساله ی  همزیستی مسالمت آمیزی ادیان الهی،مذاهب اسلامی و اقوام ایرانی دارد. که بدون تهاجم و کشور گشایی تمدن ایرانی و ایرانیان حفظ و با افتخار  صیانت شده است.

نظرات بینندگان