امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - مهری کیانوش راد :
مولانا در دفتر دوم مثنوی داستان زاهدی را نقل می کند ، که از شدت گریه و ظاهرا از خوف الهی ، احتمال کورشدنش می رود . دوستی با دلسوزی او را نصیحت می کند و می گوید:
زاهدی را گفت یاری در عمل /
کم گِری تا چشم را ناید خلل .
زاهد پاسخ می دهد :
گفت زاهد : از دو بیرون نیست حال /
چشم بيند یا نبیند آن جمال .
ور نخواهد دید حق را ، گو برو /
این چنین چشم شقی ، گو کور شو.
پرسش این است :
آیا داستان زاهد ریشه ی تاریخی دارد ؟
آیا دعای زاهد مورد قبول اسلام است ؟
آیا دعای زاهد را عقل می پذیرد؟
آیا دعای زاهد دیدگاه مولانا است ؟
به صراحت معتقدم ، آرزوی کور شدن نه با عقل سلیم ، نه با آموزه های دینی قابل قبول نیست .
در برخی روایات آمده است : عبدالله انصاری،چون خبر فوت پیامبر(ص) را به پدرش داد ، پدر گفت : چشمی که پیامبر را نبیند ، بهتر است ، کور شود و آرزوی کورشدن کرد.
خدا دعای او را اجابت و کور شد.
اگر هزار دلیل بر صحت این روایت باشد ، دلیلی بر قبول آن و درست بودن آرزوی کور شدن ، برای عقل سلیم نیست .
به دلایل زیر دین نیز چنین دعایی را نمی پذیرد :
۱- از اهل بیت هیچ گاه در رحلت پیامبر (ص) یا واقعه کربلا یا دشواری های دیگر ، چنین سخنانی ذکر نشده است ، در حالی که آنان عاشق تر به رسول خدا و آیین او بوده اند.
۲- با چشم دل ، معنویات قابل رویت هستند ، به همین دلیل خداوند در قرآن می فرماید :
وَمَنْ كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا
در این آیه ، کوری باطن اراده شده است ، نه کوری چشم ظاهر.
۳- روایت پدر عبدالله انصاری و زاهد گریان و عمربن الخطاب هنگام رحلت پیامبر (ص) و بسیار داستان ها ی دیگر از این گونه روایات ، داستان کاسه ی از آش داغ تر و داستان کسانی است که اهل غلو،و گرفتار احساسات آنی خود هستند .
خداوند در سوره نسا ، آیه ۱۷۱ خطاب به این انسان ها می فرماید:
یا اهل الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ ...
۴- شیوه ی سیره ی نبوی و اهل بیت، شکرگزاری از نعمت های الهی و درخواست سلامت اعضای بدن،در هر حالی از احوال روزگار است.
علی علیه السلام در نهج البلاغه ، در دعایی از خدا می خواهد تا زنده است ، هیچ کدام از اعضایش را از او نگیرد، زیرا از دست رفتن هر نیرویی انسان را ناتوان و نیازمند دیگران می کند .
می فرماید : اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرایمی و اول ودیعه ترتجعها من ودایع نعمک عندی.
بار خدایا جان مرا نخستین چیز گرامی قرار ده که از اعضای گرامی من ( مانند چشم و گوش و دست و پا و سایر اعضا) می گیری و اولین امانتی که از نعمت های امانت گذاشته ی خود نزد من، برمی گردانی..
۵ - اگر این داستان بازگو کننده ی سخن زاهدی ناآگاه از حقیت است ، بگذار تا ابد گریه کند و کفران نعمت دوچشم روشن خویش را کند، اما اگر
بازتاب اعتقاد مولانا است ، جای بسی نقد و پرسش است. در ادامه داستان مولانا بیتی را می گوید ، که بیانگر کور شدن زاهد است ، می فرماید :
غم مخور از دیدگان ، عیسی تر است /
چپ مرو تا بخشدت دو چشم راست.
مولانا به زاهد کور شده دلداری می دهد و به او می گوید : از کورشدن دیدگانت اندوه به خود راه نده ، زیرا روح معنوی عیسی مانند تو ، دو چشم حقیقت بین درون به تو خواهد داد، باید پرسید :
آیا شایسته است ، انسان معتقد و الهی که از عقل برخوردار است ، کفران نعمت خدا را کرده و آرزوی زوال آن را داشته باشد ، آن هم نعمتی که با نبودن آن ، انسان محتاج دیگران می شود و چه بسیار زحمت که برای خودش و دیگران ایجاد می کند؟
پاسخ با عقل سلیم مخاطب است .
با توسل به سخن مولانا دعا کنیم و بگوییم :
طعمه بنموده به ما و آن بوده شست /
آن چنان بنما به ما آن را که هست.
خدایا حقیقت هر چیزی را آن چنان که هست به ما نشان بده.
اللهم ارنی الاشیا کما هی .
---------‐---------------
ذکر چند نکته :
* تیتر داستان زاهد گریان در مثنوی :
ترساندن شخصی زاهدی را که کم گریه کن تا کور نشوی.
۱- مأخذ این حکایت( آرزوی کور شدن ...) ، روایتی است در طبقات ابن سعد ، جزو دوم ، قسمِ دوم ، ص 85 که ترجمه فارسی آن این است : یکی از اصحاب پیامبر (ص) بینایی چشمانش از میان رفته بود . اصحاب به عیادت او رفتند . او “گفت : من چشمانم را برای این دوست داشتم که به جمالِ با کمال پیامبر (ص) نگاه کنم .
نظیر این داستان ، حکایتی است که در کتاب البیان والتبیین جاحظ ، ج 3 ، ص 150 ، طبع مصر آمده است . و نیز حکایتی در تمهیدات عین القضاة ، ص 10 ، طبع شیراز آمده است : آن نشنیده ای که روزی جانِ پاکِ مصطفی را وعده در رسید که تا پیش حق تعالی برند . عبدالله انصاری را نزدیک پدر رفت و خبر کرد از رفتن پیغمبر ، پدرش گفت که نخواهم که پس از مصطفی (ص) دیدۀ من کس را بیند .
دعا کرد : خدایا چشمِ مرا کور کن . از حق تعالی ندا آمد و در ساعت کور شد . ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 48 و 49 )
نقل از : سایت دیدار جان و شرح مثنوی کریم زمانی
۲-سوره اسری ، آیه ۷۲
۳ - سوره نسا ، آیه ۱۷۱
۴- داستان عمربن الخطاب در رحلت پیامبر (ص) در اکثر کتب تاریخی ، از جمله تاریخ کامل ابن اثیر ، ج
۳ آمده است ، که :
" ...همین که جان باخت ، عمر برخاست و گفت :
همانا گروهی از دو رویان می پندارند ، که پیامبر خدا (ص) درگذشته است ، او نمرده ، بلکه مانند موسی عمران به نزد پروردگار خویش رفته است . به خدا سوگند که بی گمان پیامبر (ص) بازخواهد گشت و دست و پای آنان را که گمان می برند ، وی مرده است ، خواهد برید ."
۳- نهج البلاغه فیض الاسلام ، ش ۲۰۶ ، با تیتر :
من دعا کان یدعو به ...