کد خبر: ۱۱۲۹۵۵
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۴
مهری کیانوش راد

نقدی بر زاهد گریان مولانا در مثنوی

شوشان - مهری  کیانوش راد :
مولانا در دفتر دوم مثنوی  داستان زاهدی را نقل می کند ، که از شدت گریه و ظاهرا از خوف الهی  ، احتمال کورشدنش می رود . دوستی با دلسوزی او را نصیحت می کند  و می گوید: 
زاهدی را گفت  یاری در عمل / 
کم  گِری  تا چشم را ناید خلل .
زاهد پاسخ می دهد : 
گفت زاهد : از دو بیرون نیست حال /
چشم بيند  یا نبیند آن جمال .
ور نخواهد دید  حق را ، گو  برو /
این چنین چشم  شقی ، گو کور شو.
پرسش این است : 
آیا داستان زاهد ریشه  ی تاریخی دارد ؟ 
آیا  دعای  زاهد  مورد قبول  اسلام  است ؟ 
آیا دعای  زاهد را عقل می پذیرد؟ 
آیا دعای  زاهد  دیدگاه مولانا  است ؟ 
به صراحت معتقدم ، آرزوی کور شدن نه  با عقل سلیم ، نه  با آموزه های دینی قابل قبول نیست .
در برخی  روایات آمده است : عبدالله انصاری،چون  خبر فوت پیامبر(ص) را به پدرش داد ، پدر گفت : چشمی که پیامبر را نبیند ، بهتر است ، کور شود و آرزوی کورشدن کرد.
خدا دعای او را اجابت و کور شد.
اگر هزار دلیل بر صحت این روایت باشد ، دلیلی بر قبول آن و درست بودن آرزوی کور شدن ،  برای عقل سلیم نیست .
به دلایل زیر دین نیز چنین دعایی را نمی پذیرد : 
۱-  از  اهل بیت هیچ گاه در رحلت پیامبر (ص) یا واقعه کربلا یا دشواری های دیگر ، چنین سخنانی ذکر نشده است ، در حالی که آنان عاشق تر به رسول خدا و آیین  او بوده اند.
۲-  با چشم دل ، معنویات قابل رویت هستند ، به همین دلیل خداوند در قرآن می فرماید :
 وَمَنْ كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا
در این آیه ، کوری باطن اراده شده است ، نه کوری چشم ظاهر.
۳-   روایت  پدر عبدالله انصاری و زاهد گریان  و عمربن الخطاب هنگام رحلت پیامبر (ص)  و بسیار داستان ها ی دیگر از این گونه روایات ، داستان کاسه ی از آش داغ تر و داستان کسانی است  که اهل غلو،و گرفتار احساسات آنی خود هستند . 
خداوند در سوره نسا ، آیه ۱۷۱  خطاب به این انسان ها می فرماید: 
 یا اهل الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ ...
۴-  شیوه ی سیره ی نبوی و اهل بیت، شکرگزاری از نعمت های الهی و  درخواست سلامت اعضای بدن،در هر حالی از احوال روزگار است.
  علی علیه السلام در نهج البلاغه ،   در دعایی  از خدا می خواهد تا زنده است ، هیچ کدام از اعضایش را  از او نگیرد، زیرا از دست رفتن هر نیرویی انسان را ناتوان و نیازمند دیگران می کند .
می فرماید : اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرایمی  و اول ودیعه ترتجعها من ودایع نعمک عندی. 

بار خدایا جان مرا نخستین چیز گرامی قرار ده که از اعضای گرامی من ( مانند چشم و گوش و دست و پا و سایر اعضا) می گیری و اولین امانتی که از نعمت های امانت گذاشته ی  خود نزد من،  برمی گردانی..

۵ - اگر این داستان  بازگو کننده ی سخن زاهدی ناآگاه از حقیت  است ، بگذار تا ابد گریه کند  و کفران نعمت  دوچشم روشن خویش را کند، اما اگر 
بازتاب اعتقاد مولانا است ، جای بسی نقد و پرسش است. در ادامه داستان مولانا بیتی را می گوید ، که بیانگر کور شدن زاهد است ، می فرماید : 
غم مخور از دیدگان ، عیسی تر است /
چپ مرو تا بخشدت  دو چشم راست.
 مولانا به زاهد کور شده  دلداری می دهد  و  به او می گوید : از کورشدن دیدگانت اندوه به خود راه نده ، زیرا روح معنوی عیسی مانند تو ، دو چشم حقیقت بین درون به تو خواهد داد، باید پرسید : 
آیا شایسته است ، انسان معتقد و الهی که از عقل برخوردار است ، کفران نعمت خدا را کرده  و آرزوی زوال آن را داشته باشد ، آن هم نعمتی که با نبودن آن ، انسان محتاج دیگران می شود و چه بسیار زحمت که برای خودش و دیگران ایجاد می کند؟
پاسخ با عقل سلیم مخاطب است . 
با توسل به سخن مولانا دعا کنیم و بگوییم : 
طعمه بنموده به ما  و آن بوده شست /
آن چنان بنما به ما آن را که هست.
خدایا حقیقت هر چیزی  را آن چنان که هست به ما نشان بده.
اللهم  ارنی الاشیا کما هی .

---------‐---------------
ذکر چند نکته : 
* تیتر داستان زاهد گریان در مثنوی : 
ترساندن شخصی زاهدی را که کم گریه کن تا کور نشوی.
۱- مأخذ این حکایت( آرزوی کور شدن ...)  ، روایتی است در طبقات ابن سعد ، جزو دوم ، قسمِ دوم ، ص 85 که ترجمه فارسی آن این است : یکی از اصحاب پیامبر (ص) بینایی چشمانش از میان رفته بود . اصحاب به عیادت او رفتند . او “گفت : من چشمانم را برای این دوست داشتم که به جمالِ با کمال پیامبر (ص) نگاه کنم .

نظیر این داستان ، حکایتی است که در کتاب البیان والتبیین جاحظ ، ج 3 ، ص 150 ، طبع مصر آمده است . و نیز حکایتی در تمهیدات عین القضاة ، ص 10 ، طبع شیراز آمده است : آن نشنیده ای که روزی جانِ پاکِ مصطفی را وعده در رسید که تا پیش حق تعالی برند . عبدالله انصاری را نزدیک پدر رفت و خبر کرد از رفتن پیغمبر ، پدرش گفت که نخواهم که پس از مصطفی (ص) دیدۀ من کس را بیند .

دعا کرد : خدایا چشمِ مرا کور کن . از حق تعالی ندا آمد و در ساعت کور شد . ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 48 و 49 ) 
نقل از : سایت دیدار جان  و شرح مثنوی کریم زمانی 

۲-سوره اسری ،  آیه ۷۲ 
۳ - سوره نسا ، آیه ۱۷۱
۴- داستان عمربن الخطاب در رحلت پیامبر (ص) در اکثر کتب تاریخی ، از جمله تاریخ کامل ابن اثیر ، ج 
۳  آمده است ، که : 
" ...همین که جان باخت ، عمر برخاست و گفت : 
همانا گروهی از دو رویان  می پندارند ، که پیامبر خدا (ص) درگذشته است ، او نمرده ، بلکه مانند موسی عمران به نزد پروردگار خویش رفته است . به خدا سوگند که بی گمان پیامبر (ص) بازخواهد گشت و دست و پای آنان را که گمان می برند ، وی مرده است ، خواهد برید ." 
۳-  نهج البلاغه فیض الاسلام ، ش ۲۰۶ ، با تیتر : 
من دعا کان یدعو به ...

نظرات بینندگان