کد خبر: ۱۱۲۹۸۶
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۱
شش اپیزود از مظلومیت مردم خوزستان که در گرمای بالای۵٠ درجه باید با بی برقی ،بی آبی و هوای پر از دود زندگی کنند

مدیریت بحران،نیازمند درمان!

مدیریت بحران،نیازمند درمان!
مردم خوزستان، این قهرمانان هماره همراه تاریخ این کهن دیار، بار دیگر در محک آزمونی سخت قرار گرفته‌اند. صبرشان اقیانوسی است بی‌کران.آنها می‌دانند فریادشان به دیوارهای کر  و کور بی‌تفاوتی برخورد می‌کند، اما همچنان امیدوارند. این امید، آخرین سنگر انسانیت در برابر یأس مطلق است.

شوشان - محسن مرادی / سردبیر روزنامه وحدت :

اینجا، در حوالی جغرافیای درد و رنج و فراموشی، جایی که رودها به دریغا و آه تبدیل شده‌اند و آسمان به پرده‌ای از خاکستر و دود. انگار اینجا آخرالزمان شده است.
از خوزستان می گویم خوزستانی که انگار دارد نفس‌های آخرش را می‌شمارد. این سرزمین که روزگاری مهد تمدن بود، امروز در چنبره‌ی سه‌گانه‌ی مرگبار و طاقت فرسای بی‌آبی، بی‌برقی و هوای مسموم  و ناپاک دست و پا می‌زند. اما چه کسی باید پاسخگوی این جنایت سه گانه باشد؟


*اپیزود اول*:
گرمایی که از پنجاه درجه می‌گذرد، تنها عدد و رقم نیست. این همان درجه حرارتی است که استخوان‌ها را آب می‌کند و عقل‌ها را می‌پزد. در سایه‌سار این آفتاب بی‌رحم، کودکان چون پرنده‌های به دام افتاده بال بال می‌زنند. برق که می‌رود، پنکه‌ها و کولرها و ...می‌میرند و خانه‌ها به تابوت‌های سیمانی عرق کرده تبدیل می‌شوند. اینجا مرگ، آرام و بی‌صدا از راه می‌رسد بی آنکه بفهمی.


*اپیزود دوم*:
آسمان خوزستان دیگر آن گنبد نیلوفری نیست که شاعرانش را به وجد می‌آورد. اینک پرده‌ای است از دودهای شبانه که هر روز تنگ‌تر می‌شود. نفس‌کشیدن تبدیل به عملی قهرمانانه شده است. ریه‌های مردم موزه‌ای است از بیماری‌های ناشناخته. صنایع همچون هیولاهایی بی‌شرم، زهر می‌پراکنند و کسی نگهبان نیست. اینجا آسمان نه بالاست، بلکه سنگی است بر سینه‌ی مردم.سازمان محیط زیست و اداره مدیریت بحران در فقر مدیریت برای بحران به سر می برند.قدیمی ها چه درست و به جا گفته بودند که«کسی که خوابیده، را می شود بیدار کرد اما کسی که خودش را به خواب زده، را نمی شود بیدار کرد».


*اپیزود سوم*: 
کارون، این افسانه‌ی زنده‌ی جنوب، امروز به خاطره‌ای محو تبدیل شده است. در بسترش رستوران های غیرقانونی و بدون مجوز توسط استانداری ساخته شده است، کشاورزان پای چاه‌های خشکیده می‌نشینند و اشک‌های بی‌آب می‌ریزند. تشنگی در این سرزمین، بلایی است که از آسمان نمی‌آید، از بی‌تدبیری می‌جوشد. آب که نباشد، حیات که نباشد، امید چگونه زاده شود؟انتقال ناجوانمردانه آب توسط آبسالاران آب بر کویر نشین،خوزستان را به نابودی و خشکی سرزمینی کشانده است،


*اپیزود چهارم*: 
در اوج این مصائب، باز بودن،ادارات، فاجعه ای ست که نمیتوان ساده از کنار آن عبور کرد.از یک سو بی برقی یا به قول مسئولین ناترازی و محدودیت مصرف از سوی دیگر گرمای بالای ۵٠ درجه و حضور کارکنان ادارات بر سر کار.اینجا سلامت قربانی می شود.اما انگار نباید طبق قانون عمل کرد که وقتی دمای هوا از ۵٠ درجه گذشت باید تعطیل عمومی اعلام شود.


*اپیزود پنجم*: 
مدیریت بحران در خوزستان به کابوسی سورئال تبدیل شده است. هر تصمیم دیرهنگام، هر اقدام ناکافی، هر انکار واقعیت، حلقه‌ای است بر زنجیر رنج مردم. گویی حلقه‌ای از نادانی و بی‌مسئولیتی دست به دست هم داده‌اند تا این فاجعه را به نمایشی تراژیک تبدیل کنند. آیا این ناکارآمدی است یا خیانتی سازمان‌یافته در حق سلامت مردم صبور و پای کار و انقلابی خوزستان.


*اپیزود آخر*: 
مردم خوزستان، این قهرمانان هماره همراه تاریخ این کهن دیار، بار دیگر در محک آزمونی سخت قرار گرفته‌اند. صبرشان اقیانوسی است بی‌کران.آنها می‌دانند فریادشان به دیوارهای کر  و کور بی‌تفاوتی برخورد می‌کند، اما همچنان امیدوارند. این امید، آخرین سنگر انسانیت در برابر یأس مطلق است.
خوزستان امروز، تصویری است از یک آینده‌ی ممکن برای تمام این سرزمین. اگر این فاجعه را نبینیم، اگر این درد را احساس نکنیم، اگر این سکوت را نشکنیم، فردا نوبت کیست؟ تاریخ قضاوت خواهد کرد، اما آیا وجدان‌های ما تاب این قضاوت را خواهند داشت؟
براستی آیا وجدانی هست که بشنود فریاد سلامتی مردم خوزستان را؟ فریادی که از حلقوم خشک‌ و تشنه برمی‌خیزد، از سینه‌های سوخته‌ و دودزده‌، از چشمان اشک‌باری که دیگر توانی برای گریستن ندارند؟
خوزستان، این مادرِ دل‌سوخته‌ی تاریخ، امروز اسیر دستانی است که به جای چاره‌سازی، بر زخم‌هایش نمک می‌پاشند. اداراتش در گرمای نزدیک به ۵۵ درجه ای بازند، اما هوایی برای نفس‌کشیدن نیست.
مردمِ خوزستان، مثل همیشه، قربانیانِ بی‌گناه این بازیِ شوم‌اند. آنان که در کوره‌های بی‌رحم گرما ذوب می‌شوند، در تاریکیِ بی‌برقی گم می‌شوند، در هوای آلوده خفه و در آبی فریاد العطش سر می دهند و مدیران محیط زیست و استانداری با همه تفویض ها،گویا در برج‌های عاجِ بی‌مسئولیتیِ خویش، هنوز منتظرند تا آخرین فریادها نیز در گلو خفه شود.
بقول قیصر امین پور این شاعر خوزستانی: تا نگاه میکنی وقت رفتن است.پس تا زمان دارید بفکر مردم صبور و ولایی و همیشه پای کار انقلاب باشید.

نظرات بینندگان