امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - سید ابراهیم عبدالله زاده :
پس از آنکه دلم روایت زندگی حاج علیمحمد، ملافدعم عزیز را بر کاغذ آورد، نتوانستم در برابر وسوسه دل سکوت کنم و از همسر گرانقدر ایشان، مشهدی معصومه خدادادی، چیزی نگویم؛ بانویی که از کودکی تا امروز، همواره مهر و محبتش بر سر و جانم سایهگستر بوده است.
زنی مؤمنه و پارسا، دوستدار خاندان عصمت و طهارت (ع)، وارث خلق نیکوی مادر گرامیاش مشهدی درویش خانم، که همواره به خانواده سادات مهر میورزید. در نوجوانی و جوانی، به او لقب «مادر دومم» دادم؛ همسایهای بیبدیل با محبتی مادرانه، که لبخند نرم و دلنشینش هرگز از یادم نمیرود.
> «به دنیا هر که مادر دید، گوهر یافت
مرا دو گوهر از دریا، دو مادر یافت»
این شیرزن قصه ما، علاوه بر یاری در کار کارخانهداری، در امور کشاورزی و دامداری نیز یاور خانواده بود. از آنچه به یاد دارم، در گرمای تابستان، او را میدیدم که مشغول چیدن بادمجان و بامیه و گوجه است یا به وجین و جمعآوری سیر و پیاز میپردازد. تولک برنج، که در روزگار وفور آب تابستان جزو اصلیترین کارهای کشاورزان بود، با دستان پرتوان او جان میگرفت.
چیدن علوفه برای گاوها، دوشیدن شیر و نگهداری از دامها نیز بخشی از کار روزانهاش بود. یادم هست که در روزگار طفولیت، وقتی حاج ملا فدعم به سبب مسئولیت کدخدایی، برای حلوفصل امور مردم به شهرها و روستاهای دیگر میرفت، این زن از بیلزدن و آبیاری مزرعه هم دریغ نمیکرد. شیرزنی در قامت یک شیرمرد.
البته در آن روزگار، این تنها مشهدی معصومه نبود که چنین بود؛ همه زنان روستا، از مادر جان خودم گرفته تا دی ستار، دی افشین، دی رضا، مرحوم دی محمد، دی عبدالله و دی حسین، چنین استوار و پرتلاش بودند. آنان، افزون بر بچهداری، همه امور باغ و مزرعه را نیز بر عهده داشتند و در واقع، ستونهای مدیریت خانواده و زمین بودند.
کودکان شیرخواره در گهوارهها یا بر زانوی مادران در مزرعه «وقوق» میکردند و نظارهگر تلاش بیوقفه آنان برای ساختن آیندهای بهتر بودند. یادم هست آن وقتها میگفتند: «دا هوا گرمه، شیرته وه بچه نده مریض ایبوی؛ بل بیوی سایه من خنوکی یه او خنکی بخه بعد وه بچه شیر بده.»
خانه کدخدا همیشه شلوغ بود، پر از مهمان، از فامیل و آشنا و همسایه. در دهه محرم، پخت حلیم روز هفتم و غذای ظهر عاشورا، با برنج خوشعطر و خوشبوی چمپا، از دستان هنرمند کدبانوهای بنه معجلو ـ دی ابرام، دی منگشت، دی ستار، دی افشین، دی رضا، مرحوم دی محمد، دی عبدالله و دی حسین ـ صفایی دیگر داشت.
> «به نان و نمک این سفرهها سوگند
که مهرشان تا ابد پابرجاست»
تعهد و تدین دی منگشت به رعایت احکام دینی، او را وامیداشت که پیش از جمعآوری گندم و جو و کنجد و برنج از خرمن، نخست کیسهای جدا کند و به عنوان زکات به فقرا بسپارد.
عصرها، گاهی اوقات، زنان روستا پس از فراغت از کار، به دیدار هم میرفتند و در کنار چای و خرما، گپ و گفتی صمیمی داشتند. یکی از پاتوقهایشان، خانه حاج سید حسین بود؛ خانهای در انتهای روستا، کنار باغ، که چاه آب آشامیدنی آن، پیش از راهاندازی سیستم لولهکشی، محل برداشت آب برای همه بود. در همان دیدارها، گفتوگو با مشهدی شمسی (دی ابرام) شیرینی دیگری داشت.
حاج سید حسین، عالمی آگاه و باسواد، شاگرد آیتاللهالعظمی بهبهانی بود و مسائل دینی و شرعی را برای مردم توضیح میداد. خمس سالیانه طبق توصیه او، در آن سالها به آیتالله بهبهانی پرداخت میشد و در سالی که ایشان به رامهرمز آمدند، به روستای بنه معجلو نیز شرفیاب شدند و مورد اکرام خاص اهالی قرار گرفتند.
یاد مشهدی عبدالحسین خدادادی (بوستار) نیز به خیر که خمس و زکاتش را با اهدای بره ادا میکرد.
غروبها، پیش از اذان، خانه آسید حسین شلوغ بود؛ جایی که حاج فدعم و مشهدی عبدحسین و مشهدی غلامعلی، مشهدی علی، مشهدی محمد، مشهدی حاجی، مشهدی علی حسین و مشهدی محسین گرد هم میآمدند، چای مینوشیدند و پای قصههای او از انبیا مینشستند: حضرت موسی (ع)، حضرت داود و سلیمان، حضرت یونس و یوسف، حضرت ابراهیم و لوط، حضرت نوح و شعیب…
در کنار قصهها، سخن از کشت و برداشت گندم و جو و برنج و کنجد و برنامهریزی برای جوروفی (لایروبی جوی آب) و مدیریت تقسیم آب از بالادست (سروونی) نیز در میان بود.
گاه بزرگانی برای دیدار فامیلی به روستا میآمدند؛ مردان و بچهها هر شب در خانه یکی از همسایگان گرد هم مینشستند و روزگار را با خوشی میگذراندند. از جمله این بزرگواران: بومنوجهر ملا عبدالمحمد طلاوری از ماهشهر، درویش بواسول از بنه ملا احمد، سید خلف موسوی شیرینبیان از اهواز که قصههایش را دوست داشتم، آسید محمد و سید علی و ملا ظهراب و بو کاووس از مالکاید، حاج حیاتی از پلیم، ملا درویش از گرمتون، مشهدی عبدالسید و مشهدی محمد پژوهش و بو غلام طلاوری از بنه اتابک، آسید گدا، آسید شکرالله، آسید گرگعلی، حاج محمد جلالی، ملا محمد مسرت از لپویی، آسید منده از بنه حاجی، کاید رضا و کاید جواد و کاید لطفعلی نوذری از گرک، کاید الیاس و برادرانش از جعفر صادق، آسید ابوالقاسم حسینی از زرزوری، ملا محمدحسن و ملا موسی از سندران، و بسیاری دیگر که اکنون نامشان به خاطرم نمیآید.
و اما، با آرزوی صحت و سلامتی برای همه مادران خوب روستای بنه معجلو: بانو شمسی، بانو معصومه، بانو صبری، بانو حجیه، بانو منیژه، بانو مشتری، بانو ماهپاره و بانو تاجماه — که نور حضورشان همچنان بر دل و جان ما میتابد.
> «بهشت، زیر پای همین مادران است
که عطرشان، تا ابد در جان ما میماند»
آه که چه مادران محبوبی، چه خاطرات شیرینی، چه نامهای زیبایی… چه روزها و شبهایی که بر سر سفرههایشان، چون فرزندی عزیزتر از فرزندانشان نشستم، از دستپخت کدبانوگرانهشان تناول کردم و از مهر بیپایانشان نوشیدم.
درخاتمه یاد می کنیم از شیرزنان ومادران با مهر ومحبتی که اکنون درجمع ما نیستندو جمع آسمانیان پبوستندمرحومه مشهدی ستاره دی عبدالحسین که چون ستاره ای روستای بنه معجلو را درخشان میکرد.مرحومه درویش خانوم دی کنیز مهربون آن زن مومنه و پارسا، مرحوم دی محمد مادری آرام ودست داشتنی، مرحومه حوا شیرزنی دانا وماما وطبیب روستا واخر هم دی قربون
خدا رحمت شان کند ودر بهشت برین جایگاه دهد.
خوب بیاد دارم مرحوم بابا حاجی به نیکی تعریف می کرد در دوره ای که همسر اولش برحمت ایزدی پیوست تنهابودم دی عبدحسین و دی کنیز همانند یک خواهر بزرگتر مراقبم بودند از منزلشان ماست وشیر برایم می آوردندو تو منزل خودم برایم نان می پختند.
روحشان شادباد
مانا و پاینده باشید.
❤️ پاینده باد مهر مادری ❤️
فرزند کوچک شما - سیدابراهیم