کد خبر: ۱۱۳۲۸۲
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱۶:۴۰

سرهنگ هنرمند؛ چهره‌ای پنهان اما ماندگار از تاریخ خوزستان

شوشان ـ منوچهر برون :

در تاریخ هر سرزمینی، گاه چهره‌هایی ظهور می‌کنند که نه با هیاهو، بلکه با سکوت و وقار، سهم بزرگی در ساختن فرهنگ و امنیت آن سرزمین دارند. مردانی که کارنامه‌شان لبریز از خدمت است، اما به‌جای آنکه نامشان بر سر زبان‌ها باشد، در گمنامی و فروتنی زیسته‌اند. یکی از این چهره‌ها، سرهنگ نورالله طهماسبی بود؛ افسری ارشد، هنرمندی خلاق، مجسمه‌سازی بی‌نظیر و انسانی وارسته که عمر خود را وقف دفاع از خاک وطن و حفظ فرهنگ آن کرد، بی‌آنکه سودای شهرت در دل داشته باشد.

سال ۱۳۷۲ به قصد گفت‌وگو با این مرد بزرگ به خانه‌اش در کیان‌آباد اهواز رفتیم. خانه‌ای ساده و بی‌تکلف، اما آراسته به نشانه‌هایی از نبوغ هنری؛ ازجمله تندیس بزرگ ابوعلی‌سینا که از بالای دیوار خانه‌اش دیده می‌شد. همان‌جا فهمیدیم با مردی روبه‌رو هستیم که میان نظم نظامی و ظرافت هنر، پلی ساخته است؛ کسی که میان صلابت ارتش و لطافت روح هنرمندانه‌اش تعادلی کم‌نظیر برقرار کرده بود.

سرهنگ طهماسبی را بسیاری تنها به‌عنوان یک نیروی نظامی می شناسند. اما کارنامه هنری‌اش، اگرچه کمتر بازتاب یافته، اما پر از آثار درخشان و هویت‌ساز است. تندیس «موشک شکسته» در دزفول، یکی از شاخص‌ترین آثار او، نمادی از مقاومت مردم در برابر تهاجم و بمباران است. این اثر نه فقط یک مجسمه، که روایتی مصور از حماسه‌ای سترگ است؛ حماسه‌ای که در آن مردم یک شهر، در برابر موشک ایستادند و خم به ابرو نیاوردند.

اما این تنها گوشه‌ای از فعالیت‌های اوست. از پارک قوری در اهواز تا مجسمه سردار اسعد بختیاری در ایذه، از تندیس فردوسی در قلعه‌تل تا تندیس سردار بختیاری در باغملک، همگی گواهی بر عشق او به تاریخ، فرهنگ و هویت مردم خوزستان است. در روزگاری که بسیاری به دنبال دیده‌شدن و مطرح‌شدن‌اند، سرهنگ طهماسبی بی‌سر و صدا، برای نسل‌ها اثر گذاشت؛ با دستانی پینه‌بسته از کار، اما دلی آکنده از شور هنر.

در کنار تندیس‌سازی، او دستی چیره در نقاشی نیز داشت. آثار نقاشانه‌اش، بازتابی از تجربه‌های زیسته‌اش در جنگ و صلح، در کوچه‌های خوزستان و میدان‌های نبرد بودند. نقاشی‌هایی که روایت‌گر رنج و زیبایی، غم و پایداری مردم این دیارند. هنرش، نه برای ویترین، بلکه برای بیدار کردن حافظه جمعی ما بود.

سرهنگ طهماسبی، سال‌ها پس از جنگ، درگیر بیماری‌هایی بود که از جبهه و دود باروت به یادگار مانده بود. مدتی به تهران و اصفهان رفت تا درمانی برای دردهایش بیابد، اما دلش هنوز در خوزستان مانده بود. سرانجام نیز به همین خاک بازگشت؛ با بدنی رنجور، اما اراده‌ای استوار. تا واپسین روزهای زندگی، کارگاهش روشن بود؛ تندیسی در حال ساخت، طرحی در دست، و رویایی در دل.

دیدارهای گاه‌به‌گاه مسئولانی دلسوز مانند فرمانداران وقت باغملک، جناب دکتر نجاتی و جناب اهوازی، با او موجب شد چند اثر هنری از او خریداری شود و در شهرهایی چون قلعه‌تل و ایذه نصب گردد. اما افسوس که اجل مهلت نداد تا وعده دیدار دیگر هنرمندان و بنیادهای فرهنگی با او تحقق یابد. او رفت، بی‌سروصدا، چنان‌که زیسته بود. اما آثارش باقی ماند تا از مردی بگوید که عاشق این خاک بود و با آن زیست.

در برابر چنین مردی، خاموش ماندن ظلم است. اکنون که او در میان ما نیست، نوبت ماست که پاس بداریم آن‌چه او برایش جنگید، ساخت، خلق کرد و رنج کشید. پیشنهاد می‌شود یکی از مراکز فرهنگی، هنری یا میادین اصلی شهرهای اهواز، دزفول یا قلعه‌تل به نام سرهنگ نورالله طهماسبی مزین شود. این نه صرفاً یک نام‌گذاری، که ادای دین به مردی است که شانه به شانه‌ی مردم، در خط مقدم جنگ و فرهنگ ایستاد.

او را نباید تنها در قاب عکس‌ها و خاطرات قدیمی جست‌وجو کرد، بلکه باید نامش را در میانه شهر زنده نگاه داشت، تا نسل آینده بداند که هنر، امنیت، تعهد و فروتنی، چگونه می‌توانند در یک انسان جمع شوند.

یادش همیشه روشن، راهش پر رهرو.

 

نظرات بینندگان