امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - مسلم سلیمانی :
مقدمه :
در یکی از محلههای اهواز،جوانی به نام «احمد بالدی» در اقدامی تلخ و تکاندهنده، مقابل دکه پدرش خودسوزی کرد. این واقعه که اکنون به عنوان خبری داغ در شهر میچرخد، روایتی است از ناامیدی و اعتراضی که به قیمت جان یک انسان تمام شد. گفته میشود علت این اقدام، مراجعه مأموران شهرداری و تهدید به برچیدن این دکه غیرمجاز بوده است. آنچه در ادامه میآید، تحلیلی است چندبُعدی بر این فاجعه، با استناد به نکات مطرحشده توسط مسلم سلیمانی، فعال مدنی.
تحلیل رویداد:
۱. اصل ماجرا؛ فریادی که به آتش کشیده شد:
در نگاه اول،اصل ماجرا ساده به نظر میرسد: درگیری بر سر یک دکه غیرمجاز. اما این واقعه، نمادی از یک بحران بزرگتر است. برای بسیاری از خانوادهها، همین دکههای به ظاهر کوچک، تنها ستون اقتصاد خانوار است. وقتی این ستون با تهدید مواجه میشود، کل سیستم معیشت یک خانواده فرو میریزد. اقدام احمد، فریاد بلندی علیه بیپناهی و احساس ناامیدی عمیقی بود که در مواجهه با ساختارهای اداری و قانونی احساس میکرد.
۲. شهرداری؛ قانونگرا یا بیتفاوت؟
این پرسش کلیدی است:آیا شهرداری صرفاً در چارچوب قانون و برای ساماندهی شهر عمل میکرد؟ حتی اگر پاسخ مثبت باشد، سؤال بعدی و مهمتر این است: «آیا اجرای قانون میبایست تا این حد سفت و سخت و عاری از هرگونه انعطاف و تدبیر انسانی باشد؟» وظیفه شهرداری تنها برچیدن نیست؛ ارائه راهحل، ایجاد فرصتهای جایگزین برای کسبوکارهای کوچک و توجه به تبعات اجتماعی تصمیماتش نیز بخشی از مسئولیتهای اجتماعی آن است.
۳. لحظه انفجار؛ چرا جلوگیری نشد؟
یکی از تلخترین بخشهای ماجرا،لحظه وقوع خودسوزی است. سؤال اینجاست که در آن فضای ملتهب و پرتنش، مأموران حاضر در محل برای کاهش تنش و جلوگیری از این فاجعه چه اقدامی انجام دادند؟ آیا آموزشهای لازم برای مدیریت چنین بحرانهای انسانی را دیده بودند؟ یا صرفاً بر موضع اداری و قانونی خود پافشاری کردند؟ این حادثه نشان میدهد که دستگاههای اجرایی ما برای «مداخله در بحرانهای اجتماعی» مجهز نیستند.
۴. علت آتش گرفتن دکه؛ از استیصال تا شعلهور شدن :
اینکه گفته میشود احتمالاًدرگیری لفظی یا فیزیکی منجر به خودسوزی شده، نشان از عمق یأس و استیصال احمد دارد. وقتی فردی راه چارهای نمیبیند و احساس میکند هیچ دری برای گفتوگو و دفاع از حق زندهگیاش وجود ندارد، ممکن است جان خود را به عنوان آخرین سلاح اعتراضی برگزیند. آتشی که او را فراگرفت، تنها شعله فیزیکی نبود، بلکه نماد آتش خشم و ناامیدی بود.
۵. هشدار برای آینده؛ مسئولیت در مقام مدیریت :
مسلم سلیمانی به درستی هشدار میدهد که اگر شهرداری بر اساس قانون عمل کرده باشد،دامن زدن به این ماجرا میتواند پیامدهای منفی داشته باشد. این یک نکته کلیدی است. اگر امروز به عنوان معترض، خواهان توقف کامل برخورد با متخلفان شویم، فردا که خودمان در جایگاه مسئولیت قرار گرفتیم، با جامعهای از متخلفان روبهرو خواهیم شد که هیچ حرفی را نمیپذیرند. این نگاه، ما را به سمتی میبرد که «هرج و مرج» را جایگزین «حکمرانی» کنیم.
۶. فراتر از بغض؛ وجدان و قانون :
نکته نهایی و حیاتی،فراخوان به عقلانیت و پرهیز از تصمیمگیری احساسی است. این واقعه در فضای اجتماعیِ نباید التهاب ایجاد کند در عین حال که باید با خانواده بالدی همدردی کنیم و هر آنچه را قانون برایشان در نظر میگیرد، احترام بگذاریم. اما تحلیل و واکنش ما نباید تنها بر پایه «بغض» باشد. ما نیاز داریم بر مبنای «وجدان» و «قانون» حرکت کنیم. وجدان انسانی ما حکم میکند که خودسوزی یک جوان به این شکل را محکوم کنیم و برای جلوگیری از تکرار آن بکوشیم. عقلانیت قانونی نیز حکم میکند که خواستار شفافیت، پاسخگویی مسئولان و اصلاح فرآیندهایی شویم که به چنین فجایع انسانی میانجامند، نه نفی کلیت قانون و نظام مدیریت شهری.
جمعبندی :
تراژدی احمد بالدی تنها یک خودسوزی نیست؛آن یک «شکست جمعی» است. شکست در دیالوگ، شکست در مدیریت بحران، شکست در ایجاد فرصتهای شغلی پایدار و شکست در تزریق انسانیت به بطن قوانین خشک. بهترین اقدام برای احمد تلاش برای ایجاد تغییر است: تغییر در نحوه برخورد مأموران با مردم، تغییر در قوانین برای حمایت از معیشت آسیبپذیرترین اقشار، و تغییر در نگاه همه ما که بین «حقوق شهروندی» و «وظایف شهروندی» تعادل برقرار کنیم تا دیگر هیچ جوانی احساس نکند که آتش، تنها زبان باقیمانده برای شنیده شدن فریادش است.