امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - جعفر دیناروند :
به هر شکل، جامعه خود را با وضعیت های جدید سازگار می کند اما این، به معنای رضایت خاطر بودن نیست.دردی است که باید با آن ساخت.همان توصیه ای است که پزشک به بیمار خود می کند.چنین وضعیتی، پذیرش اجباری است.رضایتی در کار نیست.
فقر که آمد باید با آن ساخت.جنگ که شد، باید دفاع کرد.بیماری که حاصل شد، باید به بیمارستان مراجعه نمود.به هر جایی دعوت شدی، برو.رسم ها را اجرا کن.سنت ها را جاری نما.همرنگ جماعت شو.این ها اگر دردآفرین شوند، انشعابی اند.
انشعاب ها، انحرافی های خطرناکی هستند.راه غلط را پیش رو می گذارند و صحیح معرفی می کنند.این، به دره انداختن است.سقوطی مرگبار برای انسان و انسانیت است.از آدمیت جدا گشتن است.این می شود که امروز هست.
آوارگی، مهاجرت، از دست دادن عزیزان، تابع نامردمان شدن، خود را فراموش کردن، رفتارهای نابهنجار انجام دادن، برهنگی را پذیرفتن، اعتبار ملی را از دست دادن و در یک کلام، بیخود شدن، دردهایی انحرافی اند.
انحراف بزرگتر، پرداختن به انشعاب هاست.تمرکز بر غیر اصل هاست.چاره را در آن ها یافتن است.از سرچشمه ها غافل شدن است.مبانی را نیافتن است.روبناها را پر رنگ دیدن است.استمرار آن،در باتلاق فرو رفتن است.
اینکه دردها بسیارند، قابل قبول.اینکه متنوعند، پذیرفتنی.اینکه مانع سازند، مورد تایید.اینکه زجر آورند، قابل درک اما درناک ترین دردها در پذیرش آن ها به عنوان اصل هاست.همان درد هولناکی که گریبانگیر جامعه امروزی است.
اگر دردهای انشعابی، فراوانند.اگر شکل های مختلفی دارند.اگر مادی اند.اگر ماهیت معنوی دارند و این، کار علاج را سخت تر می کند اما درد اصلی و عامل انشعابی برای هر مجموعه ای این چنین نیست.دقت و نقطه پذیری، شناخت آور است.
درک سر چشمه ها، ابتدایی ترین شناخت جهت رفع دردهای بشری است.اگر چنین تفکری به عمل تبدیل و به تبع آن، گل آلود بودن تشخیص داده شود، به دست آوردن زلالی آب، دور از دسترس نخواهد بود.آبی گوارا و طبیعی که هرگز به بیماری ختم نمی شود.
بنابراین، اندیشمندی و استفاده از قدرت فکر، فعالیتی کارساز خواهد بود زیرا قدرتی است که حلال مشکلات است.جامعه خردمند، هرگز تابع احساس های زودگذر و عواطف مانع ساز نخواهد شد.اسارت در این مسیر، کشنده است.
دردهای انشعابی،فروعی از اصولند.گرچه دردند اما روبنایی از زیربناها هستند.برگ های زرد درختانی هستند که در ریشه مشکل دارند.ساقه های خشک آن با انواع آبپاشی ها، زنده نمی شوند.نگرش ریشه ای، چاره ساز است.
پس، تشخیص اولیه، قرار دادن این دردها در «انشعابی» بودن است.اینکه فریب می دهند و انواعی از انحراف ها را می سازند.آدرس اشتباه می دهند و به همین دلیل، مقصد نیز مشتبه می گردد.یعنی، درمان موثر نمی شود.
جوامع بشری، سال های طولانی است که ابن نوع درمان ها را پیگیری می کند.داروهای قلب می دهد در حالی که شش ها بیمارند.این بدان معنی است که در دور باطل گرفتار شده است.واقعیتی تلخ که هر روز زجرها را افزایش می دهد.
پس، دردهای حقیقی را باید یافت.دردهایی که با درک آن ها، فشارهای انشعابی کاهش، زجرهای لحظه ای، رفع، ناله های مستمر، قطع و فضای انسانی، شاداب می گردند.شکلی از زندگی سالم که به انسانی جانی دوباره می بخشد.
در کنار چنین توصیفی است که نگرش بر بنیان ها، عمیق تر و ژرف نگری های ممتد در کنار اندیشه های تازه و مملو از ابتکار و خلاقیت، متجلی می گردد.این، سببی برای انواع کشف ها و کاربردی برای رسیدن به اهداف انسانی می گردد.
پس، تمرکز بر دردهای اصلی است.همان هایی که منشا دردهای انشعابی هستند.همان زجرهایی که سازنده انواع انشعابی ها در طول تاریخ بوده و همچنان هستند.چشمه هایی که با مخفی بودن، سبب انواع دردهای انحرافی شدند.
واقعیت امر همین است.غفلت، عاملی مهم در انواع فریب ها و به تبع آن، شکست هاست.سقوط به دره های حیوانیت و فاصله گرفتن از جوهره درونی، حاصل چنین وضعیتی است.ما در باتلاق ها غوطه وریم اما نمی دانیم.
ما به دنبال سرنخ های درد هستیم.نقاط آغازین را طلب می کنیم تاموخرها را علاج نماییم.رنگ و بوی این حرکت، اندیشمندانه است.تعصب و گرایش های عاطفی جای خود را به تمایلات عقلانی و متفکرانه واگذار می کنند.
شکی نیست که این حرکت، طولانی است.فاصله ها زیاد است.امیال تغییر نزد عوام، کاهشی و مقاومت ها، افزایشی است.یعنی، مبارزه ای طولانی در پیش روست و دشمن نیز از جنس خودی است..سازندگان انشعابی،انسانند.
این، نکته مهمی است.باید در درون جامعه به جست و جو پرداخت.کسی غیر از انسان، دخیل نیست.این دخالت در قالب های مختلفی جای می گیرد.همگی، ساختگی اند.عمدی بودن، حرف اول را می زند.انسان، انتخابگر آن هاست.ناامیدی کنار گذاشته می شود و حرکت به سمت شناخت ریشه ها آغاز می گردد.دانستنی هایی لازم و آگاهی هایی یاری دهنده است.معرفی آن ها در دستور کار است با این توضیح که این معرفی، حداقل ها هستند و چه بسا سر چشمه های دیگری نیز، قابل کشف باشند.