کد خبر: ۱۱۳۰۷۰
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۹
دکتر محمد دورقی

نغمه‌های خداوند در مقام نهاوند

 شوشان - دکتر محمد دورقی :

دیروز زیر باران نغمه‌های قاف بودم. زیر باران اخطارهای ظریف و لطیف خداوند، که از ابر منشاوی می‌بارید. بی چتر و بی‌حایل، زیر رگبار قطرات درشت *یوم الوعید* و *رقیب عتید* و *ملتقیان*، قدم زدم. چه می‌کند با جان آن نغمه‌های نهاوندی؟! نغمه‌هایی شکل گرفته و سامان یافته از *نار* تحذیر  و *نور* تبشیر که یاد آورت می‌کند که  تنها و بی‌قید و رها نیستی و هر لفظ‌ات ثبت می‌شود. که یادآورت می‌کند *ناظر همیشه مهیا* داری. بیادت می آورد که مرگ دهشتی عظیم است که چشمانت را خیره می‌کند و مستانگی‌ات می‌بخشد، چرا که چشمان خو گرفته به دنیایت را به افقی بسیار متفاوت باز می‌کند. دهشت زده می‌شوی. کدام یک حقیقی‌ست؟ این که روبروست یا آن که پشت سر است؟!
بدانگونه که چشم به دنیا می‌گشاییم و نیز بدانگونه که خدا را دیدار می‌کنیم، بدون حله وحلیت،عریانی اندیشه‌ام را سپردم به رود رقصان و پیچ و تاب‌دار آیاتی از سوره قاف در مقام نهاوند که از ارتفاعات حنجره آسمانی مرحوم محمد صدیق منشاوی سرچشمه می‌گرفت و در دلتای دل‌ها جاری می‌شد. دل سپردم به مُصور‌خوانی یک صدیق معجزه‌گر. رها از ناسوت و تسلیم در چنبره و جذبه‌ی ملکوت. شناور در شور. غوطه‌ور در غلیان و خلجان ِ مکاشفه. تلاوتی برای تُرد کردن جان‌های متصلب. تجربه‌ای ویژه و کم‌یاب که در آن همه حشوها و زواید، همه آنچه که انارت عقل را به کسوف می‌کشانند کنار می‌گذاریم تا سخنی را بدون مداخله‌ی متغیرهای دنیوی بشنویم و اشارات نهان‌اش را دریابیم. همانگونه که شیخ بهایی در فواید الصمدیه می‌گوید: انارة العقل مكسوف بطوع هوى‌/ و عقل عاصى الهوى يزداد تنويرا ، برای خلق لحظاتی آرمانی کوشیدم. تلاش کردم با کنترل بر ذهن سرکش که فکر را به هر سوی می‌کشاند، ضریب اشراق و انارت عقل باطن را افزایش دهم. پدیدارشناسانه‌تر از هر لحظه‌ی پدیدارگرایانه‌ی دیگر، در پیچ و تاب مقام نهاوند منشاوی، سماع گونه پیچ و تاب خوردم.صدای‌اش بگونه‌ای‌ست که از پشت حریر آن، هیبت اخطار دشوار خداوند را، واجد وجهی جمالی و تمثالی عاشقانه می‌یابی. هر چند که خداوندی که هو الاول و الاخر و هو الظاهر و الباطن است، اخطار و ملاطفتت‌اش را نمی‌شود از هم تفکیک کرد. چه لباسی می پوشاند اما منشاوی به آن پیام‌های بلورین. کاش می‌تواستم یک سطر را با کلمات پر کنم و سطر دیگر را با آن صوت پردیسیانی ِ نکهت‌دار که انگار پیوست ازلی آن پیام قدسی‌ست. پیامی با ضمانت نصب در محل و نصاب، محمد صدیق المنشاوی‌ست. صدایی برای بیداری، هر چند که مقام نهاوند را در قدیم به خاطر لطافت و ملایمت‌اش مقام خواب می‌نامیدند.صدایی که ضامن انقلاب و جنبش است.انقلاب در پیش فرض‌های کرخت و جنبش در تصورات تصرف شده توسط غفلت. صدایی برای آنکه یوم الوعید را عینی ببینیم. *و جائت سكرة الموت* را  منشاوی چنان با حزن فلسفی دلنوازی ادا می‌کند و با تنغیمی سیال روانه جان‌ها می‌نماید که آن را مقوله‌ای مژده‌آسا می‌بینی نه اخطاری هراس آور. و جاءت سكرة الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد. نه صداست که انگار رود روایت است. نه صداست که گویی سیلان فیض الهی در ساحت وجود است.آنقدر به نرمی و‌ انعطاف زیر و زبر می‌گیرد که انگار شاره‌ای از شهد است. هم محتوا که پیامی آسمانی‌ست افسون‌ات می‌کند و هم صدا که اعجازی زمینی‌ست.صدای منشاوی در این مقام، مصداق روشنی از  تلاقی‌اعجاز آسمان و زمین است. منشاوی با مقام نهاوند مقام خدا را به صریح ترین شکل ممکن به انسان معرفی می‌کند.
  
مقام نهاوند را در قدیم *زنگوله یا زنگله* هم می‌نامیدند. این مقام را به همراه مقام‌های رهاوی، حسینی، بزرگ و زیرافکند، مقامی حزن‌آور می‌دانستند. البته صفی‌الدین ارموی، این مقام را مقام خواب (شدّ النوم) نیز معرفی کرده ‌است. مولوی در شعری به مقام زنگوله اشاره می‌کند : 
 
 *بیدار کن به زنگوله‌ام کانم آرزوست*              
*در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا اکنون* 

محمد بن محمود بن محمد نیشابوری در رساله‌ی  موسیقی خود (قرن ششم هجری) می‌نویسد که پیامبر اسلام  قرآن را در پرده‌ی نهاوند می‌خوانده ‌است. 
اگر آخرین خاکریز وجود ِ خاکی‌تان، هنوز به تصرف دنیا در نیامده است زنگوله‌ی آیات ۱۶ تا ۳۰ سوره ق را در مدخل زندگی‌تان آویزان کنید تا طنین آن ضمانتی برای بیداری دل و سلامت نفس‌تان باشد.

نظرات بینندگان