امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان ـ ابراهیم ناصری :
ادبیات معاصر ایران پر است از چهرههایی که با نوآوری و جسارت، زبان و فرم روایت را دگرگون کردهاند. در میان این چهرهها، منوچهر شفیانی جایگاهی ویژه دارد؛ نویسندهای که نه تنها در دههٔ ۴۰ خورشیدی در جنوب ایران و به ویژه مسجدسلیمان طلایهدار داستاننویسی شد، بلکه توانست با نگاه عمیق به زندگی روستایی و فرهنگ فولکلوریک، راهی تازه برای قصهگویی ایرانی بگشاید. داستانهای او آمیختهای است از رئالیسم اجتماعی و فولکلور، با تمرکز بر جهل و خرافهپرستی شخصیتها، و در عین حال انعکاسی از زندگی واقعی و باورهای مردم جنوب ایران است.
منوچهر شفیانی در مسجدسلیمان زاده شد؛ شهری که صدای نفت، باد و رقص نور آفتاب روی سنگهای کارگاهها، همراه با قصههای شفاهی مردم، همانند موسیقی پسزمینهای برای کودکی او بود. خانوادهٔ بختیاریاش، با پایبندی به سنتها و گرهخوردن به طبیعت، زمینهای فراهم کردند که شفیانی از همان نخستین سالها با ریتم زندگی روستایی و باورهای کهن آشنا شود. این تجربه اولیه، بعدها ستون فقرات داستانهایش شد؛ جایی که سنت و خرافه، باور و واقعیت، همیشه در تعلیق و کشمکش بودند.
کودکی و نوجوانی او با خاک، باد و آفتاب جنوب پیوند خورد. او گوش سپرد به حکایتهای محلی، از شایعات ساده گرفته تا داستانهای اعماق فرهنگ بختیاری. در همان روزها، متوجه شد که جهل و خرافه، نه دشمنان قصه، بلکه بخش جداییناپذیر آن هستند. او در قصههایش بعداً همین کشمکش میان سنت و فهم نوین را برجسته کرد؛ جایی که شخصیتها میان باورهای دیرینه و واقعیتهای مدرن سرگردان بودند و این سرگردانی، به نوعی شخصیت اصلی داستانهایش میشد.
با پایان تحصیلات متوسطه، شفیانی به تهران رفت، اما ارتباطش با جنوب و ریشههایش قطع نشد. او سپس به عنوان سپاهی دانش به روستاهای محروم اعزام شد و این تجربهٔ مستقیم با زندگی مردم ساده و روستایی، نگاه انتقادی و دقیق او را به جامعه و باورهای سنتی شکل داد. میتوان گفت که او نه تنها قصه روستایی را روایت میکرد، بلکه آن را بازتعریف میکرد؛ با نگاه تیزبین به تناقضات میان سنت و مدرنیته، میان دنیای کهن و زندگی نوین در جنوب ایران.
ورود او به تهران، آغاز فصل تازهای در زندگی شفیانی بود. آثارش از سالها پیش در نشریات منتشر میشد و همین باعث شد که مطبوعات و مجلات ادبی بر سر او رقابت کنند. دعوت از او برای همکاری با مجلهٔ خوشه، پیش از احمد شاملو، نشان از جایگاه ادبی و اعتماد جامعهٔ ادبی به او بود. او در همان دوران با مجلاتی چون فردوسی و کیهان هفته نیز همکاری داشت و سپس سردبیری مجلهٔ ترقی را بر عهده گرفت.
این حضور فعال در مطبوعات، نه تنها او را به چهرهای شناختهشده در تهران تبدیل کرد، بلکه تجربههای روستایی و محلیاش را به قالبهایی قابل ارائه به مخاطبان شهری نیز تبدیل ساخت.
شفیانی از همان ابتدا با حس جستجوگرانهای برای حقیقت زندگی مردم جنوب وارد عرصهٔ داستان شد. داستانهای او در نشریات «ترقی» و «خوشه» منتشر میشد و مورد استقبال ادبیون و خوانندگان قرار گرفت. او نه تنها نویسنده بود، بلکه سردبیری توانمند بود که میتوانست جریان ادبی آن زمان را مدیریت کند. مجلهٔ خوشه، با سردبیری او، به محلی برای نشر داستانهای تازه و جسورانه تبدیل شد، و همکاری او با مجله فردوسی و کیهان هفته، نشان از تداوم فعالیت او در سطح ملی داشت.
این تجربهها به شفیانی امکان داد تا شکل و زبان داستانهایش را بیازماید؛ زبانی که هم ساده و روان بود، هم پر از تصویرسازی شاعرانه، و هم انعکاسدهندهٔ زندگی واقعی مردم جنوب ایران. او میدانست که داستان روستایی، اگر به شکل مدرن روایت شود، میتواند جهانی باشد؛ جهانی که خوانندهای در تهران یا هر نقطهای از ایران، با زندگی شخصیتها و تضادهای فرهنگیشان همراه شود.
شفیانی در داستانهایش دنیای روستایی را نه به عنوان پسزمینه، بلکه به عنوان شخصیت اصلی روایت میکرد. او با نگاه انتقادی به جهل و خرافهپرستی مردم، قصههایی خلق کرد که تضاد میان سنت و مدرنیته را در دل شخصیتها آشکار میکرد. داستانهای او پر از تنش انسانی، طنز و تأمل است؛ تنشی که هم واقعی و هم شاعرانه است. زبان او ساده است، اما هر جمله و هر تصویر، حس زندگی و پیچیدگیهای فرهنگی را منتقل میکند.
او با این نگاه، پیشگام داستاننویسی فولکلوریک نوین ایران شد؛ کسی که نه تنها قصههای روستایی را بازگو کرد، بلکه آنها را به فرم و معنایی انسانی و جهانی تبدیل کرد، تا خوانندهای در هر جای ایران، بتواند از دل داستانهای جنوب، حقیقت زندگی و تضادهای فرهنگی را درک کند.
آثار و مجموعهها
معاملهچیها (۱۳۵۵): چهار داستان کوتاه با مقدمهٔ احمد شاملو که نخستین مجموعهٔ رسمی او بود و توجه ادبیون را به خود جلب کرد.
قرعهٔ آخر (۱۳۵۶): مجموعهای با اضافه شدن یازده داستان دیگر، چاپ توسط انتشارات امیرکبیر، گواهی بر رشد و تنوع موضوعی او.
آثار گردآوری شدهٔ پنججلدی توسط محسن حیدری: شامل داستانهای منتشرنشده و مقالات مطبوعاتی او که جایگاه شفیانی را در ادبیات جنوب تثبیت میکند.
آثار او همچنان به عنوان مرجعی برای پژوهشگران و علاقهمندان به ادبیات معاصر ایران و فرهنگ بختیاری مورد استفاده قرار میگیرد. شفیانی، با پیوند دادن فولکلور و رئالیسم، نشان داد که داستان روستایی میتواند هم محلی و هم جهانی باشد.
با وجود همهٔ موفقیتها و نوآوریها، زندگی شفیانی کوتاه بود. در ۱۷ مهر ۱۳۴۶، او در خانهاش در شمیران تهران درگذشت، تنها ۲۷ سال داشت. بر اساس مستندات پروندهٔ ۸۹۴۶ دادگستری کل کشور، احمد شاملو و یک نفر دیگر که نامش فاش نشده بود، در همان شب مهمان او بودند. مرگ او هرچند مشکوک، اما پایان مسیر کوتاه اما پربار او در ادبیات ایران بود. شفیانی، در همین عمر کوتاه، توانست قصه روستایی را شکل دهد و تضاد سنت و مدرنیته را در داستانهایش به تصویر بکشد. این میراث، هنوز الهامبخش نسلهای بعدی داستاننویسان جنوب ایران است.
منوچهر شفیانی نه تنها نویسندهای بود که قصههای جنوب ایران را روایت کرد، بلکه قصهسرا و پژوهشگری بود که سنت و مدرنیته را در دل داستانهای فولکلوریک به هم پیوند زد. او نشان داد که داستان روستایی میتواند جهانی باشد و مسائل انسانی، فرهنگی و اجتماعی را به شکل شاعرانه و انسانی بازتاب دهد. با وجود عمر کوتاه، آثار او چراغ راهی برای نسلهای بعدی شد و جایگاه او در ادبیات معاصر ایران تثبیت گردید؛ چهرهای که هم ریشهها را پاس داشت و هم نوآوری را پیش برد.