امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان ـ محمد شریفی :
در سپهر سیاسیِ سرزمین عجایب ایران، انواع و اقسام نحلهها، جریانها و احزاب اتوبوسی و مینیبوسی به فراوانی یافت میشوند؛ که این خود، البته، نشانهایست از «بالندگی» و «رشد دموقراضی» در کشور!
اما در میان این همه حزب و دسته، جماعتی موسوم به «وسطباز» را میتوان دید که در بزنگاهها و آغاز دولتهای جدید، چنان هوشیارانه و بیسر و صدا مسئول تقسیم مناصب میشوند۔ این زیرکانِ کارکشته، سالهاست در منقل سیاست جا خوش کردهاند و تمام حواسشان معطوف آن است که نه سیخ بسوزد و نه کباب؛ بلکه با سماق و فلفل دلمهای و تربچه و ریحان، نانی داغ از تنور قدرت برکشند و لب جوی، کنار یار، نوش جان کنند.
قطبنمایشان شمال و جنوب و شرق و غربش در هم آمیخته است. گاهی در دورهمیهای اردوگاه اصولگرایان خیمه میزنند؛ گاهی با عطر و ادکلن و تیغ ژیلتِ اصلاحطلبی و عینک تهاستکانی روشنفکری، مشق دموکراسی میکنند. قاعدهٔ ثابتشان این است: بادبان را همیشه به سمت وزش نسیم قدرت بگردانند.
این بهظاهر میانهروها خود را فرزندان «عقلانیت» و «پرهیز از افراط» مینامند؛ اما در بازار سیاست، بهای عقلانیتشان را با سکهٔ تضمین منافع شخصی میپردازند. عملگراییشان نه برای معماری آرمانها، که برای چیدن صندلیها و تقسیم میزهاست.
و این بیماری، تنها به خیمهٔ اصلاحطلبان محدود نمیماند؛ در اردوگاه اصولگرایان نیز افرادی از این قبیله یافت میشوند؛ همانانی که بندهای خیمهشان را به همهٔ ستونها میبندند تا در هر طوفان جابهجایی قدرت، سایهشان بر زمین بماند. اینان همان «پراگماتیک»های وطنیاند که با لبخندی یکسان، هم در بزم رقیب مینشینند و هم در عزای دوست، بیآنکه رنگ پیراهنشان تغییر کند.
در زبان طنز، اینان را «وسطباز» مینامند؛ کسانی که همیشه با همه خوشند، حتی اگر مواضعشان چون پارچهٔ وصلهدار بیبی همهگل، هیچ دو رنگش به هم نیاید.
دریغ که این عارضه از دالان احزاب و جناحها فراتر رفته و به کوچهباغ جامعه رسوخ کرده است. کارچاقکنان سیاسی، بر دوش همین میانهنشینان ارتزاق میکنند؛ و تملق و ریا و چاپلوسی، چون گیاه هرز، دیوار به دیوار بسیاری از خانهها روییده است.
روزی مردی را دیدم که در خیمهگاه اصولگرایان، تسبیح به دست، پالوده میخورد؛ به اصلاحطلبان لبخند میزد و با وسطبازان شوخی میکرد. به من گفت: «آ میرزا، قلمت پایدار» و به جریدهچی گفت: «روزنامهات پرفروش». چون پرسیدم این همه مدح و ستایش برای چیست، گفت: «آقا جان، من راه خود را خوب بلدم؛ باید طوری بروم که درِ همهٔ دکانهای سیاست به رویم باز باشد.» و اینگونه دانستم که میانِ سیخ و کباب، تنها کسی برنده است که نه سیخ را بسوزاند و نه کباب…
نتیجه گیری با خود شما