امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان ـ محمد نبهان:
خوزستان، به عنوان مولد بخش بزرگی از ثروت ملی، با «پارادوکس منابع» و ناترازیهای عمیق اقتصادی و اجتماعی مواجه است. استدلال میشود که ناتوانی در کنترل شاخصهای توسعه، غیاب مطالعات محلی دقیق، حذف ساختاری نسل مدیریتی جوان (دهههای ۶۰ و ۷۰)، فقدان برنامهریزی راهبردی منسجم برای حل ناترازیها، و نادیدهگرفتن مشارکت نخبگان و مردم، نه تنها ناشی از ناکارآمدی اجرایی است، بلکه ریشه در یک بحران ساختاری در حکمرانی غیرمشارکتی و متمرکز دارد که توسعهی پایدار منطقه را به خطر انداخته است. ناتوانی ادامهدار بدنهی ارشد استان در کنترل و بهبود شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در یک سال اخیر، فراتر از یک سوء مدیریت ساده است. این وضعیت، تجلی عینی نظریهی پارادوکس منابع است که توسط ساش و #وارنر مطرح شد و نشان میدهد چگونه مناطق غنی از منابع طبیعی، اغلب رشد اقتصادی کندتر و توزیع نابرابرتر ثروت را تجربه میکنند. در خوزستان، این پدیده به شکل ناترازیهای شدید فقر و حاشیهنشینی در کنار تولید عظیم ثروت نفتی بروز یافته است.
از سوی دیگر فقدان برنامهریزی جهت تنظیم ناترازیها، بهویژه در استانهای مولد ثروت که سهم ۶۵ درصدی در تولید دارند، نشاندهندهی یک شکاف جدی در حکمرانی محلی است. نهادهای محلی به جای تبدیلشدن به نهادهای توسعهگرا، به بوروکراسیهایی متصلب تبدیل شدهاند که در برابر مطالبات توسعهی درونزا مقاوم هستند. همچنین باید افزود برنامهریزی مؤثر در حوزهی عمومی، نیازمند «پیوند دانش به عمل» است. عدم انجام مطالعات گسترده و پژوهشهای دقیق محلی در خوزستان، به معنای نادیدهگرفتن «دانش ضمنی» و «شرایط بومی» (از جمله تنوع قومی، بستر کشاورزی-صنعتی، و چالشهای زیستمحیطی آب و ریزگرد) است. فقدان برنامهی راهبردی منسجم و بلندمدت برای مقابله با ناترازیها، نشانگر غلبهی «مدیریت واکنشی» بر «مدیریت پیشفعال» است. این نوع برنامهریزی، توانایی ایجاد توسعهی همهجانبه و پایدار در مناطق گوناگون استان را ندارد و صرفاً به دنبال مدیریت بحرانهای کوتاهمدت است.
عدم ظهور و بهکارگیری بدنهی جدید و جوان دهههای شصت و هفتاد در شبکهی مدیریتی استان یک آسیب جدی ساختاری است. از منظر نظریهی سرمایهی انسانی، که توسط #بکر توسعه یافت، نسل جوان با تحصیلات نوین و روحیهی تحولگرا، منابع اصلی نوآوری و افزایش بهرهوری هستند. حذف این قشر، نشانهی حاکمیت مدیریت سنتی و شبکههای بسته است که در برابر تغییرات پارادایمی مقاوم بوده و توانایی لازم برای حل مسائل پیچیدهی نسل جدید را ندارد. برای ایجاد یک «بدنهی چابک و تحولگرا» ضروری است که ساختار مدیریتی استان بر اساس شایستهسالاری و نه صرفاً تجربهی اداری، بازتعریف شود. یکی دیگر از مسائلی که کمتر به آن توجه شده اس، عدم مشارکت مردمی و نخبگانی در فرآیندهای برنامهریزی و تصمیمگیری، به عنوان یکی از مهمترین دلایل ناتوانی در عبور از ناترازیها، ریشه در ضعف سرمایهی اجتماعی دارد. #پاتنام در کار خود نشان داد که شبکههای قوی اعتماد و مشارکت مدنی، عامل کلیدی در عملکرد بالای نهادهای حکومتی و موفقیت توسعهی منطقهای هستند.
باید بپذیریم با سپردن استانهای مهم تولید ثروت مثل خوزستان به مدیران ناکارآمد و ضعیف، نهتنها تبعات ضعف و ناکارآمدی محلی خود را بر آن استان ها تحمیل خواهند کرد، بلکه به طور ویژه به اعتبار ملی صدمه جدی وارد خواهند کرد، لذا دولت توسعهگرا، همانگونه که #ایوانز مطرح میکند، نیازمند استقلال بوروکراتیک همراه با تعهد اجتماعی است؛ یعنی توانایی تصمیمگیری تخصصی همزمان با ارتباطات متراکم با بازیگران کلیدی جامعهی مدنی و بخش خصوصی. عدم ایجاد این پیوند، منجر به کاهش اعتماد عمومی و در نهایت، ناکامی در اجرای هرگونه برنامه راهبردی میشود. بحران خوزستان، یک بحران تولید ثروت و توزیع توسعه است که ریشه در مدیریت متمرکز، غیرمشارکتی و فاقد دانش بومی دارد. برونرفت از این وضعیت نیازمند جراحی ساختاری در بدنه مدیریتی، جوانسازی و شایستهسالاری نخبگان بومی، و نهادینهسازی مشارکت نخبگان و مردم در فرآیند تدوین و اجرای برنامهی راهبردی چندوجهی برای حل ناترازیهای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی است.