کد خبر: ۱۱۲۸۸۱
تاریخ انتشار: ۲۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۵
مهری کیانوش راد

نگاهی به  کتاب گیاهخوار 

نگاهی به  کتاب گیاهخوار 
موضوع روایت های سه گانه ، محدوده ی یکسانی،  یعنی زندگی " یونگ هی " قهرمان داستان است. زنی ساده و بسیار معمولی  که زندگیش با دیدن یک خواب تغییر می کند. آتشفشان پنهان درونش مشتعل و خودش و جمعی را در آن می سوزاند. تغییر مهم این است ، که : "یونگ هی" بر خلاف خانواده ی گوشت‌خوار خود ، گیاهخوار شده و بعد از آن حوادثی در زندگیش رخ می دهد ،  که با مرگ او پایان می یابد.

شوشان - مهری کیانوش راد :

نویسنده ی کتاب گیاهخوار هان کانگ برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴ است . کتاب با  ترجمه  مهلا سادات عرب از نثر روانی برخوردار است . 
فضای داستان در قسمت هایی به سوررئال  نزدیک و یادآور بوف کور هدایت و صدسال تنهایی گابریل مارکز است.

گیاهخوار داستانی که با شروع  میل تمام کردن آن را دارید..در سه فصل،  سه راوی ،  یک واقعه را از دیدگاه خود شرح می دهند .
سه راوی دیدگاه خود را از زن جوانی به نام " یونگ هی " با مخاطب در میان می گذارند.
روایت ها چون با برداشت شخصی آمیخته می شوند ، با یکدیگر  متفاوت و هر کدام بیان کننده ی زاویه ی دید و سود و زیان راوی است.

موضوع روایت های سه گانه ، محدوده ی یکسانی،  یعنی زندگی " یونگ هی " قهرمان داستان است.
زنی ساده و بسیار معمولی  که زندگیش با دیدن یک خواب تغییر می کند. آتشفشان پنهان درونش مشتعل و خودش و جمعی را در آن می سوزاند.
تغییر مهم این است ، که : 
"یونگ هی" بر خلاف خانواده ی گوشت‌خوار خود ، گیاهخوار شده و بعد از آن حوادثی در زندگیش رخ می دهد ،  که با مرگ او پایان می یابد.
شاید اغراق آمیز باشید ، که گیاهخواری باعث طرد یونگ هی به وسیله ی پدر و مادرش و طلاق از همسرش باشد ، اما نویسنده با ظرافت روندی طبیعی و قابل قبول را با خواننده مطرح می کند.

داستان روایت کسانی است ، که در صحنه ی زندگی   هیچ کدام سرجای خود نیستند .
همسرانی که هر کدام آرزوی دیگری را دارند ، چون زندگی به آن ها ثابت کرده که تناسبی با همسر خود نداشته و ناگزیر از زندگی هستند. 
کسانی که هر کدام رویای خود را در سر می پروراند و آن گاه که یکی از آنان قدم در راه بدون بازگشت خود بودن می گذارد ، قربانی تصمیم خود می شود.
کتابی که از لایه های پنهان آدمی در پشت نقاب روزمرگی ها پرده بر می دارد ، تا خواننده مانند راویان داستان به خود بگوید : 
شاید او نیز آن نبوده که سال ها نشان داده است . گاه جرقه ای انسان را به مرکز خواسته هایی که روزمرگی ها باعث دفن آن ها شده و به مرور  حتی خود نیز  فراموش کرده است ، سوق می دهد.
ازدواجی که از عادی بودن زنی سرچشمه می گیرد ، زنی که بعدها منبع خیال و هنر دیگری می شود .
روایت خواهری از خواهرش (یونگ هی)  که باعث  فروپاشی  زندگیش شده  ، اما با خواهر بیمار و طرد شده اش ،  تا لحظه  مرگ او می ماند.
به نمونه هایی از روایات سه گانه اشاره می شود: 

روایت اول ، روایت  همسر یونگ هی 
ص ۱۸" قبل از گیاهخوار شدن همسرم ، فکر می کردم او آن طور که باید در هیچ زمینه ای جلب توجه نمی کند...همانی بود ، که می خواستم ..توجه ام به کفش هایش جلب شد ، ساده ترین کفش های مشکی که می شد ، تصور کرد."

ص ۲۲ قصه ما از جایی شروع شد که در یکی از روزهای فوریه همسرم را دیدم که سحرگاه با لباس خواب در آشپزخانه ایستاده بود .‌‌..گویی شبحی است که در سکوت روی زمین ایستاده است.
ص ۲۴ من خواب دیدم ...
خواب دیدی ؟ در باره ی چه کوفتی خواب دید؟ 

ص ۵۰ 
یونگ هی : خواب می دیدم که دست هایم را به دور گردن کسی حلقه کرده بودم تا خفه اش کنم ...انگشتم را توی  خون لزج اش فرو کردم ...
ص ۵۱... من آدم دیگری شده بودم ، فرد دیگری درون من برخاسته است که من را در آن ساعات حریص کرده بود ، یک مشت مریم گلی در دهانم بود، از مغازه ی قصابی رد شدم و مجبور شدم دستم را جلوی دهانم بگیرم...

روایت دوم ، روایت شوهر خواهر " یونگ هی ".
مرد هنرمندی که به انتظار تحقق آرزوهای خود است ‌ دیدن پوستری ، ماه گرفتگی آبی رنگی روی پوست یونگ هی ، او را به یاد آرزوهای فراموش شده اش  می اندازد و ماجرا از این جا شروع می شود .
متوجه همسرش و عیوب او می شود و راه اشتباهی که در ازدواج با او طی کرده است .
ص ۸۱ ... در واقع همان موقع که خواهرش را به او معرفی کرد، تازه فهمید همسر خودش چه عیب هایی دارد ...
ص ۱۰۶  شوهر خواهر از یونگ هی می پرسد : 
چرا گوشت نمی خوری؟ 
... "برام سخت نیست ، ولی فکر نمی کنم تو بتونی درک کنی‌".
" همه ی این ها به خاطر خوابی  است ، که دیدم ." 
ص۱۰۷ " من خواب دیدم ...به همین دلیل دیگر گوشت نمی خورم." 

روایت سوم (راوی ، خواهر ) 
خواهر یونگ هی  غرق در کار و روزمرگی های زندگی متوجه می شود ، زندگیش در حال فروپاشی است و خواهرش نقشی کلیدی در این تراژدی دارد .
کار  یونگ هی به تيمارستان کشیده می شود و تنها کسی که یونگ هی بیمار را ترک نمی کند ، او است.
ص ۱۲۵ ...کادر بیمارستان به او گفته بودند که یونگ هی حین پیاده روی ظهر  بین ساعات دو تا سه بعدازظهر گم شده است.ص ۱۳۸ 
بدترین کاری که شوهرش در حقش کرده ، این بود که او را از ذهنیتش نسبت به این مساله دور نگه داشته بود ...نباید قبل از این که همه چیز به رسوایی ختم شود ، راهی برای تغییر عقیده ی شوهرش پیدا می کرد؟ 
ص ۱۸۵ 
این هی (خواهر) شانه های یونگ هی را مالش داد....آمبولانس آخرین پیچ جاده را دور زد...او دیگر نفس نمی کشید...این هی با خشم به درختان خیره شده بود ، انگار منتظر جواب بودند. گویی آن ها نیز به چیزی اعتراض می کردند.
نگاهش سرد و بی روح بود.

نظرات بینندگان