امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - هادی حزباوی :
حقیقت، آن کلیدِ گم شده ای است که نه در گنجینه ی ستایش ها، که در قفل های شکسته ی نقد جست و جو می شود. آنجا که متن روزی، روزگاری، استانداری بود، مدیر را چون تندیسی مقدس بر بلندای واژه ها می نشاند اما هم زمان زنجیرِ «اینجا ایران است» را بر پایِ عمل می کشد، ندای ارسطو از گذرگاهِ تاریخ طنین انداز می شود:
استاد را دوست می دارم، امّا حقیقت را بیش تر.
ستایش های متن مورد اشاره، چون سایبانی بر آفتابِ پرسش گری می افتد. آیا «اخلاق» و «پاکدستی»ای که ستوده می شود، آزمونِ حقیقت را در آتشِ ساختارِ فاسد پس داده است؟
دوستداریِ حقیقت، آن گاه شکوفا می شود که محبوب ترین چهره ها را نیز در ترازوی نقدِ بی رحم بگذاری. متن روزی، روزگاری، استانداری بود، اما «مدارا» را تاجِ فضیلت می خواند، بی آنکه بپرسد: مدارای با ویرانگرانِ عدالت، آیا خیانت به خودِ حقیقت نیست؟!!
تاریخ به تماشا نشسته است. همان گونه که افلاطونِ استاد در میدانِ نقدِ ارسطو تاب نیاورد، متنِ روزی، روزگاری، استانداری بود، نیز در ترس از خدشه دار کردنِ قدیسِ ساختگی اش، حقیقت را قربانی کرده است. نامه های بی پاسخ، انتصاباتِ ناعادلانه، ماندگاری فاسدان قدرت – این ها همه پرسش هایی اند که متن، به جای پاسخ دادن، پردهی «دلسوزی» بر آن ها کشیده است.
دوستداری حقیقت، جسارتِ بریدن از هر معشوقی جز حقیقت را میطلبد.
حمایتِ به کار رفته در متن روزی،...، در گردابِ «دوستداریِ شخص» غرق شده است. «۷۰ سال دویدن» را می ستاید، اما از دویدنِ حقیقت در پیچ و خم های ساختارِ معیوب هراسان است. «قوانین نانوشته» علم می شوند، بیآنکه تبری برای شکستنِ سنگ نبشته های فساد افشانده شود.
با اینهمه، و اگر براستی دغدغه حقیقت داریم، که داریم باید از اذعان به این مولفه غافل نشویم که من این مدیر را دوست دارم، اما عدالت برای خوزستان یادها را بیشتر دوست می دارم.
حمایت اصیل، نه در پوشاندن زخم ها، که در نشان دادن چاقوی زخم زننده است که خود را عیان می سازد.
باشد که روزی، روزگاری، بهروزی حال استان و مردم نجیب اش را به نظاره بنشینیم.
پنج شنبه ۲۳ مردادماه ۱۴۰۴