امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.

شوشان ـ محمد دورقی :
در سال 1789 ژاک لویی داوید نقاش نئوکلاسیک فرانسوی، تابلویی با عنوان *«بروتوس پس از اعدام پسرانش»* نقاشی کرد. این تابلو ، لحظهی شگفتانگیز پیروزی قانون بر عاطفه را نشان میدهد. ژاک لویی داوید با این تابلو تاریخ را از *مدار عاطفه* بیرون میکشد و در *مدار وظیفه* قرار میدهد. بخش چپ قاب این تابلو سایه است و بخش راست آن روشن. در سمت چپ قاب تابلو، بروتوس در سایه ، تنها و متفکر نشسته است، با بدنی خمیده و چهرهای سنگی و بیتفاوت. در سمت راست، همسر و دخترانش در نور ؛ گریهکنان و شیونکشان به استقبال دو تابوت رفتهاند. مأموران جمهوری، پیکرهای بیجان فرزندان بروتوس را بازمیگردانند؛ فرزندانی که به جرم خیانت به جمهوریت و تلاش برای بازگرداندن نظام سلطنتی، به فرمان پدر، اعدام شدهاند.سایه تابلو، نمادی از سایه قانون و سردی و بیطرفی آن است.بروتوس در سایهی قانون، از عاطفه( گرما و نور) گذشته و آن را کنترل کرده است اما عاطفه جوشنده مادر و خواهران قابل کنترل نیست.
این تابلو، صرفا بازنمایی یک رویداد تاریخی نیست؛ تمثیلی است از آن لحظهی دشوار که قانون تلخ و سرد در برابر خون و نسبیت و عصبیت میایستد. بروتوس، بنیانگذار جمهوری روم ، پس از سرنگونی سلطنت تارکوئینیها، در مقام کنسول، با خیانت دو پسرش روبهرو شد.آنان در توطئهای برای بازگرداندن سلطنت شرکت کرده بودند و او، بیآنکه به عاطفهی پدرانه پناه ببرد، فرمان اعدامشان را صادر کرد و شخصا شاهد اجرای آن شد. بروتوس، با چهرهای سنگی و قلبی خونچکان، فرمان داد: قانون، حتی اگر فرزندانم را بسوزاند، باید اجرا شود.
کار خارقالعادهی بروتوس، نه در میدان نبرد، بلکه در میدان وجدان رخ داد. او نشان داد که در نظامی مبتنی بر قانون، هیچکس- حتی فرزند پدر صاحبقدرت- فراتر از عدالت نیست. او در سایه نشست، تا قانون در نور بماند. ژاک لویی داوید آن تابلو را در آغاز انقلاب فرانسه نقاشی کرد تا به انقلابیون نشان دهد اگر به قانون پایبند نباشند و برای پاسداشت و حفظ و حراست آن در حد بروتوس از نگرشی آزادوار و مترقی برخوردار نباشند، جمهوریت هیچ فضیلتی نخواهد داشت.
اگر در زمانه ما قرار باشد تابلویی از عملکرد مسئولان امروز کشور و واکنش آنها در قبال تخلفات فرزندانشان نقاشی شود آن تابلو چگونه خواهد بود و از چه عناصری تشکیل خواهد شد؟!
یقین دارم که اگر ژاک لویی داوید نقاش زمانه ما بود و این همه رانت و تخلف را میدید به جای یک تابلو ، در عزای معصومیت از دست رفته جمهوریت، هر ماه یک نمایشگاه آثار برگزار میکرد و عنوان مشترک همه آنها را جمهوری و فضایل بر باد رفته میگذاشت. فضای همه آن تابلوها *روشن* خواهد بود و *سایه* فقط در حد حاشیه در تابلوها نشان داده خواهد شد. چرا که در عملکرد خیلی از مسئولان ما عاطفه و نسبت خونی بر قانون ارجحیت دارد.
در این تابلوها، پدران، همگی در نور نشستهاند—نه در سایهی قانون و وجدان، بلکه در روشنایی قدرت. پشت سرشان، فرزندانی با چهرههایی بشاش و نگاههایی مطمئن، در حال امضای قراردادهای کلان، واردات انحصاری، یا تصاحب املاک عمومی هستند. در گوشهای، قانون، خسته و خمیده و خاموش، در سایهای چرکمرده و محو، با دو چشم بی سو نظارهگر است. هیچ مأموری پیکری بازنمیگرداند، هیچ دختری نمیگرید، هیچ مادری شیون نمیکشد و هیچ آبی از آب تکان نمیخورد. در همه این تابلوها، زمان، بر مدار عاطفه گرم میگردد. همه چیز در آرامش است—آرامشی برخاسته از بستر ویژهخواری و مصونیت، نه از استقرار قانون و حاکمیت عدالت.
در این تابلوها، غارت، جای امانت را گرفته، و قرابت خونی جای مسئولیت عمومی را. پدر، نه چون بروتوس، بلکه چون حافظ منافع خانوادگی، در مرکز قاب ایستاده است؛ نه برای اجرای قانون، بلکه برای دور زدن آن. برای خیلی از مردم، این گونه مسئولان، خیلی وقت است که مردهاند هر چقدر که خود با وقاحت زنندهای اعلام حیات کنند.در واقع انها هم مردهاند و هم مرگ قانون و سقوط فضایل جمهوری را سبب شدهاند. چنین حیات ننگینی نه فریاد کشیدن دارد و نه اعلام عمومی.از نظر ملت ، کتمان علایم این زیست چرکآلود بر اظهار آن ارجحیت دارد.
تابلوی داوید، آینهای است که اگر امروز در برابرش بایستیم، شاید چهرهی خود را نبینیم- چرا که ما، نه در سایهی قانون، بلکه در نور قدرت ایستادهایم. و این شکل از وجود، آغاز همان چیزی است که جمهوریت را از درون میفرساید: آغاز دورهای که قانون، از خون و نسب شکست میخورد .