کد خبر: ۱۱۳۴۸۳
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۱

ایران را آیین‌نامه نجات نمی‌دهد، شایستگی نجات می‌دهد( بازخوانی بحران انتصاب‌های جناحی و حذف نخبگان در سایه مقررات اداری) 

شوشان ـ سیدعلی حمیده کیش :


در جهان امروز، معیار اداره شهرها «شایستگی» است نه «رشته تحصیلی» یا «تبار سیاسی». اما در ایران، گاه یک بند از آیین‌نامه یا تفسیر سخت‌گیرانه از قانون، می‌تواند راه را بر شایسته‌ترین نیروها ببندد. نتیجه آنکه نخبگان کنار می‌مانند و میدان برای انتصابات جناحی و کم‌تجربه باز می‌شود. 

در نیویورک، شهرداری به نام زهران ممدانی با ریشه‌ای اوگاندایی بر مسند اداره شهری چندمیلیونی نشسته است. در لندن، سادیک‌خان، فرزند یک راننده پاکستانی، شهردار پایتخت انگلستان است. در پاریس و تورنتو نیز مدیرانی با پیشینه‌های فرهنگی متنوع در رأس مدیریت شهری قرار دارند. آن‌ها نه از تبار خاصی‌اند، نه از جناحی ویژه؛ تنها از مسیر شایستگی و اعتماد عمومی به جایگاه مدیریت رسیده‌اند. 

اما در ایرانِ کهن، با تمدنی چند هزارساله و تاریخ درخشان حکمرانی، اگر همین ممدانی بخواهد در یکی از شهرهای کوچک ما شهردار شود، به احتمال زیاد رد صلاحیت می‌شود؛ چرا؟ چون رشته‌اش «مطالعات آفریقایی» است و در پیوست آیین‌نامه اجرایی انتخاب شهردار، این رشته «مرتبط» تشخیص داده نشده است. چنین نگاهی، مصداق کامل غلبه‌ی فرم بر محتوا و آیین‌نامه بر شایستگی است. 

ما سال‌هاست برای نظم، قانون نوشته‌ایم؛ اما بسیاری از این مقررات در عمل به ابزار حذف شایستگان بدل شده‌اند. از آیین‌نامه‌های محدودکننده‌ی انتخاب شهردار گرفته تا قوانینی که حضور مدیرانی با تجربه بین‌المللی را به دلیل تابعیت همسر یا فرزندشان غیرممکن می‌کند. 
در واقع، به‌جای اینکه قانون را ابزاری برای گسترش اعتماد و ارتقای کیفیت حکمرانی بدانیم، آن را ابزار کنترل و انقباض کرده‌ایم. 

در چنین ساختاری، معیار اصلی برای انتخاب مدیران نه تخصص، که وابستگی و هم‌سویی جناحی است. وقتی مدار تصمیم‌گیری بسته شود، طبیعی است که نخبگان واقعی از مدار قدرت کنار روند و مدیرانی برگزیده شوند که بیش از دانش، وابستگی دارند. این همان جایی است که حکمرانی از جامعه جدا می‌شود و اعتماد عمومی فرومی‌ریزد. 

ایران سرزمین حافظ، ابن‌سینا، خواجه‌ نظام‌الملک و ده‌ها اندیشمند و مدیر بزرگ است؛ سرزمینی که در گذشته، نخبگانش درهای جهان را به روی علم و فرهنگ گشودند. اما امروز، فرزندان همین خاک، برای خدمت به سرزمین خود، باید از هفت‌خوان آیین‌نامه و تنگ‌نظری عبور کنند. 

زمان آن رسیده است که به‌جای «انتصاب‌های جریانی»، به شایسته‌سالاری ملی بیندیشیم.باید بپذیریم که نظم واقعی، از دلِ اعتماد و انتخاب درست می‌آید، نه از حصار مقررات خشک و بسته. 

جمع‌بندی نهایی: 
ما ایران را با دلسوزی حفظ می‌کنیم، اما دلسوزی بی‌عمل، کافی نیست. برای نجات این سرزمین دیرپا و با تمدن کهن، باید جرأت کنیم و بگوییم: قانون باید یار شایستگان باشد، نه دیوار میان آنان و ایران.

نظرات بینندگان